English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (28 milliseconds)
English Persian
retard کند ساختن معوق کردن
retarding کند ساختن معوق کردن
retards کند ساختن معوق کردن
Other Matches
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
deferred معوق
outstandingly معوق
delayed معوق
outstanding معوق
pending معوق
overdue معوق
arrear معوق
suspending معوق گذاردن
procrastinates معوق گذاردن
to stand over معوق ماندن
to hang up معوق گذاشتن
lie over معوق ماندن
hang up معوق گذاشتن
procrastinate معوق گذاردن
stand over معوق ماندن
hang-up معوق گذاشتن
hang-ups معوق گذاشتن
suspends معوق داشتن
suspends معوق گذاردن
suspending معوق داشتن
suspend معوق گذاردن
suspend معوق داشتن
default interest بهره معوق
deferred gratification کامروایی معوق
table معوق گذاردن
tables معوق گذاردن
tabled معوق گذاردن
balance due مانده معوق
arrear بدهی معوق
tabling معوق گذاردن
back order سفارش معوق
procrastinated معوق گذاردن
arrears پرداختهای معوق
deferred payment پرداخت معوق
procrastinating معوق گذاردن
deferred reaction واکنش معوق
hang-up معوق شدن توقف
retarder کند ساز معوق
hang-ups معوق شدن توقف
hang up معوق شدن توقف
outstanding accounts حساب های معوق
deferred payment credit اعتبار برای پرداختهای معوق
string along وفق داشتن معوق گذاردن
pocket veto رد لایحه قانونی بوسیله معوق گذاردن ان
revivor تعقیب دعوایی که به علتی معوق مانده بوده است
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody. با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
engineered اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineer اداره کردن طرح کردن و ساختن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
engineers اداره کردن طرح کردن و ساختن
work up ترکیب کردن ساختن
gets مجاب کردن ساختن
getting مجاب کردن ساختن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
get مجاب کردن ساختن
to lay it on thick نصب کردن ساختن
fraternizing برادری کردن متفق ساختن
perpetuates دائمی کردن جاودانی ساختن
attracts جذب کردن مجذوب ساختن
localizing محلی کردن موضعی ساختن
to bear with a person باکسی ساختن یاسازش کردن
detect کشف کردن نمایان ساختن
inculcates جایگیر ساختن تلقین کردن
trump up <idiom> ساختن ،درمغز اختراع کردن
perpetuated دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuate دائمی کردن جاودانی ساختن
localizes محلی کردن موضعی ساختن
obliged وادار کردن مرهون ساختن
admired متحیر کردن متعجب ساختن
oblige وادار کردن مرهون ساختن
fraternising برادری کردن متفق ساختن
avouch تضمین کردن مستقر ساختن
inculcating جایگیر ساختن تلقین کردن
fraternize برادری کردن متفق ساختن
localize محلی کردن موضعی ساختن
admires متحیر کردن متعجب ساختن
reproduce چاپ کردن دوباره ساختن
reproduced چاپ کردن دوباره ساختن
reproduces چاپ کردن دوباره ساختن
reproducing چاپ کردن دوباره ساختن
fraternized برادری کردن متفق ساختن
fraternizes برادری کردن متفق ساختن
localising محلی کردن موضعی ساختن
perpetuating دائمی کردن جاودانی ساختن
prepares مهیا ساختن مجهز کردن
internalising باطنی ساختن داخلی کردن
prepare مهیا ساختن مجهز کردن
provide میسر ساختن تامین کردن
attract جذب کردن مجذوب ساختن
spellbind مجذوب کردن مفتون ساختن
pt down هرز اب ساختن منکوب کردن
violated بی حرمت ساختن مختل کردن
entombs دفن کردن مقبره ساختن
redargue متهم ساختن تکذیب کردن
surprises متعجب ساختن غافلگیر کردن
violates بی حرمت ساختن مختل کردن
surprise متعجب ساختن غافلگیر کردن
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
attracted جذب کردن مجذوب ساختن
tepefy ولرم کردن ملول ساختن
surprize متعجب ساختن غافلگیر کردن
inculcated جایگیر ساختن تلقین کردن
