Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 50 (1 milliseconds)
English	Persian
holding company	کمپانی مسلط
Other Matches
company	کمپانی
companies	کمپانی
entrepreneur	مقدم کمپانی
entrepreneurs	مقدم کمپانی
microsoft	کمپانی میکروسافت
standard oil company	استاندارد اویل کمپانی
vendors	کمپانی فروش وسائل جانبی کامپیوتر فروشنده
vendor	کمپانی فروش وسائل جانبی کامپیوتر فروشنده
interlocking directorate	حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
dominant	مسلط
commanding	مسلط
prevail	مسلط
prevailed	مسلط
prevails	مسلط
hegemonic	مسلط
overruling	مسلط
predominant	مسلط
preponderant	مسلط
hagride	مسلط شدن بر
predominating	مسلط بودن
thalassocrat	مسلط بردریا
regnant	حکمفرما مسلط
over rule	مسلط شدن
come over	مسلط شدن بر
predominates	مسلط بودن
predominated	مسلط بودن
sovereigns	حاکم مسلط
overrule	مسلط شدن بر
overruled	مسلط شدن بر
overrules	مسلط شدن بر
sovereign	حاکم مسلط
predominate	مسلط بودن
dominant firm	واحد تجارتی مسلط
He is fluent in Mandarin.	او به زبان چینی مسلط است.
He is fluent in Chinese.	او به زبان چینی مسلط است.
to wear breeches	بر شوهر خود مسلط بودن
overlooks	مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overshadows	مسلط شدن بر تحت الشعاع قرار دادن
overshadowing	مسلط شدن بر تحت الشعاع قرار دادن
overshadowed	مسلط شدن بر تحت الشعاع قرار دادن
overshadow	مسلط شدن بر تحت الشعاع قرار دادن
overlooking	مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlook	مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooked	مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
tacit collusion	حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
To be on top of ones job .	بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
ride	مسلط شدن سوار شدن بر
rides	مسلط شدن سوار شدن بر
take over	مسلط شدن غلبه کردن جانشین کردن جانشین شدن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com