Dictiornary-Farsi | کفش پایین تر از قوزک پا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
lowcuts	کفش پایین تر از قوزک پا


Other Matches

tarsus	استخوان قوزک پا قوزک پا
ankle	قوزک
ankle	قوزک پا
ankles	قوزک
ankles	قوزک پا
knucklebone	استخوان قوزک
anklebone	استخوان قوزک
ankle bone	استخوان قوزک
huckle bone	استخوان قوزک کعب
slacks	قوزک اول ماشه
slackest	قوزک اول ماشه
slack	قوزک اول ماشه
tarsal	مچ پایی استخوان قوزک پا
joint of the foot	قوزک پا [استخوان بندی]
ankle joint	قوزک پا [استخوان بندی]
joint of the foot	قوزک [استخوان بندی]
ankle joint	قوزک [استخوان بندی]
downhaul	پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depresses	پایین دادن لوله پایین اوردن
depress	پایین دادن لوله پایین اوردن
to sprain one's ankle	پیچ خورده شدن قوزک پا
vorlage	خیز برداشتن از ناحیه قوزک پا
to twist one's ankle	پیچ خورده شدن قوزک پا
knuckles	قوزک پا یا پس زانوی چهار پایان
knuckle	قوزک پا یا پس زانوی چهار پایان
down	سوی پایین بطرف پایین
vertically	از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
astragalus	استخوان قوزک یا اشتالنگ استخوان کعب
shank	ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
bal	از مچ پا به پایین
lower	پایین تر
low level	پایین
lower limit	حد پایین
sub-	یا پایین تر
lower most	پایین تر
beneath	پایین تر
lowers	پایین تر
neath or neath	پایین
lowered	پایین تر
low	پایین
lowering	پایین تر
neath or neath	پایین تر
shortest	پایین تر
shorter	پایین تر
short	پایین تر
below	پایین
dowm	پایین
down stairs	پایین
bottom	پایین
further down	پایین تر
underneath	پایین
flattest	پایین
bottoms	پایین
flat	پایین
hypogenous	پایین رو
infara	پایین
infara	پایین تر
beneath	پایین
shitu	پایین
subatmospheric	پایین تر از جو
submiss	پایین
subteen	پایین تر از سن 31
tailwater	پایین اب
down	پایین
vide infara	پایین
hereinafter [formal] <adv.>	در پایین
below <adv.>	در پایین
hereafter <adv.>	در پایین
thereinafter [archaic or formal] <adv.>	در پایین
lower	پایین
de-	پایین
downward stroke	ضربه رو به پایین
downfeed	تغذیه رو به پایین
down stroke	ضربه رو به پایین
down draft	جریان رو به پایین
down current	جریان رو به پایین
From top to bottom.	ازبالاتا پایین
downfield	میدان پایین
At lower levels.	در سطوح پایین تر
download	بارگیری پایین
downmost	پایین ترین
face down feed	خورد رو به پایین
downward travel	ضربه رو به پایین
downtrend	سیربطرف پایین
downward compatibility	سازگارمتمایل به پایین
downward movement	حرکت رو به پایین
downward swing	نوسان رو به پایین
disrate	پایین اوردن
dim light	نور پایین
breast	نورد پایین
minor	پایین رتبه
foot	پایین بادبان
feet	پایین دامنه
low	پایین ضعیف
low	پایین اهسته
alow	روبه پایین
desceht	پایین امدن
decurrent	پایین افتاده
catabatic	پایین اینده
bottommost	پایین ترین
bottom up	از پایین به بالا
bate	پایین اوردن
go down	پایین رفتن
downward compatible	سازگار رو به پایین
res	noitaloseR پایین
lowpass	پایین گذار
lowermost	پایین ترین
lower threshold	استانه پایین
the valley lies below	ده در پایین است
lower most	پایین ترین
to beat down	پایین اوردن
to bring down	پایین اوردن
lower mast	دکل پایین
to come down	پایین امدن
to get down	پایین رفتن
lower limit	کران پایین
low resolution	وضوح پایین
mean low water	اب پایین میانگین
the masses	دستههای پایین تر
submaxilla	ارواره پایین
push down stack	پایین فشردنی
pushdown	پایین فشردنی
prolapsus	پایین افتادگی
prolapse	پایین افتادن
prolapse	پایین افتادگی
overhand	از پایین ببالا
on the down grade	پایین رونده
oars down	پارو پایین
nutate	پایین افتادن
nutant	پایین افتاده
nether world	جهان پایین
neath or neath	پایین زیرین
low resolution	تفکیک پایین
low pass	پایین گذر
low order	مرتبه پایین
look down	پایین امدن
let down	پایین کردن
to set down	پایین اوردن
infrahuman	پایین تر از انسان
to sink in the scale	پایین رفتن
undermost	پایین ترین
uoppon pyon soon koot	کف دست پایین
up and down	بالا و پایین
hereinbelow	ازاین پایین تر
hereinbelow	در پایین این
the lower world	جهان پایین
low activity	فعالیت پایین
low altitude	ارتفاع پایین
low wing	بال پایین
low order	پایین رتبه
to go down	پایین رفتن
low level	در سطح پایین
low frequency	فرکانس پایین
low energy	انرژی پایین
lower bound	کران پایین
to let down	پایین کردن
to look down	پایین امدن
to reach down	پایین اوردن
go dan barai	رد کردن از پایین
shutting	پایین اوردن
nether	زیر پایین
downstairs	طبقه پایین
lower class	طبقه پایین
lower classes	طبقه پایین
degrade	پایین دادن
lee	پایین باد
descends	پایین امدن
top-down	از بالا به پایین
nether	واقع در پایین
drive	ضربه از پایین
shuts	پایین اوردن
subordinate	فرعی پایین تر
subordinated	فرعی پایین تر
subordinates	فرعی پایین تر
subordinating	فرعی پایین تر
depression	پایین دادن
depressions	پایین دادن
beneath	از زیر پایین تر از
downward	پایین زیرین
downward	روبه پایین
descend	پایین امدن
downstream	پایین رود
comedown	پایین رفتن
top down	از بالا به پایین
lowest	پایین ترین
drives	ضربه از پایین
shut	پایین اوردن
downstream	پایین دست
degrades	پایین دادن
understrapper	عامل پایین درجه
loss leader	کالایی که با قیمت پایین
inferior ovary	تخمدان پایین افتاده
inclining	خمیدگی بجلو و پایین
inferior calyx	کاسه پایین افتاده
downward	به طرف یک موقعیت پایین تر
low temperature	درجه حرارت پایین
low resolution	تفکیک پذیری پایین
flat	یکنواخت پایین دست
gastroptosis	پایین افتادن معده
footstone	سنگ پایین گور

lowcuts

کفش پایین تر از قوزک پا