Dictiornary-Farsi | کمال پذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
perfectible	کمال پذیر


Other Matches

mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
maturity	کمال
svelt	زن با کمال
amplitude	کمال
integrity	کمال
crown	حد کمال
sophistication	کمال
decentness	کمال
delelopment	کمال
throroughness	کمال
perfectness	کمال
completeness	کمال
thoroughness	کمال
perfection	کمال
crowns	حد کمال
svelte	با کمال
period	کمال
periods	کمال
exactitude	کمال
plentitude	کمال
dyed-in-the-wool	تمام و کمال
to perfection	بحد کمال
to the life	با کمال دقت
accomplishment	کمال هنر
plenitude	کمال سرشاری
apogee	نقطهء کمال
decently	از روی کمال
entelechy	کمال اول
perfectibility	کمال پذیری
ideal	کمال مطلوب
edifying	کمال اور
hone	به کمال رساندن
nephrotomy	کمال منتها
perfectionism	کمال گرایی
regretfully <adv.>	با کمال تاسف
elaborateness	کمال دقت
regrettably <adv.>	با کمال تاسف
sad to say [regrettably] <adv.>	با کمال تاسف
unfortunately <adv.>	با کمال تاسف
ideals	کمال مطلوب
matures	به حد کمال رسیدن
mature	به حد کمال رسیدن
consummation	کمال منتها
acme	نقطهء کمال
economic maturity	کمال اقتصادی
finished	مهذب با کمال
the utmost love	کمال محبت
woefully <adv.>	با کمال تاسف
perfection of savagery	کمال وحشی گری
to pay off	تمام و کمال پرداختن
to attain perfection	بحد کمال رسیدن
the pink ofhealth	کمال تندرستی یا صحت
full and final settlement	تسویه تمام و کمال
in the pink	در کمال تندرستی یا صحت
primes	کمال بهترین قسمت
optimal	مربوط به کمال مطلوب
prime	کمال بهترین قسمت
primed	کمال بهترین قسمت
meridian	اوج درجه کمال
meridians	اوج درجه کمال
complementarity	کمال اصل متممیت
to pay up	تمام و کمال پرداختن
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
gonogenesis	کمال و بلوغ سلول نطفه یاجرثومه
I'll be happy to help [assist] you.	من با کمال میل در اختیار شما هستم.
beau ideal	زیبای تمام عیار کمال مطلوب
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
drive to maturity	جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
autumns	برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumn	برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
nympholept	کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
ideal index	شاخص کمال مطلوب شاخص ایده ال
cleavable	رخ پذیر
pi acceptor	پی پذیر
soluble	حل پذیر
solvable	حل پذیر
pliable	خم پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
sequacious	نصیحت پذیر
revocable	ابطال پذیر
rotatable	چرخش پذیر
remediable	درمان پذیر
shapeable	شکل پذیر
resolvable	تفکیک پذیر
severable	تفکیک پذیر
stainable	لکه پذیر
remediable	چاره پذیر
remediable	گزیر پذیر
refutable	تکذیب پذیر
reflexible	انعکاس پذیر
regulable	تنظیم پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
plunderable	چپاول پذیر
spottable	لکه پذیر
spoilable	فساد پذیر
protean	شکل پذیر
semi solvable	نیم حل پذیر
protractile	امتداد پذیر
reclaimable	ادعا پذیر
reducible	تقلیل پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
enumerable	شمارش پذیر
figurable	شکل پذیر
fissile	شکاف پذیر
fissionable	شکافت پذیر
fixable	ثبات پذیر
flexible cable	کابل خم پذیر
flxible	خمش پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام پذیر
fusible	گداز پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
generable	زایش پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
fatigable	خستگی پذیر
fatig	خستگی پذیر
evadable	طفره پذیر
evitable	اجتناب پذیر
executable	انجام پذیر
executable	اجرا پذیر
exepandable	بسط پذیر
expandable	بسط پذیر
expansible	گسترش پذیر
penetrable	رخنه پذیر
expiable	کفاره پذیر
extendible	کشش پذیر
extensible	توسعه پذیر
fathomable	پیمایش پذیر
indispensable <adj.>	چاره نا پذیر
healable	درمان پذیر
improvable	بهبود پذیر
maintainable	نگهداشت پذیر
miscible	امیزش پذیر
miscible	امتزاج پذیر
mutable	تغییر پذیر
open cheque	چک انتقال پذیر
pacifiable	تسکین پذیر
partible	بخش پذیر
passible	فساد پذیر
perturbable	اشوب پذیر
pervious	نفوذ پذیر
pilable	انحنا پذیر
placable	دلجویی پذیر
placative	تسکین پذیر
magnetizable	مغناطیس پذیر
liquefiable	گداز پذیر
limitable	محدودیت پذیر
improvably	اصلاح پذیر
impressible	تاثیر پذیر
incompressible	تراکم نا پذیر
increasable	افزایش پذیر
indemonstrable	اثبات نا پذیر
indocile	تعلیم نا پذیر
inexpugnable	شکست نا پذیر
inextensible	تمدید نا پذیر
inflamable	اشتعال پذیر
infusible	گداز نا پذیر
inoculable	تلقیح پذیر
irremeable	برگشت نا پذیر
irresoluble	تجیزیه نا پذیر
incondensable	ناچگال پذیر
contrivable <adj.>	انجام پذیر
achievable <adj.>	اجرا پذیر
doable <adj.>	اجرا پذیر
executable <adj.>	اجرا پذیر
feasible <adj.>	اجرا پذیر
practicable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	اجرا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا پذیر
makeable <adj.>	اجرا پذیر
contrivable <adj.>	اجرا پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا پذیر
manageable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	انجام پذیر
executable <adj.>	انجام پذیر
doable <adj.>	انجام پذیر
feasible <adj.>	انجام پذیر
makeable <adj.>	انجام پذیر
manageable <adj.>	انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام پذیر
practicable <adj.>	انجام پذیر
executable <adj.>	امکان پذیر
workable <adj.>	امکان پذیر
executable <adj.>	صورت پذیر
workable <adj.>	صورت پذیر
makable <adj.>	امکان پذیر
dividable [American E] <adj.>	بخش پذیر
annullable <adj.>	فسخ پذیر
callable <adj.>	فسخ پذیر
cancelable [American] <adj.>	فسخ پذیر
cancellable [British] <adj.>	فسخ پذیر
rescindable <adj.>	فسخ پذیر
voidable <adj.>	فسخ پذیر