English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
draw back کشیدن معکوس
Other Matches
bouse بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone . ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
snuffle باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
agonise زحمت کشیدن درد کشیدن
twinges درد کشیدن تیر کشیدن
twinge درد کشیدن تیر کشیدن
reverses معکوس
reversing معکوس
inverse معکوس
contrary معکوس
reversible معکوس
convert معکوس
reverse معکوس
reversion معکوس
reversed معکوس
converts معکوس
countered معکوس
conversed :معکوس
reciprocal معکوس
upside down معکوس
converse معکوس
counter معکوس
negatives معکوس
negative معکوس
reversals معکوس
reversal معکوس
converse :معکوس
conversely معکوس
converted معکوس
countering معکوس
conversed معکوس
converses :معکوس
vice versa معکوس
converting معکوس
converses معکوس
obverse معکوس
conversing معکوس
conversing :معکوس
obversion استنتاج معکوس
negative relation رابطه معکوس
obcordate قلبی معکوس
reversal film فیلم معکوس
retroaction عمل معکوس
opposites روبرو معکوس
negative correlation همبستگی معکوس
negative caster گردش معکوس
feedback تزویج معکوس
lateral inversion معکوس جانبی
opposite روبرو معکوس
inverse واژگونه معکوس
reverse bias پیشقدر معکوس
reversal process جریان معکوس
switcheroo عمل معکوس
reverse bias تغذیه معکوس
back-up معکوس ریختن
countdown شمارش معکوس
reverse gear دنده معکوس
back up معکوس ریختن
reversion معکوس کردن
reverse video ویدئوی معکوس
reverse gears دنده معکوس
reverse thrust تراست معکوس
reverse speed سرعت معکوس
reverse slope شیب معکوس
conversely بطور معکوس
reverse polarity پلاریته معکوس
reverse pitch گام معکوس
reverse osmosis اسمز معکوس
set back معکوس پس زدن
reverse control کنترل معکوس
countdowns شمارش معکوس
backset معکوس وارونه
back conductance برقرسانایی معکوس
mirroring معکوس نمودن
reverse current جریان معکوس
indian in reverse هندی معکوس
reciprocal متقابل معکوس
inverter معکوس کننده
reciprocal معکوس دوجانبه
back resistance مقاومت معکوس
reverse معکوس کننده
reversing معکوس کردن
reversing معکوس کننده
reverses معکوس کردن
back splice پیوند معکوس
reverses معکوس کننده
reversed معکوس کردن
reversed معکوس کننده
reverse معکوس کردن
invertible معکوس شدنی
dis- معکوس کردن
inverse ratio نسبت معکوس
invert matrix ماتریس معکوس
inverse function تابع معکوس
invert suger قند معکوس
inverted file فایل معکوس
back formation اشتقاق معکوس
inverse feedback واخوراند معکوس
inverted opening گشایش معکوس
inverted structure ساختار معکوس
inverse voltage ولتاژ معکوس
inverse ratio or proportion نسبت معکوس
inverse relationship ارتباط معکوس
backfire نتیجه معکوس گرفتن
backfired نتیجه معکوس گرفتن
retrogressed ترقی معکوس کردن
backfires نتیجه معکوس گرفتن
backfiring نتیجه معکوس گرفتن
shift the rudder معکوس کردن سکان
retrogressing ترقی معکوس کردن
retrogress ترقی معکوس کردن
retrogresses ترقی معکوس کردن
back titration تیتر کردن معکوس
back turns of armature سیمپیچی معکوس ارمیچر
king's indian in reverse هندی شاه معکوس
complementing معکوس یک عدد دودویی
obvert نتیجه معکوس گرفتن از
one's complement معکوس یک عدد دودویی
retroact عمل معکوس کردن
inverse electrode current جریان الکتردی معکوس
inverse current جریان ولتاژ معکوس
inverting circuit مدار معکوس کننده
reverse current circuit breaker مدارشکن جریان معکوس
reverse flow regin ناحیه جریان معکوس
initial inverse voltage ولتاژ معکوس نخستین
double quartan fever نوبه ربع معکوس
couple back معکوس تزویج شدن
reverse video صفحه نمایش معکوس
reversed battery plate صفحه باتری معکوس
inverted file فایل معکوس شده
inverse function تابع معکوس [ریاضی]
complement معکوس یک عدد دودویی
inverse تابع معکوس [ریاضی]
What invert sugar قند معکوس چیست
de- معکوس عمل کردن
complements معکوس یک عدد دودویی
complemented معکوس یک عدد دودویی
high back resistance diode دیود با مقاومت معکوس زیاد
high back resistance diode دیود با مفاومت معکوس بالا
back scattering پخش معکوس امواج رادیویی
reversion برگرداندن شیب معکوس دادن
reverse polish notation نشان گذاری لهستانی معکوس
back scattering توزیع معکوس امواج رادیویی
peak inverse anode voltage اوج ولتاژ اندی معکوس
backtracking عمل پیمایش معکوس یک لیست
back azimuth method گرای معکوس در اخراج اشعه
invert قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting قلب عبارت معکوس کردن نسبت
count down از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
convert معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to invert a fraction برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
inverts قلب عبارت معکوس کردن نسبت
converts معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converting معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converted معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
drags کشیدن بزور کشیدن
drag کشیدن بزور کشیدن
dragged کشیدن بزور کشیدن
aerodynamic blockage thrust reverser وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
reversed rolling moment گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
roll reversal حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
aerofoil type offtake regulator دهانه ابگیر خودکار با جریان معکوس به فرم ائرودینامیک
reversible propeller ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
NOT function تابع معکوس منط قی که وقتی ورودی نادرست باشد خروجی درست خواهد بود
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
mesfet دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
gates دروازه ورودی که خروجی آن معادل معکوس منط ق ورودی است
gate دروازه ورودی که خروجی آن معادل معکوس منط ق ورودی است
backward read یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
converted معکوس کردن تازه کردن
converts معکوس کردن تازه کردن
convert معکوس کردن تازه کردن
converting معکوس کردن تازه کردن
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
flaunting به رخ کشیدن
chart کشیدن
lines : خط کشیدن
line : خط کشیدن
string کشیدن
dragged کشیدن
string به نخ کشیدن
drag کشیدن
drags کشیدن
hauled کشیدن
stretch کشیدن
to pluck at کشیدن
withdrawals پس کشیدن
withdrawal پس کشیدن
pulls کشیدن
indraft تو کشیدن
indraght تو کشیدن
indravgnt تو کشیدن
plotted کشیدن
plots کشیدن
pull کشیدن
plot کشیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com