Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
dole
کمک هزینه دولتی به بیکاران
Other Matches
make a diplomatic representation
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
reserve army of unemployed
سپاه ذخیره بیکاران
reserve army of unemployed
ارتش ذخیره بیکاران
the funds
قرضه دولتی سهام وام دولتی
crown debt
طلب دولتی بستانکاری دولتی
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
lighterage
هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
economic of scale
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract
قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
stated
دولتی
state-
دولتی
stating
دولتی
national
[state, federal state]
<adj.>
دولتی
governmental
<adj.>
دولتی
government-run
[television, newspaper etc.]
<adj.>
دولتی
belonging to the state
<adj.>
دولتی
state
دولتی
states
دولتی
governmental
دولتی
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing
قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
quasi public
نیمه دولتی
public ownership
خالصه دولتی
state socialism
سوسیالیسم دولتی
public domain
خالصه دولتی
public ownership
مالکیت دولتی
public domain
مالکیت دولتی
nationalized industries
صنایع دولتی
public schools
مدارس دولتی
state university
دانشگاه دولتی
civil services
خدمات دولتی
public sector
بخش دولتی
government sector
بخش دولتی
government regulation
مقررات دولتی
government office
اداره دولتی
state enterprise
مالکیت دولتی
public ship
ناو دولتی
state enterprise
بنگاه دولتی
public service
استخدام دولتی
state bank
بانک دولتی
public ownership
مالکیت دولتی
state college
دانشکده دولتی
the funds
وام دولتی
public monopoly
انحصار دولتی
state ownership
مالکیت دولتی
public institutions
نهادهای دولتی
public domain
خالصه دولتی
state prison
زندان دولتی
public assistance
کمکهای دولتی
political circles
دوایر دولتی
economic unit
موسسه دولتی و ...
debenture
حواله دولتی
etatism
سوسیالیزم دولتی
government officials
مامورین دولتی
privates
غیر دولتی
state
دولتی حالت
government control
کنترل دولتی
private
غیر دولتی
civil servants
مستخدم دولتی
government control
نظارت دولتی
stated
دولتی حالت
government property
مال دولتی
states
دولتی حالت
stating
دولتی حالت
civil servant
مستخدم دولتی
public servants
مامورین دولتی
government owned industries
صنایع دولتی
state-
دولتی حالت
government departments
دوایر دولتی
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
adhesion
الحاق دولتی به یک پیمان
privatize
غیر دولتی کردن
privatised
غیر دولتی کردن
quasi public company
شرکت نیمه دولتی
privatises
غیر دولتی کردن
privatization
غیر دولتی کردن
privatized
غیر دولتی کردن
bill of oredit
اوراق قرضه دولتی
grant
کمک دولتی اعانه
granted
کمک دولتی اعانه
grants
کمک دولتی اعانه
privatizes
غیر دولتی کردن
privatising
غیر دولتی کردن
privatizing
غیر دولتی کردن
The corruption in government offices .
فساد دردستگاههای دولتی
the king in council
شورای دولتی باحضوراعلیحضرت
state planning
برنامه ریزی دولتی
order in council
تصویب نامه دولتی
government bonds
اوراق قرضه دولتی
lycee l
دبیرستان دولتی درفرانسه
government broadcasting
پخش برنامههای دولتی
government enterprise
موسسات تولیدی دولتی
government securities
اوراق بهادار دولتی
bureaucracy
مجموع گماشتگان دولتی
arms
نشان دولتی نیرو
bureaucracies
مجموع گماشتگان دولتی
iranian state railways
راه اهن دولتی ایران
fund holder
دارنده سهام قرضه دولتی
funded
تنخواه قرضه دولتی سهام
fund
تنخواه قرضه دولتی سهام
blue book
هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
security
گرو سهام قرضه دولتی
public ship
کشتی حمل و نقل و مسافربر دولتی
barratry
خرید و فروش مقامهای دولتی ومذهبی با پول
emission
انتشار سهام دولتی و اوراق قرضه و اسکناس
emissions
انتشار سهام دولتی و اوراق قرضه و اسکناس
The subsidy will be phased out next year.
یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
welfare state
دولتی که به خدمات اجتماعی توجه خاص دارد
floater
گواهی نامه سهام دولتی یا راه اهن
bureaucrat
مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
spoils system
سیستم تقسیم مناسب دولتی بین اعضاء حزب حاکم
demarche
عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
mandatory power
دولتی که قیم و سرپرست دولت یا حکومت یا سرزمین دیگری باشد
bureaucrats
مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
transportation in kind
وسیله حمل و نقل دولتی یامجانی اعم از هواپیما یاکشتی یا اتوبوس
The US government agencies dropped the ball in preventing the attack.
سازمان های دولتی ایالات متحده در جلوگیری از حمله ناکام شدند .
service
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
free trade
شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
revenue cutter
کشتی مسلح دولتی که برای جلوگیری ازقاچاق واجرای قوانین مالیاتی بکار رود
totaliarian state
دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
pluralism
عقیده مبتنی برلزوم دخالت کلی و عملی موسسات و مجامع غیر دولتی در امر اداره مملکت
full power
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
common carrier
شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
federal privacy act
قانون فدرال که از اشکار شدن پرونده پرسنلی افراد توسط عوامل دولتی یا طرفهای قرارداد ان جلوگیری میکند
safe conduct
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
yamen
اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
pork barrel
برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
governmentalize
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
out goings
هزینه
at the expence of
به هزینه
at someone expense
به هزینه
outgoing
هزینه
light expense
هزینه کم
eight bit system
کم هزینه
overhead expenses
به هزینه
mise
هزینه
cost expenditure
هزینه
overall cost
هزینه کل
outgo
هزینه
battels
هزینه
cost benefit ratio
هزینه
benefit cost analysis
هزینه
disbursement
هزینه
charge
هزینه
goings-on
هزینه ها
levied
هزینه
levies
هزینه
levy
هزینه
expenditures
هزینه ها
outlay
هزینه
outlays
هزینه
expense
هزینه
levying
هزینه
vouchers
هزینه
voucher
هزینه
total cost
هزینه کل
tab
هزینه
expenditure
هزینه
tabs
هزینه
cost
هزینه
outgoings
هزینه
toll
هزینه
tolls
هزینه
tolling
هزینه
charges
هزینه
export charge
هزینه صادرات
incremental cost
هزینه نهایی
indirect cost
هزینه غیرمستقیم
indirect materials
هزینه موادغیرمستقیم
initial cost
هزینه اولیه
export tariff
هزینه صادرات
initial expenses
هزینه نخستین
initial expenses
هزینه ابتدائی
incremental cost
هزینه اضافی
incremental cost
هزینه نهائی
grant in aid
کمک هزینه
gross expenditure
هزینه ناخالص
handing charge
هزینه باربری
historical costs
هزینه اولیه
historical costs
هزینه واقعی
household expenditure
هزینه خانوار
income and expenditure
درامد و هزینه
job costing
ارزیابی هزینه ها
estimated cost
هزینه براوردی
energy expenditure
هزینه انرژی
additional costs
[expenses]
هزینه نهایی
extra expenses
هزینه نهایی
economic cost
هزینه اقتصادی
dockage
هزینه اسکله
direct cost
هزینه مستقیم
differential cost
هزینه نهایی
incremental cost
هزینه نهایی
defrayal
تحمل هزینه
extra cost
هزینه اضافی
decreasing cost
هزینه نزولی
debit note
سند هزینه
expenditure approach
روش هزینه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com