English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
divertor switch کلید منحرف کننده
Other Matches
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
break کلید مخصوص در صفحه کلید IBM که اجرای یک برنامه را وقتی قط ع میکند که این کلید با کلید کنترل
breaks کلید مخصوص در صفحه کلید IBM که اجرای یک برنامه را وقتی قط ع میکند که این کلید با کلید کنترل
diversionary منحرف کننده
divertive منحرف کننده
deflector plates صفحههای منحرف کننده
deflecting voltage ولتاژ منحرف کننده
deflecting electrode صفحه منحرف کننده
deflecting electrode الکترد منحرف کننده
magnetic deflection field میدان منحرف کننده مغناطیسی
perversive گمراه کننده منحرف سازنده
baffle منحرف کننده جریان سیال
baffled منحرف کننده جریان سیال
baffles منحرف کننده جریان سیال
baffling منحرف کننده جریان سیال
diversionary attack تک منحرف کننده توجه دشمن
spoiler تیم بدون شانس دستگاه منحرف کننده هوا در اتومبیل
xt صفحه کلید همراه با IBMPC که اما کلید تابعی دارد که در دوستون در گوشه سمت چپ صفخه کلید قرار دارند
scans شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
disconnection switch کلید قطع کننده
contact breaker کلید قطع کننده
interrupter switch کلید قطع کننده
current breaker کلید قطع کننده جریان
line circuit breaker کلید قطع کننده مدار
impluse circuit breaker کلید قطع کننده جریان
deviating منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviated منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviate منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
deviates منحرف شدن منحرف ساختن انحراف
magnetic blow out circuit breaker کلید قدرت با خاموش کننده مغناطیسی
maximum current circuit breaker کلید قطع کننده جریان حداکثر
automatic circuit breaker کلید قطع کننده مدار خودکار
fault voltage circuit breaker کلید قطع کننده ولتاژ عیب
user defined key کلید تعریف شده توسط استفاده کننده
diversionary landing فرود انحرافی برای اغفال دشمن فرود منحرف کننده
options کلیدی روی صفحه کلید که دستیابی به کار سایر کلیدها را فراهم میکند. مشابه کلید ctrl یا Alt در صفحه کلید IBM PC
primary key [کلید اصلی، همچنین کلید اولیه نامیده می شود، یک کلید در یک پایگاه داده رابطه ای است که منحصر به فرد برای هر رکورد است.]
option کلیدی روی صفحه کلید که دستیابی به کار سایر کلیدها را فراهم میکند. مشابه کلید ctrl یا Alt در صفحه کلید IBM PC
return کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returned کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returning کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
returns کدیا کلید مشخص کننده انتهای خط ورودی وحرکت نشانه گربه شروع خط بعد
soft keys کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
cons نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
conning نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
con نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
conned نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
shift click ضرب دکمه ماوس همراه بافشردن کلید Shift صفحه کلید
upper case حروف بزرگ و نشانههای دیگرروی ماشین تایپ یا صفحه کلید که با انتخاب کلید shift دستیابی می شوند
option key [یک کلید معرف روی بعضی ازصفحات کلید]
repeats تعداد دفعاتی که یک حرف وارد صفحه نمایش میشود در صورتی که یک کلید ازصفحه کلید را پایین نگه دارید
repeat تعداد دفعاتی که یک حرف وارد صفحه نمایش میشود در صورتی که یک کلید ازصفحه کلید را پایین نگه دارید
Apple Key کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
n-key rollover [این به این معنیست که هر کلید به طور کامل به طور مستقل توسط سخت افزار صفحه کلید اسکن شده، به طوری که هر فشرده شدن کلیدها به درستی صرفنظر از اینکه چگونه بسیاری از کلید های دیگر در حال فشرده شدن تشخیص داده شده اند]
rollover صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
alt key کلید خاص روی صفحه کلید کامپیوتر شخصی برای انجام عملیات خاص در برنامههای کاربردی
KSAM ساختار فایل که به داده امکانی دستیابی توسط فیلد کلید یا محتوای فیلد کلید میدهد
key ساختار فایلی که امکان دستیابی داده با استفاده از فیلد کلید یا محتوای فیلد کلید میدهد
printed کلید مخصوص در سمت راست و بالای صفحه کلید که تحت DOS حروف صفحه نمایش را به چاپگر منتقل میکند
prints کلید مخصوص در سمت راست و بالای صفحه کلید که تحت DOS حروف صفحه نمایش را به چاپگر منتقل میکند
print کلید مخصوص در سمت راست و بالای صفحه کلید که تحت DOS حروف صفحه نمایش را به چاپگر منتقل میکند
clicks انتخاب یک کلید از صفحه کلید
