Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
redundant
که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
Other Matches
unadvised
بدون اطلاع
goose step
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
incognizant
بدون اطلاع غیر وارد
french leave
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
negligent escape
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
inferences
بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
inference
بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
lossless compression
روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
join
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
enquiry
تقاضا برای داده یا اطلاع از وسیله یا پایگاه داده . دستیابی به داده در حافظه کامپیوتر بدون تغییر داده
fixes
داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fix
داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
documented
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
documenting
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
document
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
seagoing
قابل رفتن به دریا
ascendable
قابل بالا رفتن از
ascendible
قابل بالا رفتن از
climable
قابل بالا رفتن
secure system
سیستمی که بدون اجازه قابل دستیابی نیست
format
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
formats
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
protecting
محل حافظه که قابل تغییر یا دستیابی بدون اجازه نیست
standalone
که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
protects
محل حافظه که قابل تغییر یا دستیابی بدون اجازه نیست
lock up
وضعیت عملیات خطا که بدون قط ع برق قابل ترمیم نیست
protect
محل حافظه که قابل تغییر یا دستیابی بدون اجازه نیست
chargeable
مین نیرو و پس از بین رفتن آن قابل استفاده است
pocket judgment
سنددینی که بلافاصله پس ازسررسید بدون هیچ تشریفاتی قابل وصول و اجرا است
relocatable
آنچه قابل انتقال به محل دیگری ازحافظه است بدون اینکه روی عملیاتش اثربگذارد
asynchronous
انتقال داده بین دو وسیله که بدون هر گونه سیگنال زمانی قابل پیش بینی انجام میشود
random access
فایلی که هر رکورد آن به سرعت با آدرسش قابل دستیابی است , بدون جستجو در بقیه فایل و به ممحل قبلی بستگی ندارد
translation tables
جدولهای جستجو یا مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت توسط پردازنده قابل دستیابی هستند بدون نیاز به محاسبه نتیجه
microprocessor
بزرگترین آدرس در ح CPU که مستقیما قابل آدرس دهی است بدون روشهای خاص
microprocessors
بزرگترین آدرس در ح CPU که مستقیما قابل آدرس دهی است بدون روشهای خاص
machined
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machines
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
dependent
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
LUT
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز
update
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
cylinder
1-گروه شیارها روی دیسک . 2-شیارها روی یک وسیله چند دیسکه که بدون حرکت نوک خواندن / نوشتن قابل دستیابی است
cylinders
1-گروه شیارها روی دیسک . 2-شیارها روی یک وسیله چند دیسکه که بدون حرکت نوک خواندن / نوشتن قابل دستیابی است
hinting
در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
pussyfoot
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
you have no option but to go
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
mouch
راه رفتن دولادولاراه رفتن
uniformed
بی اطلاع
awareness
اطلاع
versed
با اطلاع
conizance
اطلاع
information
اطلاع
deep read
با اطلاع
unimformed
بی اطلاع
datum
اطلاع
unwitting
بی اطلاع
uninformed
بی اطلاع
notification
اطلاع
nescious
بی اطلاع
learning
اطلاع
ill informed
بی اطلاع
unaware
بی اطلاع
unawares
بی اطلاع
unknowable
بی اطلاع
appreciation
[awareness]
اطلاع
warning
اطلاع
acquaintance
اطلاع
advice
اطلاع
word
اطلاع
tip-off
اطلاع
ill-informed
<adj.>
بی اطلاع
well-read
با اطلاع
unknowingly
بی اطلاع
intelligence
اطلاع
knowledge
اطلاع
communication
اطلاع
know how
اطلاع
notice
اطلاع
consciousness
اطلاع
conscious mind
اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
اطلاع
unknowing
بی اطلاع
well read
با اطلاع
notices
توجه اطلاع
advice note
یادداشت اطلاع
unpolitical
بی اطلاع ازسیاست
notify
اطلاع دادن
information
اطلاع دادن
global knowledge
اطلاع سراسری
attentions
اخطارجهت اطلاع به
tip-offs
اطلاع نهانی
precognition
اطلاع قبلی
tip off
اطلاع نهانی
noticing
توجه اطلاع
inking
اطلاع مختصر
tip-off
اطلاع نهانی
misknow
بی اطلاع بودن از
attention
اخطارجهت اطلاع به
previews
اطلاع قبلی
notified
اطلاع دادن
notifies
اطلاع دادن
notifying
اطلاع دادن
informatics
اطلاع رسانی
reported
اطلاع دادن
prospectuses
اطلاع نامه
prospectus
اطلاع نامه
letter of a
اطلاع نامه
noticed
توجه اطلاع
preview
اطلاع قبلی
knowledge of results
اطلاع از نتایج
notice
توجه اطلاع
report
اطلاع دادن
reports
اطلاع دادن
criticaster
ناقد بی اطلاع
a piece of information
یک تکه اطلاع
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
As you are well informed…
همانطور که اطلاع دارید
publicises
به اطلاع عموم رساندن
mininformation
اطلاع یا خبر نادرست
to pass on
[information or news]
به بقیه اطلاع دادن
tip
انعام اطلاع منحرمانه
gibberish
اطلاع بی معنا و بی استفاده
to let know
خبردادن به اطلاع دادن
publitize
به اطلاع عموم رساندن
A one-month notice.
اطلاع قبلی یک ماهه
We just received word that . . .
هم اکنون اطلاع رسید که …
let me know
بمن اطلاع دهید
Please let me know.
لطفا"به من اطلاع دهید
message
حجم اطلاع مشخص
publicized
به اطلاع عموم رساندن
notify the public
به اطلاع عموم رساندن
messages
حجم اطلاع مشخص
he is in the know
اطلاع ویژه دارد
publicize
به اطلاع عموم رساندن
publicised
به اطلاع عموم رساندن
tipping
انعام اطلاع منحرمانه
publicizes
به اطلاع عموم رساندن
publicizing
به اطلاع عموم رساندن
publicising
به اطلاع عموم رساندن
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
foredknowlege
اطلاع قبلی علم غیب
To smell out something.
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
informs
اطلاع دادن مستحضر داشتن
He did it with his fathers knowledge.
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
message
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
compuserve
شبکه اصلی اطلاع رسانی
messages
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
inform
اطلاع دادن مستحضر داشتن
whom it may concern
برای اطلاع افراد ذیربط
informing
اطلاع دادن مستحضر داشتن
misinforms
اطلاع غیر صحیح دادن
inform
اطلاع دادن چغلی کردن
misinforming
اطلاع غیر صحیح دادن
informs
اطلاع دادن چغلی کردن
misinformed
اطلاع غیر صحیح دادن
If not , please let me know.
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
misinform
اطلاع غیر صحیح دادن
precognitive
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
informing
اطلاع دادن چغلی کردن
attention
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
inkling
اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
The professor knows what he is talking about.
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
attentions
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
well informed
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
We know very little about his background.
ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
to pass a dividend
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
compare
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compared
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
comparing
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
loutish
بیشعور خام دست وبی اطلاع
domain
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
compares
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
domains
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
output
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
distributes
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
distribute
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
entered
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enters
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com