violate بی حرمت ساختن مختل کردن
attracting جذب کردن مجذوب ساختن
inculcate جایگیر ساختن تلقین کردن
detected کشف کردن نمایان ساختن
provides میسر ساختن تامین کردن
detecting کشف کردن نمایان ساختن
detects کشف کردن نمایان ساختن
discompose مضطرب ساختن پریشان کردن
preparing مهیا ساختن مجهز کردن
prey دستخوش ساختن طعمه کردن
serializing نوبتی کردن پیاپی ساختن
destroys ویران کردن نابود ساختن
serializes نوبتی کردن پیاپی ساختن
destroying ویران کردن نابود ساختن
lanes کوچه ساختن منشعب کردن
lane کوچه ساختن منشعب کردن
serialized نوبتی کردن پیاپی ساختن
emboss مزین کردن پرجلوه ساختن
destroy ویران کردن نابود ساختن
assimilate هم جنس کردن شبیه ساختن
franks باطل کردن مصون ساختن
franking باطل کردن مصون ساختن
proscribing ممنوع ساختن تحریم کردن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
frank باطل کردن مصون ساختن
franked باطل کردن مصون ساختن
proscribes ممنوع ساختن تحریم کردن
franker باطل کردن مصون ساختن
proscribe ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed ممنوع ساختن تحریم کردن
assimilating تلفیق کردن همانند ساختن
frankest باطل کردن مصون ساختن
assimilate تلفیق کردن همانند ساختن
indicate نمایان ساختن اشاره کردن بر
serialize نوبتی کردن پیاپی ساختن
fructify برومند کردن بارور ساختن
entombed دفن کردن مقبره ساختن
serialising نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialises نوبتی کردن پیاپی ساختن
tumify اماس کردن متورم ساختن
improvise انا ساختن تعبیه کردن
entomb دفن کردن مقبره ساختن
improvises انا ساختن تعبیه کردن
assimilating هم جنس کردن شبیه ساختن
indicates نمایان ساختن اشاره کردن بر
assimilates تلفیق کردن همانند ساختن
serialised نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilated هم جنس کردن شبیه ساختن
incapacitating ناتوان ساختن محجور کردن
assimilated تلفیق کردن همانند ساختن
indicated نمایان ساختن اشاره کردن بر
incapacitates ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitated ناتوان ساختن محجور کردن
assimilates هم جنس کردن شبیه ساختن
incapacitate ناتوان ساختن محجور کردن
improvising انا ساختن تعبیه کردن
internalized باطنی ساختن داخلی کردن
fraternises برادری کردن متفق ساختن
illuminates درخشان ساختن زرنما کردن
localises محلی کردن موضعی ساختن
pleases خشنود ساختن کیف کردن
entombing دفن کردن مقبره ساختن
internalizes باطنی ساختن داخلی کردن
internalizing باطنی ساختن داخلی کردن
subdue مقهور ساختن رام کردن
subdues مقهور ساختن رام کردن
internalised باطنی ساختن داخلی کردن
illuminating درخشان ساختن زرنما کردن
to cotton with each other باهم ساختن یارفاقت کردن
agonise معذب ساختن متاثر کردن
fraternised برادری کردن متفق ساختن
subduing مقهور ساختن رام کردن
please خشنود ساختن کیف کردن
internalises باطنی ساختن داخلی کردن
to cotton together باهم ساختن یارفاقت کردن
obliges وادار کردن مرهون ساختن
internalize باطنی ساختن داخلی کردن
illuminate درخشان ساختن زرنما کردن
enabled قادر ساختن وسیله فراهم کردن
locating مستقر ساختن مکان یابی کردن
enable قادر ساختن وسیله فراهم کردن
engraved گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
mirror دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
engraves گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
freeze ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freezes ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
enables قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabling قادر ساختن وسیله فراهم کردن
mirrors دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
illume منور کردن روشن فکر ساختن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com