clicked انتخاب یک کلید از صفحه کلید
click انتخاب یک کلید از صفحه کلید
function key کلید عملیاتی کلید تابعی
enhance دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست
enhances دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست
enhanced دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست
enhancing دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست
at قالب استاندارد برای صفحه کلید IBM. صفحه کلید دارای کلیدهایی در بالا است که عملیات مخصوص انجام میدهد
arrow keys مجموعهای از چهار کلید در صفحه کلید که نشانه گر را در صفحه به بالا و پایین و چپ و راست
key استفاده از بافر بین صفحه کلید و کامپیوتر برای تامین ذخیره سازی کلیدها برای ماشین نویس های سریع که چندین کلید را به سرعت انتخاب می کنند
qwerty keyboard ترتیب صفحه کلید که روی بسیاری از صفحه کلیدهای موجود در ماشین تحریر وکامپیوتر و کلمه پردازهااستاندارد میباشد صفحه کلید کورتی
ciphers رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
cyphers رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
cipher رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
dvorak keyboard طرح صفحه کلید که کاراتر از طرح صفحه کلید QWEEERTY است
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
lost منحرف
hell bent منحرف
amiss منحرف
perverting منحرف
hell-bent منحرف
deviant منحرف
perverts منحرف
digressional منحرف
deviate منحرف
deviated منحرف
deviator منحرف
perverted منحرف
awry منحرف
perverse منحرف
deviants منحرف
astray منحرف
deviating منحرف
deviates منحرف
pervert منحرف
aberrant منحرف
swerving منحرف شدن
swerved منحرف کردن
swerved منحرف شدن
diverted منحرف کردن
step aside منحرف شدن
wrings منحرف کردن
draw off منحرف کردن
wringing منحرف کردن
swerve منحرف شدن
divert منحرف شدن
swerve منحرف کردن
wring منحرف کردن
swerves منحرف شدن
swerves منحرف کردن
deflects منحرف کردن
deflects منحرف شدن
deflecting منحرف کردن
to step aside منحرف شدن
deflecting منحرف شدن
intervert منحرف کردن
deflected منحرف کردن
pay off منحرف شدن
bend منحرف کردن
deflect منحرف شدن
deflect منحرف کردن
digressing منحرف شدن
digresses منحرف شدن
digressed منحرف شدن
divert منحرف کردن
excurse منحرف شدن
swerving منحرف کردن
diverted منحرف شدن
averted منحرف کردن
averting منحرف کردن
diverts منحرف کردن
fall off منحرف شدن
averts منحرف کردن
diverts منحرف شدن
digress منحرف شدن
deflected منحرف شدن
hell-bent منحرف شده
deviate منحرف شدن
deviates منحرف شدن
perverts منحرف کردن
perverting منحرف کردن
pervert منحرف کردن
call off منحرف کردن
perversity منحرف بودن
hell bent منحرف شده
errant منحرف بدنام
deviating منحرف شدن
curve کم کم منحرف شدن
curves کم کم منحرف شدن
astray منحرف بیراه
avert منحرف کردن
digressively بطور منحرف
deviator منحرف شونده
deviated منحرف شدن
curving کم کم منحرف شدن
public رمز گشایی که از کلید عمومی برای رمز گذاری پیام استفاده میکند و از یک کلید خصوص برای رمز گشایی آن .
public روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
skews منحرف کج نگاه کردن
skewing منحرف کج نگاه کردن
detour خط سیر را منحرف کردن
antevert به جلو منحرف کردن
skew منحرف کج نگاه کردن
distracts منحرف کردن توجه
back slide منحرف شدن از مسیر
to put off the scent ازجاده منحرف کردن
to call off منحرف یامنصرف کردن
devious غیر مستقیم منحرف
twisty پیچ دار منحرف
oblique غیر مستقیم منحرف
detours خط سیر را منحرف کردن
distract منحرف کردن توجه
to divert [British E] / detour [American E] [the] traffic منحرف کردن ترافیک
incorruptible فساد نا پذیر منحرف نشدنی
falloff متوجه بودن منحرف شدن
jumps تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
jumped تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
wandered اواره بودن منحرف شدن
warps منحرف کردن تاب برداشتن
wanders اواره بودن منحرف شدن
warp منحرف کردن تاب برداشتن
yawed ازمسیر خود منحرف شدن
warped منحرف کردن تاب برداشتن
yaw ازمسیر خود منحرف شدن
slipped سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slip سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slips سرخوردن منحرف شدن از مسیر
indivertible انحراف نا پذیر منحرف نکردنی
sidetracked از امر اصلی منحرف شدن
sidetrack از امر اصلی منحرف شدن
jump تغییرمسیر دادن و منحرف شدن
wander اواره بودن منحرف شدن
sympodium منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
bolt فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
bolts فرار یا منحرف شدن اسب ازمسیر
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com