Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (43 milliseconds)
English
Persian
control
کنترل کردن مهار کردن
controlling
کنترل کردن مهار کردن
controls
کنترل کردن مهار کردن
Search result with all words
strings attached
<idiom>
تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
Other Matches
tie
متصل کردن مهار کردن مهار
ties
متصل کردن مهار کردن مهار
chucked
مهار کردن
clamped
مهار کردن
chuck
مهار کردن
clamps
مهار کردن
chucking
مهار کردن
clamping
مهار کردن
chucks
مهار کردن
clamp
مهار کردن
restraining
نگهداشتن مهار کردن
restrain
نگهداشتن مهار کردن
chucking automatic
مهار کردن خودکار
restrains
نگهداشتن مهار کردن
bolster plate
صفحه برای مهار کردن
ground tackle
وسیله مهار کردن قایق
mooring
نقطه مهار کردن قایق به ساحل
triple team
سد یا مهار کردن حریف باسه بازیگر
bindings
مهار کردن بار در روی پالت
binding
مهار کردن بار در روی پالت
stanchion
مهار یامحدودکردن تیر دار کردن
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
aircraft arresting reset unit
وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
curb
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
cable
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cabled
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
anchor block
بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
inspects
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspecting
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspected
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspect
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
governs
معیف کردن کنترل کردن
regulates
میزان کردن کنترل کردن
qualify
منظم کردن کنترل کردن
regulating
میزان کردن کنترل کردن
regulate
میزان کردن کنترل کردن
qualifies
منظم کردن کنترل کردن
govern
معیف کردن کنترل کردن
governed
معیف کردن کنترل کردن
regulated
میزان کردن کنترل کردن
bridles
کنترل کردن
bridled
کنترل کردن
bridle
کنترل کردن
check-ups
کنترل کردن
controls
کنترل کردن
controlling
کنترل کردن
control
کنترل کردن
check-up
کنترل کردن
get along
<idiom>
کنترل کردن
bridling
کنترل کردن
damage control
کنترل کردن خسارات
controlling
کنترل کردن فرمان
control
کنترل کردن فرمان
controls
کنترل کردن فرمان
airspace control
کنترل کردن فضای هوایی
get a grip of oneself
<idiom>
کنترل کردن احساسات شخصی
fielding
متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
throttled
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
release
رها کردن کنترل بلاک حافظه یا فایل
throttling
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
released
رها کردن کنترل بلاک حافظه یا فایل
throttle
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
releases
رها کردن کنترل بلاک حافظه یا فایل
cascade control
چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
to keep somebody on a short leash
کسی را دائما کنترل کردن
[مثال مشکوکان به جرمی ]
exfiltration
خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
fire control
کنترل کردن اتش کنترل اتش
network data management system
مجموعهای از برنامههای مرتبط برای بار کردن دستیابی و کنترل یک پایگاه داده
jobs
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
job
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
directives
دستور برنامه نویسی که برای کنترل کردن مترجم زبان به کاپایلر و غیره است
directive
دستور برنامه نویسی که برای کنترل کردن مترجم زبان به کاپایلر و غیره است
formats
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
AT command set
مجموعهای استاندارد از دستورات برای کنترل کردن یک مودم که توسط Hayes Coprotion ایجاد شده است
format
1-مشابه 4354 2-مشخص کردن فضاهای دیسک که برای داده و کنترل در نظر گرفته شده است
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
escape character
کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
handover
تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
fumble
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
mark mark
اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
fumbled
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbles
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
deflection
هسته مغناطیسی اطراف تیوب اشعه کاغذی برای کنترل کردن محل اشعه و صفحه نمایش
deflections
هسته مغناطیسی اطراف تیوب اشعه کاغذی برای کنترل کردن محل اشعه و صفحه نمایش
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
task
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
tasks
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
tokens
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
token
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
electronic
مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
apt
زبان برنامه سازی برای کنترل ماشینهای کنترل عددی
control panel
صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
processor
پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
loops
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
looped
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
executives
دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
executive
دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
control and reporting center
تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
loop
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
real time
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
circulation control
کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
radio control
کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
rolleron
کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
flexible
کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
IRQ
سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
control
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
inventory control
کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
controlling
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controls
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
ctrl
کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترل به کامپیوتر می فرستد
apt
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
control sheet
صفحه کنترل چارت کنترل
control statement
حکم کنترل دستور کنترل
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
spanning
مهار
controls
مهار
spanned
مهار
guy
مهار
restraint
مهار
spans
مهار
unbridle
بی مهار
bond
مهار
frenum
مهار
make fast
مهار
guys
مهار
belaying pin
مهار
control
مهار
bearing rein
مهار
anchorages
مهار
anchorage
مهار
controlling
مهار
braced
مهار
span
مهار
anchoring
مهار
anchors
مهار
restraints
مهار
anchor
مهار
chucking
مهار
chainage
مهار
guide rope
مهار
halters
مهار
brace
مهار
halter
مهار
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
block plot
صفحه کنترل عکسهای هوایی قائم صفحه کنترل موزاییکهای برجسته بینی
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
wiring harness
مهار سیم
prony brake
مهار پرونی
mooring pendant
سیم مهار
uncontrolled
مهار نشده
sag rod
مهار عرضی
drogue
مهار چتری
mooring ring
حلقه مهار
mooring rope
طناب مهار
martingale
مهار جلو
stayband
حلقه مهار
bridles
مهار ناو
knee-brace
مهار زانویی
electrical shant
مهار برقی
mooring buoy
بویه مهار
bridled
مهار ناو
bridle
زنجیر مهار
bridle
مهار ناو
holdfast
مهار گیر
tractable
سست مهار
topping lift
مهار بالایی
knee brace
مهار زانوئی
mooring line
سیم مهار
stayed
تکیه مهار
tie rod
میل مهار
gripping jaw
فک مهار کننده
cross brace
مهار عرضی
ball control
مهار توپ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com