Dictiornary-Farsi | کلویید حلال دوست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (8 milliseconds)

English	Persian
lyophilic colloid	کلویید حلال دوست


Other Matches

lyophobic colloid	کلویید حلال گریز
colloid	کلویید
A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
cosolvent	روغن شبه حلال شبه حلال
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
kosher	حلال
thinner	حلال
lawful	حلال
solvents	حلال
peel	حلال
peels	حلال
solvent <adj.>	حلال
permitted	حلال
resolvent <adj.>	حلال
licit	حلال
dissolving <adj.>	حلال
lawful	حلال داتایی
co solvent	کمک حلال
legitimate	حلال زاده
nonpolar solvent	حلال ناقطبی
legitimates	حلال زاده
legitimating	حلال زاده
polar solvent	حلال قطبی
fair trade	کسب حلال
legit	حلال مشروع
solvated	حلال پوشیده
born in lawful wedding	حلال زاده
aprotic solvent	حلال بی پروتون
amphoteric solvent	حلال دوخصلتی
amphoteric solvent	حلال امفوتری
amphiprotic solvent	حلال امفوتری
amphiprotic solvent	حلال دوخصلتی
legitimated	حلال زاده
acid solvent	حلال اسیدی
solvent phase	فاز حلال
extraction solvent	حلال استخراج کننده
immiscible solvent	حلال امتزاج ناپذیر
nonqaueous solvent	حلال غیر ابی
speak of the devil and he appears <idiom>	حلال زاده بودن
solvated proton	پروتون حلال پوشیده
to turn an houest	پول حلال دراوردن
near beer [American]	آبجوی حلال [غذا و آشپزخانه]
true born	حلال زاده اصیل اصل
alcohol-free beer	آبجوی حلال [غذا و آشپزخانه]
varsol	حلال نفتی شبیه نفتا
non-alcoholic beer	آبجوی حلال [غذا و آشپزخانه]
chlorinated hydrocarbon	ماده حلال هیدروکلروکربن محلول هیدروژن و کلروکربن
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
toluene	مایع قابل اشتعالی که به عنوان حلال و رقیق کننده بکار میرود
acrylic lacquer	لاک های اکریلیک که دارای حلال های بسیار فرار بوده و برای پرداخت سطح هواپیما بکار میرود
amicable	دوست
unfriended	بی دوست
heart to heart	دوست
heart-to-heart	دوست
heart-to-hearts	دوست
leal	دوست
hydrophilic compound	اب دوست
hydrophilic	اب دوست
philoginous	زن دوست
philogynist	زن دوست
dienophile	دی ان دوست
formalist	دوست
schoolmate	دوست
schoolmates	دوست
bozo	دوست
friendless	بی دوست
chums	دوست
chum	دوست
ally	دوست
friend	دوست
friends	دوست
buddy	دوست
buddies	دوست
allying	دوست
philhellene	دوست یونان
philanthrope	بشر دوست
phihellenic	یونانی دوست
phiadelphian	نوع دوست
patiot	میهن دوست
I need my e	من دوست دارم
philotechnic	صناعت دوست
philotechnic	صنعت دوست
philobiblic	کتاب دوست
philhellenic	دوست یونان
oxyphile	اسید دوست
oxyphil	اسید دوست
intimado	دوست صمیمی
isophilic	همجنس دوست
kissing kind	باهم دوست
lipophilic	چربی دوست
liquorish	نوشابه دوست
lithophilous	سنگ دوست
necrophilous	لاشه دوست
negrophil	زنگی دوست
negrophil	سیاه دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
nucleophile	هسته دوست
ornithophilous	مرغ دوست
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
pen pals	دوست مکاتبهای
xenophile	بیگانه دوست
zoophilic	حیوان دوست
zoophilous	حیوان دوست
careerist	حرفه دوست
careerists	حرفه دوست
family man	زن و بچه دوست
girlfriend	دوست دختر
unlovely	دوست نداشتنی
pen pals	دوست قلمی
pen pal	دوست مکاتبهای
girlfriends	دوست دختر
pornerastic	جنده دوست
psychrophilic	سرما دوست
family men	زن و بچه دوست
saprophytic	پوده دوست
solomon	صلح دوست
his friend's murder	قتل دوست او
sweet tooth	شیرینی دوست
to make a friend of	دوست شدن با
pen pal	دوست قلمی
fraternising	دوست بودن
loveliest	دوست داشتنی
likeable	دوست داشتنی
likable	دوست داشتنی
fraternized	دوست بودن
social	جمعیت دوست
social	گروه دوست
fraternizes	دوست بودن
fraternize	دوست بودن
boyfriends	دوست پسر
acidophile	ترشی دوست
acidophile	اسید دوست
chessist	شطرنج دوست
cater cousin	دوست صمیمی
humanitarian	بشر دوست
loyalists	دولت دوست
bibliophil	کتاب دوست
loyalist	دولت دوست
anglophile	انگلیسی دوست
amativeness	دوست داشتن
likes	دوست داشتن
liked	دوست داشتن
like	دوست داشتن
dislike	دوست نداشتن
disliked	دوست نداشتن
philanthropist	بشر دوست
philanthropists	بشر دوست
expressionism	حالت دوست
expressionist	حالت دوست
dislikes	دوست نداشتن
disliking	دوست نداشتن
fraternizing	دوست بودن
patriot	وطن دوست
patriots	وطن دوست
lovely	دوست داشتنی
sporting	بازی دوست
cobber	دوست صمیمی
patriotic	میهن دوست
gregarious	گروده دوست
affects	دوست داشتن
affect	دوست داشتن
crony	دوست صمیمی
cronies	دوست صمیمی
peaceable	صلح دوست
friend	دوست کردن
hemophile	خون دوست
lovelier	دوست داشتنی
hand in glove	دوست همراز
hand in glove	دوست یک دل ویکزبان
heliophilous	افتاب دوست
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
halophilous	نمک دوست
hail fellow	دوست صمیمی
humansit	انسان دوست
humnanist	همنوع دوست
lovable	دوست داشتنی
loveable	دوست داشتنی
warlike	جنگ دوست
rats	دوست بی وفا
hydrophilic compound	ترکیب اب دوست
hydrophilic	ترکیب اب دوست
hydrophilic	اب دوست علاقمند به اب
hydrophile	اب دوست علاقمند به اب
hand and glove	دوست همراز
germanophil	المان دوست
gallophile	فرانسه دوست
friendly state	کشور دوست
culturist	فرهگ دوست
dendrophilous	درخت دوست
boyfriend	دوست پسر
dislikable	دوست نداشتنی
dislikeable	دوست نداشتنی
electrophile	الکترون دوست
fraternises	دوست بودن
francophile	فرانسه دوست
francophil	فرانسه دوست
fraternised	دوست بودن
friends	دوست کردن
loved	معشوقه دوست داشتن