English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (35 milliseconds)
English Persian
carve کنده کاری کردن
carved کنده کاری کردن
carves کنده کاری کردن
carvings کنده کاری کردن
Search result with all words
engrave کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraved کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraves کنده کاری کردن در حکاکی کردن
Other Matches
ingraving کنده کاری
glyptics کنده کاری
graving کنده کاری
chalcographer کنده کاری روی مس
chalcogrophy کنده کاری روی مس
cutting chisel اسکنه کنده کاری
intagliated کنده کاری شده
sidero graphy کنده کاری روی پولاد
ivory carving کنده کاری روی عاج
zincograph روی کنده کاری شده
ivory carving کنده کاری روی عاج
router ابزار کنده کاری لیسه نجاری
glyptics کنده کاری در روی سنگهای گران بها
lithoglyptics کنده کاری روی گوهر حکاکی روی جواهر
angle-leaf [یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
record blocking کنده یی کردن مدارک
to stub a piece از کنده یاریشه پاک کردن
sawlog کنده درخت مناسب اره کردن
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
primming بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tempering (metallurgy) بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
torching کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
overpersuade کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
whitewash سفید کاری کردن ماست مالی کردن
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
stringing خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
habitual way of doing anything کردن کاری
stucco گچ کاری کردن
reconditioned نو کاری کردن
reconditions نو کاری کردن
recondition نو کاری کردن
garden درخت کاری کردن باغبانی کردن
gardens درخت کاری کردن باغبانی کردن
enforce مجبور کردن وادار کردن به کاری
gardened درخت کاری کردن باغبانی کردن
primes تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primed تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
prime تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
enforcing مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforces مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforced مجبور کردن وادار کردن به کاری
messes :شلوغ کاری کردن الوده کردن
mess :شلوغ کاری کردن الوده کردن
manipulation دست کاری کردن
stunts شیرین کاری کردن
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
stunting شیرین کاری کردن
stunt شیرین کاری کردن
spackle بتونه کاری کردن
plaster گچ کاری کردن اندود
refashion دست کاری کردن
splay منبت کاری کردن
splayed منبت کاری کردن
splaying منبت کاری کردن
splays منبت کاری کردن
rodeo سوار کاری کردن
rodeos سوار کاری کردن
adventurism اقدام به کاری کردن
blackjack مجبوربانجام کاری کردن
plasters گچ کاری کردن اندود
shyster دغل کاری کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . محکم کاری کردن
To perform a feat. شیرین کاری کردن
enamel مینا کاری کردن
to intervene in an affair در کاری مداخله کردن
mind to do a thing متمایل کردن به کاری
lubrication روغن کاری کردن
hammer چکش کاری کردن
hammered چکش کاری کردن
hammers چکش کاری کردن
to start out to do something قصد کاری را کردن
to touch up دست کاری کردن
inlays خاتم کاری کردن
contract مقاطعه کاری کردن
keen set for doing anything مشتاق کردن کاری
granulate چکش کاری کردن
keen set for doing anything ارزومند کردن کاری
to brush over دست کاری کردن
flourish زینت کاری کردن
calker بتونه کاری کردن
flourishes زینت کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ). از قصد کاری را کردن
purfle منبت کاری کردن
go near to do something تقریبا کاری را کردن
inlay خاتم کاری کردن
the proper time to do a thing برای کردن کاری
flourished زینت کاری کردن
inlaying خاتم کاری کردن
chunk کنده
chunks کنده
stubs کنده
stub کنده
stubbed کنده
stubbing کنده
logs کنده
clogs : کنده
block کنده
blocked کنده
blocks کنده
log کنده
timber کنده
block aead سر کنده
graven کنده
chump کنده
chumps کنده
stock کنده
stocked کنده
bilboes کنده
knockstone کنده
bloc کنده
blocs کنده
pulled کنده
dugout dewelling کنده
clogged : کنده
clog : کنده
anvil stock کنده
To come to blows with someone . با کسی کتک کاری کردن
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
to keep regular hours هر کاری را درساعت معین کردن
the right way to do a thing صحیح برای کردن کاری
to omit doing a thing از کاری فروگذار یا غفلت کردن
prone to do something آماده برای کردن کاری
walk out کاری راناگهان ترک کردن
to take trouble to do anything زحمت کردن کاری را بخوددادن
end up <idiom> پایان ،بلاخره کاری کردن
serviced ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
To do something in a pique . از روی لج ولجبازی کاری را کردن
back to the drawing board <idiom> کاری را از اول شروع کردن
to have a finger in every pie درهمه کاری دخالت کردن
to incite somebody to something کسی را به کاری تحریک کردن
systematization اسلوبی کردن همست کاری
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
step in مداخله بیجا در کاری کردن
to egg [on] تحریک [به کاری ناعاقلانه] کردن
jobs ایوب مقاطعه کاری کردن
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
bossed برجسته کاری ریاست کردن بر
bossing برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses برجسته کاری ریاست کردن بر
give someone a hand <idiom> با کاری به کسی کمک کردن
service ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
to persuade somebody of something کسی را متقاعد به کاری کردن
limes با اهک کاری سفید کردن
lime با اهک کاری سفید کردن
on your own خودم تنهایی [کاری را کردن]
job ایوب مقاطعه کاری کردن
to run the show در کاری اختیار داری کردن
boss برجسته کاری ریاست کردن بر
leg pickup کنده کشی
building blocks بنا کنده
control block کنده کنترل
leg lift and side roll کنده سرانبون
building blocks کنده ساخت
stumpy پر از کنده درخت
logrolling کنده غلتانی
plummer block کنده محور
inside sarma انواع کنده رو
in plain english پوست کنده
in intaglio بشکل کنده
wooden anvil stock کنده چوب
husked پوست کنده
hulled پوست کنده
plummer block کنده شفت
engravers کنده کار
engraver کنده کار
building block بنا کنده
building block کنده ساخت
log کنده چوب
dugouts کنده شده
entry block کنده مدخل
trunk کنده درخت
trunks کنده درخت
olympic lift کنده یک چاک
grits جوپوست کنده
stumping کنده درخت
stumps کنده درخت
picked پوست کنده
carver کنده کار
near leg pickup and turnover نوعی کنده رو
near leg and craddle کنده گوسفندانداز
peeled پوست کنده
dugout کنده شده
aboveboard پوست کنده
block length درازای کنده
block mark نشان کنده
logs کنده چوب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com