Dictiornary-Farsi | کم بهره گیری از کارگر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
underutilization of labor	کم بهره گیری از کارگر


Other Matches

exploitation of labor	بهره کشی کارگر
agricultural labor productivity	بهره دهی کارگر کشاورزی
time utility	بهره گیری از شرایط زمانی
resource leveling	زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
gyro	برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
tontine	تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
usury	گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
gandey dancer	کارگر فصلی کارگر سیار
He's a wet blanket.	او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
diminishing marginal productivity	بهره دهی نهائی نزولی نزولی بودن بهره دهی نهائی
his severity relaxed	از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
labored	کارگر
operative	کارگر
operatives	کارگر
labors	کارگر
labour	کارگر
employe	کارگر
joss	سر کارگر
employee	کارگر
craftsman assistant	کارگر
workwoman	کارگر زن
workwoman	زن کارگر
workpeople	کارگر
workingman	کارگر
effective	کارگر
laborer	کارگر
labourers	کارگر
workmen	کارگر
laborers	کارگر
worker	کارگر
labourer	کارگر
cooly	کارگر
telling	کارگر
active	کارگر
master workman	سر کارگر
shopman	کارگر
workman	کارگر
digamy	دو زن گیری دو شوهر گیری
lay off	تعلیق کارگر
labourparty	حزب کارگر
munitioneer	کارگر زرادخانه
working class	طبقه کارگر
May Day	روز کارگر
farmhand	کارگر مزرعه
working classes	طبقه کارگر
laboring class	طبقه کارگر
proletariat	طبقه کارگر
proletariat	کارگر ورنجبر
labor party	حزب کارگر
journeymen	کارگر متخصص
craftsmen	کارگر ماهر
labors	حزب کارگر
labors	کارگر عمله
craftsman	کارگر ماهر
working	کارگر طرزکار
workings	کارگر طرزکار
docker	کارگر بارانداز
docker	کارگر لنگرگاه
dockers	کارگر بارانداز
dockers	کارگر لنگرگاه
labored	حزب کارگر
labored	کارگر عمله
labour	کارگر عمله
labour	حزب کارگر
journeymen	کارگر ماهر
journeymen	کارگر مزدور
Labour Party	حزب کارگر
journeyman	کارگر متخصص
journeyman	کارگر ماهر
journeyman	کارگر مزدور
exploitation of labor	استثمار کارگر
labour day	روز کارگر
mealmen	کارگر اسیاب
casual labour	کارگر اتفاقی
reacher	کارگر نخ تاب
workfolk	جماعت کارگر
workfolks	جماعت کارگر
swotting	کارگر زحمتکش
swotted	کارگر زحمتکش
swots	کارگر زحمتکش
swot	کارگر زحمتکش
workingman	ازطبقه کارگر
slave ant	مورچه کارگر
stable-boys	کارگر اصطبل
workpeople	طبقه کارگر
skilled worker	کارگر ماهر
dairymaid	کارگر لبنیاتی
shovelman	کارگر بیل زن
navvy	کارگر ساده
work force	تعداد کارگر
common labour	کارگر عمومی
piler	کارگر شمعکوب
brain worker	کارگر مغزی
unskilled labor	کارگر غیرماهر
unskilled worker	کارگر ساده
longshoremen	کارگر اسکله
longshoreman	کارگر اسکله
migrant worker	کارگر مهاجر
unskilled worker	کارگر غیرمتخصص
skilled labour	کارگر ماهر
hodcarrier	کارگر ناوه کش
navvies	کارگر ساده
outworker	کارگر ازاد
shoveler	کارگر بیل زن
labor	حزب کارگر
daysman	کارگر روزمزد
stable-boy	کارگر اصطبل
steelworker	کارگر پولادسازی
steelworkers	کارگر پولادسازی
furnace man	کارگر کوره
journey man	کارگر مزدور
coalminer	کارگر معدن
labor	کارگر عمله
leavens	عامل کارگر
leavening	عامل کارگر
leaven	عامل کارگر
accommodator	کارگر کمکی
seasonal worker	کارگر فصلی
charge hand	کارگر معمولی
refiner	کارگر پالایشگاه
working man	کارگر افزارمند
shovelbill	کارگر بیل زن
refiners	کارگر پالایشگاه
dairymaids	کارگر لبنیاتی
farm hand	کارگر مزرعه
farm hands	کارگر مزرعه
road maker	کارگر راه
day laborer	روز کارگر
day labourer	کارگر روزمزد
date labourer	کارگر روزمزد
yielded	بهره
portion	بهره
quotients	بهره
quotient	بهره
portions	بهره
gained	بهره
efficiency	بهره
gains	بهره
productive	بهره زا
exploited	بهره ده
exploiter	بهره کش
gain	بهره
yields	بهره
exploiters	بهره کش
interests	بهره
yield	بهره
interest	بهره
efficient	بهره ور
wright	کارگر سازنده نجار
workmanly	شایسته کارگر خوب
working paper	ورقهء استخدام کارگر
time out	ساعت غیبت کارگر
navvies	کارگر کارهای خاکی
stevedore	کارگر بار انداز
deckhand	کارگر عرشه کشتی
stevedores	کارگر بار انداز
cordwainer	کارگر چرم ساز
day laborer	کارگر روز مزد
semi skilled worker	کارگر نیمه ماهر
penetratingly	بطور نافذ کارگر
brain worker	کارگر ذهنی روشنفکر
quarryman	کارگر معدن سنگ
quarrier	کارگر معدن سنگ
building craftsman	کارگر ماهر ساختمانی
pitman	کارگر درون معدن
pkeman	کارگر کلنگ دار
potman	کارگر اسفالت ساز
proletarian	عضو طبقه کارگر
quarryman	کارگر کان سنگ
railroader	کارگر راه اهن
navvies	کارگر غیر ماهر
work people	کارگران طبقه کارگر
submariner	کارگر زیر دریایی
blackleg	کارگر اعتصاب شکن
blacklegs	کارگر اعتصاب شکن
navvy	کارگر کارهای خاکی
navvy	کارگر غیر ماهر
outworker	کارگر خارج ازخانه
unskilled worker	کارگر غیر متخصص
unskilled worker	کارگر غیر ماهر
proletarian	کارگر وابسته بکارگر
luggie	کارگر سنگ شکن
man hour	یک ساعت کار یک کارگر
grisette	دختر کارگر فرانسوی
workmanlike	شایسته کارگر خوب
journey man	شاگرد یا کارگر روزمزد
he is short of hands	کارگر کافی ندارد
gandey dancer	کارگر راه اهن
inflow of labor	جریان ورود کارگر
horizontal labor mobility	تحرک افقی کارگر
industrial relations	روابط کارگر وکارفرما
effectively	بطور موثر یا کارگر
laundryman	کارگر لباسشوی مرد
usage	بهره برداری
default interest	بهره معوق
exploitation [utilization]	بهره برداری
high interest	بهره گران
transducer gain	بهره دگرسازی
productivity	بهره وری
high interest	بهره سنگین