English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English Persian
aid کمک وسایل کمکی
aided کمک وسایل کمکی
aiding کمک وسایل کمکی
Search result with all words
artificial aids وسایل کمکی
auxiliary equipment وسایل کمکی
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
Other Matches
auxiliary storage حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
auxiliary machinery دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
auxiliary کمکی
supplementary کمکی
subsidiaries کمکی
subsidiary کمکی
ancillary کمکی
secondary کمکی
auxiliaries کمکی
interpoles قطبهای کمکی
interpole قطب کمکی
coprocessor پردازنده کمکی
communicating pole قطب کمکی
auxiliaries امدادی کمکی
commutating pole قطب کمکی
intermediate grid شبکه کمکی
auxiliary امدادی کمکی
booster pump پمپ کمکی
by pass valve شیر کمکی
auxiliary operatich عمل کمکی
dummy antenna انتن کمکی
auxiliary memory حافظه کمکی
auxiliary memory حافظ کمکی
auxiliary landing field فرودگاه کمکی
auxiliary forces نیروی کمکی
auxiliary forces قوای کمکی
auxiliary base line باز کمکی
auxiliary equipment تجهیزات کمکی
auxiliary electrode الکترود کمکی
auxiliary ego خود کمکی
artificial antenna انتن کمکی
auxiliary operation عمل کمکی
accessory لوازم کمکی
boostes transformer ترانسفورماتور کمکی
boostes pump پمپ کمکی
auxiliary equipment وسائل کمکی
booster magneto دینام کمکی
back up frequency فرکانس کمکی
auxiliary view نمای کمکی
auxiliary target نقطه کمکی
auxiliary target هدف کمکی
auxiliary storage انباره کمکی
auxiliary storage انبار کمکی
auxiliary rotor رتور کمکی
accommodator کارگر کمکی
auxiliary charger شارژکننده کمکی
operating supplies مواد کمکی
user interface میانجی کمکی
utilitu program برنامه کمکی
sabot خرج کمکی
split pole motor موتور کمکی
prony motor موتور کمکی
relieving tackle تاکل کمکی
slack variable متغیر کمکی
reserve accumulator انباره کمکی
remedial measure اندازه کمکی
relieving arch طاق کمکی
sabot خرج موشکی کمکی
commutating pole converter تبدیل گر قطب کمکی
willed فعل کمکی "خواهم "
accessory cells یاخته های کمکی
norton utilities برنامههای کمکی نورتن
navigational grid شبکه کمکی ناوبری
backup utility برنامه کمکی پشتیبان
guiding عضلات کمکی مجاور
auxiliary power unit واحد قدرت کمکی
undelete utility برنامه کمکی احیاء
wills فعل کمکی "خواهم "
will فعل کمکی "خواهم "
table utility برنامه کمکی جدولی
pitman عضو گروه کمکی
back end processor پردازنده کمکی تک منظوره
interpole motor موتور با قطب کمکی
I can't help it. <idiom> من نمیتونم کمکی کنم.
layshaft محور دندانه کمکی
lee helm سکان کمکی ناو
auxiliary control surfaces سطوح فرامین کمکی
afforce نیروی کمکی فرستادن به
astrocyteo نوعی یاخته کمکی
igniter pad کیسه خرج کمکی
kedge anchor لنگر کمکی ناو
dozzle مخزن کمکی تغذیه
downloading utility برنامه کمکی استقرار
mace utilities برنامه کمکی میس
auxiliary flight surfaces سطوح پرواز کمکی
visual aids ابزارهای کمکی دیداری
document comparison utility برنامه کمکی مقایسه مدارک
I'm really not responsible for it. <idiom> من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
communicating pole winding سیم پیچی قطب کمکی
boot پوشش کمکی روی سم اسب
build-up نیروی کمکی تقویت نیروها
ingot feeder head مخزن کمکی تغذیه شمش
outline utility برنامه یا ویژگی کمکی اختصاری
frapping lines طناب تعادل کمکی ناو
audiovisual aids ابزارهای کمکی دیداری-شنیداری
build-ups نیروی کمکی تقویت نیروها
build up نیروی کمکی تقویت نیروها
I'm glad I could help. خوشحالم که تونستم کمکی بکنم.
file conversion utility برنامه کمکی تبدیل فایل
file transfer utility برنامه کمکی انتقال فایل
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
banderillero عضو تیم کمکی گاوبازماموراستفاده از نیزه
My hands are tied. <idiom> نمی توانم [کاری] کمکی بکنم.
screen saver utility برنامه کمکی محافظ صفحه نمایش
bowsight وسیله کمکی هدفگیری وصل به کمان
file compression utility برنامه کمکی فشرده کردن فایل
commented نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commenting نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
drum sorting مرتب کردن با حافظه کمکی استوانهای مغناطیسی
pickup man اسب سوار کمکی به گاوسواربرای پیاده شدن او
helped کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
helps کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
comment نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
helped کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
helps کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
baby siphon سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
help کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
air traffic control radar system راداری کمکی در سیستم کنترلی ترافیک هوایی
help کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
blitzed حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
context sensitive help key کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
blitzes حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzing حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
commonest تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
commoners تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
common تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
blitz حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
heading select feature عرشه کمکی برای انتخاب سمت حرکت هواپیما
augmentation افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
stick bridge پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
compound helicopter هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives. تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
pit board تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
transaction trailing ایجاد یک فایل کمکی برای پی گیری به روز دراوردن تمام فایلها
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
find برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
admixtures موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
finds برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
escape character ترتیب ارسال کد که به گیرنده اعلام میکند که حروف مقابل کمکی برای اعمال کنترلی هستند
f key برنامه کمکی مکینتاش که توسط فشار دادن کلیدهای Command و Shift باکلیدهای عددی از صفر تا 9اجرا میشود
plants وسایل
accouterment وسایل
facilities وسایل
plant وسایل
media وسایل
means وسایل
assets وسایل
furniture وسایل
font da/mover یک برنامه کمکی است که توسط شرکت اپل تهیه گردیده است و در محیط مکینتاش بکار می رود
paradrag drop سقوط ازاد از ارتفاع کم سقوط با چتر کمکی
utensil وسایل اسباب
installs از کارانداختن وسایل
bedding وسایل خواب
installing از کارانداختن وسایل
accessory equipment وسایل یدکی
utensils وسایل اسباب
salvaging وسایل اسقاطی
install از کارانداختن وسایل
salvages وسایل اسقاطی
salvage وسایل اسقاطی
salvaged وسایل اسقاطی
tentage وسایل چادرها
push botton وسایل خودکار
pool equipment وسایل تعمیرگاه
captured material وسایل اغتنامی
chaffing gear وسایل ضد ساییدگی
chaffing gear وسایل ضد سایش
check out equipment وسایل ازمایشگاهی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com