English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
English Persian
disestablish کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablished کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishes کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishing کلیسا را از ازادی محروم کردن
Other Matches
exonarthex [هشتی ورودی کلیسا خارج از نمای اصلی کلیسا]
prebendary دریافت مقرری از کلیسا وفیفه خوار کلیسا
emancipation proclamation اعلامیه ازادی بردگان اعلامیهای که در اول ژانویه 3681 به وسیله ابراهام لینکلن رئیس جمهور امریکاصادر و به موجب ان به بردگان سیاهپوست امریکایی ازادی اعطا شد
elder ارشد کلیسا شیخ کلیسا
abdicate محروم کردن
abdicated محروم کردن
abdicates محروم کردن
exclude محروم کردن
devest محروم کردن
strip محروم کردن از
to cut off محروم کردن
excludes محروم کردن
abdicating محروم کردن
deprives محروم کردن
cut off محروم کردن
bereave محروم کردن
depriving محروم کردن
dis- محروم کردن
deprive محروم کردن
lock out تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing . دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
dispossesses از تصرف محروم کردن
disinheriting از ارث محروم کردن
disinherit از ارث محروم کردن
dispossess محروم کردن دورکردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
dispossesses محروم کردن دورکردن
disinherits از ارث محروم کردن
unsight از دیدن محروم کردن
dispossessing محروم کردن دورکردن
unvoice محروم از صدا کردن
dispossess از تصرف محروم کردن
dispossessing از تصرف محروم کردن
dispossessed محروم کردن دورکردن
dispossessed از تصرف محروم کردن
freewheels با ازادی حرکت وجنبش کردن
freewheeled با ازادی حرکت وجنبش کردن
freewheel با ازادی حرکت وجنبش کردن
To cut somebody out of a wI'll. کسی را از ارث محروم کردن
ostracising از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracism محروم کردن از حقوق اجتماعی
mayhen ازوسیله دفاع محروم کردن
disbar از شغل وکالت محروم کردن
unseated محروم کردن نماینده از کرسی
ostracize از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized از حقوق اجتماعی محروم کردن
deprive the heirs of inheritance وراث را از ارث محروم کردن
ostracises از حقوق اجتماعی محروم کردن
unsex از خواص جنسی محروم کردن
ostracised از حقوق اجتماعی محروم کردن
unseat محروم کردن نماینده از کرسی
ostracizing از حقوق اجتماعی محروم کردن
disfranchise از حق رای یا انتخاب محروم کردن
unseats محروم کردن نماینده از کرسی
disendow از عطیه محروم کردن نبخشیدن
attaint مقصر دانستن محروم کردن
unseating محروم کردن نماینده از کرسی
ostracises ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracising ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
dispossessing ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
disincorporate ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalised وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
to i. any one into abenefice کسیرابرای دریافت درامد کلیسا معرفی کردن
forecloses محروم کردن سلب کردن
foreclose محروم کردن سلب کردن
disappoint ناکام کردن محروم کردن
disappoints ناکام کردن محروم کردن
evacuating ترک کردن محروم کردن
interdict قدغن کردن محروم کردن
geld بی تخمدان کردن محروم کردن
cut off قطع کردن محروم کردن
divests محروم کردن عاری کردن
depriving محروم کردن معزول کردن
divesting محروم کردن عاری کردن
deprives محروم کردن معزول کردن
foreclosed محروم کردن سلب کردن
divested محروم کردن عاری کردن
deprive محروم کردن معزول کردن
divest محروم کردن عاری کردن
evacuates ترک کردن محروم کردن
foreclosing محروم کردن سلب کردن
curtail محروم کردن قطع کردن
curtailing محروم کردن قطع کردن
curtails محروم کردن قطع کردن
curtailed محروم کردن قطع کردن
evacuate ترک کردن محروم کردن
evacuated ترک کردن محروم کردن
theft بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
ark [نوعی قفسه برای آویزان کردن پوشاک کشیشان در کلیسا]
denationalized از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
deacons خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
deacon خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
releases ازادی
released ازادی
liberation ازادی
freeness ازادی
manumission ازادی
immunity ازادی
openness ازادی
emancipation ازادی
large n ازادی
release ازادی
liberticide ازادی کش
independence ازادی
enfranchisement ازادی
options ازادی
liberties ازادی
option ازادی
liberty ازادی
insubjection ازادی
looseness ازادی
indpendence ازادی
freedom ازادی
freedoms ازادی
liberal ازادی
liberals ازادی
bereaved محروم
blighted محروم
cold turkey محروم
sans محروم از
disadvantaged محروم
deprived محروم
freedom of enterprise ازادی تجارت
liberty of the press ازادی مطبوعات
paroled ازادی مشروط
freedom of trade ازادی تجارت
civil liberties ازادی مدنی
freedom of experssion ازادی بیان
liberators ازادی بخش
liberally ازادی خواهانه
civil liberty ازادی مدنی
the champion of liberty مدافع ازادی
freedom of seas ازادی دریاها
freedom of choice ازادی انتخاب
manumit ازادی بخشیدن
manumission ازادی برده
advantages accruning from ازادی مطبوعات
probational ازادی بقیدالتزام
probation ازادی مشروط
probation ازادی بقیدالتزام
conditional discharge ازادی مشروط
free enterprise ازادی اقتصادی
relief فراغت ازادی
paroling ازادی مشروط
liberator ازادی بخش
freedom of belief ازادی عقیده
paroles ازادی مشروط
freedom of the press ازادی مطبوعات
elbow room ازادی عمل
habeas corpus حکم ازادی
degrees of freedom درجات ازادی
free will ازادی اراده
medal of freedom مدال ازادی
freehand ازادی در تصمیم
economic freedom ازادی اقتصادی
elbowroom ازادی عمل
toleration ازادی ازادگی
parole ازادی مشروط
freehand ازادی عمل
market freedom ازادی تجاری
emancipatory ازادی بخش
market freedom ازادی بازار
freedom to choose ازادی در انتخاب
edict of emancipation منشور ازادی
laissez-faire ازادی تجارت
liberty party حزب ازادی
statue of liberty مجسمه ازادی
catholicity ازادی فکر
degree of freedom درجه ازادی
freedom of the press ازادی نگارش
excludable محروم کردنی
have not nations ملل محروم
disinherited محروم ازارث
deprivable محروم کردنی
exclusion محروم سازی
disadvantaged children کودکان محروم
subclass طبقه محروم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com