English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
subsidies کمکهای مالی
Other Matches
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement صورت مالی گزارش مالی
public assistance کمکهای دولتی
self aid کمکهای اولیه
first aids کمکهای نخستین
welfare کمکهای اجتماعی
security assistance کمکهای امنیتی
first aids کمکهای اولیه
visual aids کمکهای بصری
aids to navigation کمکهای ناوبری
deck landing aid کمکهای فرود
first aid کمکهای مقدماتی
first aid کمکهای اولیه
technical assistance کمکهای فنی
self aid اجرای کمکهای اولیه
aid man مامور کمکهای اولیه
first aid kit جعبه کمکهای اولیه
first aid cabinet قفسه کمکهای اولیه
legal assistance کمکهای قضایی شرح علایم
boat box جعبه کمکهای اولیه قایق
dressing station درمانگاه کمکهای اولیه وزخم بندی
Military aid with no strings attached . کمکهای نظامی بدون قید وشرط
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fielded شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fields شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
e r p اجرا کرد وکمکهایی که در چهارچوب این برنامه به اروپا شدبیشتر کمکهای مارشال نامیده می شوند
pecuniary مالی
monetary مالی
financing مالی
finance مالی
accounting classification کد مالی
financed مالی
finances مالی
fiscal مالی
financial مالی
financial inventory ذخایر مالی
financial circles محافل مالی
financial intermediary واسطه مالی
financial assets دارائیهای مالی
financial crisis بحران مالی
financial feasibility امکان مالی
financial expenses هزینههای مالی
financial e. متخصص مالی
financial data اطلاعات مالی
fiscal policy سیاست مالی
anointment پماد مالی
felting نمد مالی
finance house موسسه مالی
finance markets بازارهای مالی
finance officer افسر مالی
committee of ways and means کمیسیون مالی
financial ability تمکن مالی
financial adviser مشاور مالی
financial affairs امور مالی
financial assets موجودی مالی
financial bill لایحه مالی
financial budget بودجه مالی
capital commitment تعهدات مالی
financial capital سرمایه مالی
financial centers مراکز مالی
sustentation استعانت مالی
spiel شیره مالی
Mali کشور مالی
unction روغن مالی
taction دست مالی
sustention استعانت مالی
subvention کمک مالی
subsidization کمک مالی
mart بازار مالی
financial market بازار مالی
sparge گل مالی کردن
snow job ماست مالی
judgment debt محکوم به مالی
financial status وضع مالی
financial secretary مشاور مالی
financial relations روابط مالی
financial position وضعیت مالی
financial policy سیاست مالی
financial plan برنامه مالی
financial period دوره مالی
fiscal control نظارت مالی
fiscal control کنترل مالی
self support استقلال مالی
rough usage دست مالی
pecuniary penalty مجازات مالی
non pecuniary غیر مالی
inunction روغن مالی
in low water در تنگی مالی
illinition روغن مالی
fiscally ازلحاظ مالی
financial management مدیریت مالی
slobbery لجن مالی
fiscal year دوره مالی
funded اعتبار مالی
fiscal years سال مالی
fund اعتبار مالی
waxing موم مالی
fiscal years دوره مالی
financially از نظر مالی
financier متخصص مالی
financiers متخصص مالی
fiscal سال مالی
financial year سال مالی
financial years سال مالی
fiscal year سال مالی
credits اعتبار مالی
credited اعتبار مالی
crediting اعتبار مالی
subsidy کمک مالی
credit اعتبار مالی
chamberlain نافر مالی
padding لگد مالی
embrocations روغن مالی
embrocation روغن مالی
roughcast گل مالی شده
chamberlains نافر مالی
anointing روغن مالی کردن
functional finance سیاست مالی اصولی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. ماست مالی کردن
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
finances قسمت مالی یا دارایی
financed قسمت مالی یا دارایی
finance قسمت مالی یا دارایی
corporate treasurer مدیر امور مالی
annual financial statement گزارش مالی سالانه
anoints روغن مالی کردن
anoint روغن مالی کردن
spiel شیره مالی کردن
felt نمد مالی کردن
scrabble دست مالی کردن
scrabbling دست مالی کردن
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
tallow پیه مالی کردن
scrabbled دست مالی کردن
to come into a property مالی را صاحب شدن
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
mud bath گل مالی تن برای درمان
means test سنجش استطاعت مالی
aid package بسته کمک مالی
means tests سنجش استطاعت مالی
inuct روغن مالی کردن
scrabbles دست مالی کردن
financing قسمت مالی یا دارایی
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
rough دست مالی کردن
compensatory fiscal policy سیاستهای مالی ترمیمی
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
fiscal مربوط به مالی یامالیه
embrocate روغن مالی کردن
financial accounts حساب های مالی
current income درامد یک سال مالی
disbursing officer افسر ذیحساب مالی
active fiscal policy سیاست مالی فعال
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
finance company شرکت تامین مالی
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
anointment روغن مالی تدهین
financial planning برنامه ریزی مالی
salvaging مالی را از خطرنجات دادن
financial mission هئیت مامورین مالی
financial investment سرمایه گذاری مالی
accountable disbursing officer افسر ذیحساب مالی
salvages مالی را از خطرنجات دادن
financial statement صورت وضعیت مالی
salvaged مالی را از خطرنجات دادن
financial intermediary موسسه مالی واسطه
salvage مالی را از خطرنجات دادن
roughest دست مالی کردن
anele تدهین یا روغن مالی کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
waxer کسیکه موم مالی میکند
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
subsidies مکهای مالی دولت , سوبسید
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
grope دست مالی کورمالی کردن
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
groped دست مالی کورمالی کردن
jigger ماشین نم مالی جرثقیل ابی
gropes دست مالی کورمالی کردن
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
groping دست مالی کورمالی کردن
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
bills سند مالی لایحه یا طرح قانونی
in the hole <idiom> قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
financiers کارشناس علم مالیه متخصص مالی
financier کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabbling سرسری چیز نوشتن دست مالی
bill سند مالی لایحه یا طرح قانونی
scrabbles سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbled سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabble سرسری چیز نوشتن دست مالی
deficit financing تامین مالی از راه کسر بودجه
deforciant کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
merger حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com