English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
main contact کنتاکت اصلی
Other Matches
VL local bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
magnetic contactor کنتاکت گر
contact piece کنتاکت
contacts کنتاکت
contactor کنتاکت گر
contacting کنتاکت
contact کنتاکت
contacted کنتاکت
contact sparking جرقه کنتاکت
breake contact کنتاکت ساکن
carbon contact کنتاکت کربنی
collective contact کنتاکت جامع
third rail ریل کنتاکت
contact points نوکهای کنتاکت
contact rail ریل کنتاکت
protective contact کنتاکت محافظ
relay contact کنتاکت رله
wiping contact کنتاکت لغزان
roller contact کنتاکت غلتکی
switch contact کنتاکت اتصال
spring contact کنتاکت فنری
self cleaning contact کنتاکت خودشوی
sliding contact کنتاکت لغزان
sliding contact کنتاکت لغزشی
point contact کنتاکت نقطهای
plug connection کنتاکت پریز
plug contact کنتاکت دوشاخه
intermediate contact کنتاکت واسطه
mercurial contact کنتاکت جیوهای
multiple contact دسته کنتاکت
electric contact کنتاکت الکتریکی
multiple contact کنتاکت دستهای
interrupter contact کنتاکت پلاتین
impluse contact کنتاکت ضربهای
interrupter contact کنتاکت قطع
impluse contact کنتاکت ایمپولز
intermediate contact کنتاکت میانی
change over contact کنتاکت تغییر دهنده
contact resistance مقدار مقاومت کنتاکت
ignition by contact breaking احتراق با قطع کنتاکت
contact voltage regulator نافم ولتاژ با کنتاکت
contacts قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contacting قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contact قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contacted قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
masters سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
mastered سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master data file پرونده مشخصات اصلی امادنظامی پروند خصوصیات اصلی اماد
acciaccatura نت سریعی که نیم پرده کوتاه تر ازنت اصلی است وقبل از نت اصلی نواخته میشود
on board که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
main guard نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
prototypic وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
prototypal وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
stapled جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
initial reserves ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
first generation computer کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
staple جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
stapling جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
generations کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
generation کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
mainstays مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstay مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
anastylosis [واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
base unit یکای اصلی واحد اصلی
master file فایل اصلی پرونده اصلی
base camp پایگاه اصلی کمپ اصلی
fundamental unit یکای اصلی واحد اصلی
expansion slots شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
mattering بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matters بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattered بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matter بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
DIMM سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
externals که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
external که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
elegant یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
FEP پردازنده بین منبع ورودی و کامپیوتر اصلی که کار آن این است که داده دریافتی را پیش پردازش کند تا بار کاری کامپیوتر اصلی را کم کند
pilot tunnel تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
body 1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
bodies 1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
authentic document اصل سند مدارک اصلی سند اصلی
source 1-لیست کردن متن به صورت اصلی . 2-لیست کردن برنامه اصلی
standbys سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
standby سیستم ثانویی سیستم اصلی , که وقتی سیستم اصلی خراب شود استفادهمی شود
echo check بررسی صحت عملیات ارسال اطلاعات که در ان اطلاعات دریافت شده به منبع اصلی برگشت داده شده و با اطلاعات اصلی مقایسه میشودمقابله به کمک طنین بررسی طنین
master compass قطبنمای الکتریکی اصلی قطبنمای اصلی
input/output فضای ذخیره سازی موقت برای داده دریافتی از حافظه اصلی پیش از ارسال به وسیله ورودی /خروجی یا دادهای که از وسیله ورودی /خروجی پردازش میشود یا در حافظه اصلی ذخیره میشود
immanent اصلی
elementary اصلی
primal اصلی
main خط اصلی
ingrown اصلی
line link خط اصلی
isogeny هم اصلی
initials اصلی
primitive اصلی
functional اصلی
initialling اصلی
main attack تک اصلی
principal اصلی
cardinals اصلی
cardinal اصلی
principals اصلی
initialled اصلی
genuine اصلی
parent اصلی
initialing اصلی
main door در اصلی
initialed اصلی
initial اصلی
trunks خط اصلی
trunk خط اصلی
main deck پل اصلی
main lines خط اصلی
quintessential اصلی
aboriginals اصلی
first-hand اصلی
master اصلی
primordial اصلی
germinal اصلی
normative اصلی
primary اصلی
aboriginal اصلی
primarily اصلی
main line خط اصلی
text اصلی
masters اصلی
texts اصلی
seminal اصلی
mastered اصلی
inherent اصلی
elementarily اصلی
arches اصلی
arch- اصلی
arch اصلی
firsthand اصلی
organic اصلی
head اصلی
main <adj.> اصلی
principle اصلی
intrinsic اصلی
essentials اصلی
essential اصلی
elemental اصلی
fundamental اصلی
fundametal اصلی
mainlining اصلی
mainline اصلی
proto اصلی
originals اصلی
rudimental اصلی
primed اصلی
prime اصلی
original اصلی
mainlined خط اصلی
mainlining خط اصلی
mainlines اصلی
basic اصلی
mainlines خط اصلی
basics اصلی
mainlined اصلی
main stem خط اصلی
vital <adj.> اصلی
major اصلی
primes اصلی
essential <adj.> اصلی
native code کد اصلی
substantive [essential] <adj.> اصلی
majored اصلی
major <adj.> اصلی
majoring اصلی
radicals اصلی
mainline خط اصلی
quintessential <adj.> اصلی
radical اصلی
main lines کانال اصلی
source language زبان اصلی
subsistance ماده اصلی
main lines نهر اصلی
mainspring انگیزه اصلی
meats غذای اصلی
source document سند اصلی
scape مفصل اصلی
main road جاده اصلی
primary colours رنگهای اصلی
root valve شیر اصلی
avenues خیابان اصلی
avenue خیابان اصلی
root segment بخش اصلی
mainspring دلیل اصلی
meat غذای اصلی
main road راه اصلی
principle point مبداء اصلی
primary مقدماتی اصلی
principle axis محور اصلی
constituent جزء اصلی
constituents جزء اصلی
principal stress تنش اصلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com