English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
covenant که بین طرفین مبادله می گردد
covenants که بین طرفین مبادله می گردد
Other Matches
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
parlementaire کسی که بین طرفین متحاربین مبادله پیام را به عهده دارد
exchange of notes نوعی ازموافقتهای سیاسی است که به وسیله مبادله اسنادی بامضمون واحد و حاوی مواردو مطالب مورد توافق طرفین متبادلین انجام میشود
contracting parties طرفین متعاهدین طرفین متعاقدین
high contracting parties طرفین معظمین متعاقدین طرفین معظمین متعاهدین
interchanged مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanging مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchange مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanges مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
pleadings افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
exchange control نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
parties طرفین
extremes طرفین
mutual agreement توافق طرفین
the litigants طرفین دعوی
contracting parties طرفین متقاعدین
contracting parties طرفین قرارداد
the contracting parties طرفین متعاقدین
the contracting parties طرفین متعاهدین
disposed flank طرفین باز
mutual concent تراضی طرفین
parties to a contract طرفین متعاهدین
parties to a contract طرفین قرارداد
parties to the contract طرفین عقد
tilt angle زاویه تمایل به طرفین
privity of a contract مسئوولیت طرفین قرارداد
limbs هرکدام از طرفین کمان
cornering طرفین پایگاه اصلی
corners طرفین پایگاه اصلی
privity of contract مسئولیت طرفین قرارداد
side lights چراغهای طرفین ناو
corner طرفین پایگاه اصلی
limb هرکدام از طرفین کمان
He is looking for trouble. دنبال شر می گردد
unsettling آنچهباعثعصبانیتوخشمشما گردد
pitch curves تلاقی سطوح طرفین دندانه
sidelined خطوط طرفین میدان بازی
voluntary partition افراز با رضایت یا سازش طرفین
verandas ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
verandah ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
sideline خطوط طرفین میدان بازی
side lights چراغ دریانوردی طرفین ناو
consensual مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
sidelining خطوط طرفین میدان بازی
verandahs ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
like as we lie طرفین دارای ضربات مساوی
straddle split وضع باز پاها به طرفین
leeboard یکی از دو تخته طرفین کف قایق
parties to the contract طرفین معامله یاتعهد متعاهدین
sidelines خطوط طرفین میدان بازی
veranda ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
hamstrung زردپی طرفین حفره پشت زانو
hamstringing زردپی طرفین حفره پشت زانو
The two parties seem irreoncilable. طرفین آشتی راناپذیر بنظر می رسند ت
hamstring زردپی طرفین حفره پشت زانو
hamstrings زردپی طرفین حفره پشت زانو
privity in contract انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
Spint not against heaven,it will fall back in thy . <proverb> بر آسمان تف مکن,که به صورتت بر مى گردد .
reductase دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
The earth moves round the sun . زمین بدور خورشید می گردد
He wont be back for another six months. رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
rectification تصحیح سند بر مبنای قصد واقعی طرفین
side staddle hep پرش به بالا با پاهای باز ودستها به طرفین
ten yard خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
lock forward هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
Everything goes back to its origin . <proverb> باز گردد به اصل خود هر چیز .
dedications قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedication قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
blackguards سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
blackguard سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
limbers ناودانهای طرفین ته کشتی که از انجا اب به منبع تلمبه میرسد
equitable mortgage از اعمال طرفین یک عمل یا تاسیس حقوقی ناشی میشود
popping crease خط 8 متری در طرفین میله که محدوده جلویی توپزن است
registers ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
registering ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
register ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
delays دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
delay دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
delaying دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
It was inappropriate to make such a remark . مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
riffle کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffled کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffles کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
Unless otherwise stated . مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
riffling کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
bargain hunter کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
proteranthous دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
save all چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
outrigger چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
unilateral contract پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد
contra proferentem قراردادی که مورد رضای طرفین باشد قرارداد مرضی الطرفین
In this contract , there are no loopholes for either party . دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
out and in گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
When one door shuts another opens. <proverb> وقتى درى بسته مى شود در دیگرى باز مى گردد .
forces ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
polder زمین پست ساحلی که بوسیله سد بندی مزروع گردد
force ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forcing ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
re axtent تجدید نظر در ارزیابی یامساحی زمین و خانه در اثراعتراض یکی از طرفین
in irons نقص در تعیین سمت حرکت که در نتیجه قایق بعقب بر می گردد
asset جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
curved weft [انتهای نخ پودی که به زیر تارهای انتهایی خم شده و محکم می گردد.]
annulus دایرهای که بوسیلهء گردش یک دایره وراء محیط خودتشکیل گردد
circulating ثبات حرکتی که خروجی آن از طریق یک حلقه بسته به ورودی آن بر می گردد
progressive rebate تخفیفی که با بالا رفتن حجم خرید به درصد ان افزوده می گردد
eds وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
sightscreen دیوار یا نرده در طرفین زمین کریکت به عنوان زمینه برای توپ انداز
restraint of trade قراردادی که ضمن ان تجارت یکی از طرفین قرارداد به طور نامحدود منع شود
hitch نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitched نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitches نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitching نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
perfect participle وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
observation pipe لوله ایکه جهت تعیین سطح اب زیرزمینی درزمین حفر گردد
documenting فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
documented فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
document فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
debt limit حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
typematic هر کاراکتر صفحه کلید که تاوقتی بر ان فشار وارد میشود تکرار می گردد
eerom دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
alumetize الومینیوم روی فولاد باپیستوله تزریق شده و سپس گداخته می گردد
postal match مسابقهای که در محل انجام میشود و نتیجه ان با پست نزد داوران ارسال می گردد
eyestrings ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
hard hyphen خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
ditches حفره در طرفین زمین که افتادن گوی بولینگ روی چمن در ان باعث خارج شدنش میشود
prize fighting درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
ditched حفره در طرفین زمین که افتادن گوی بولینگ روی چمن در ان باعث خارج شدنش میشود
ditch حفره در طرفین زمین که افتادن گوی بولینگ روی چمن در ان باعث خارج شدنش میشود
trade-ins مبادله
barter مبادله
bartered مبادله
barters مبادله
trade in مبادله
bartering مبادله
bater مبادله
trade-in مبادله
reciprocation مبادله
swapping مبادله
talk مبادله
interchanges مبادله
exchanges مبادله
interchanging مبادله
talked مبادله
interchanged مبادله
exchanging مبادله
interchange مبادله
talks مبادله
trucks مبادله
trucked مبادله
truck مبادله
trucking مبادله
exchanged مبادله
exchange مبادله
bomb شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
find برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
finds برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
bombs شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bombed out شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bombed شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
to barter for مبادله کردن
contract curve منحنی مبادله
terms of trade شرایط مبادله
exchanging مبادله کردن
exchanging مبادله پول
truckage مبادله جنسی
traffic مبادله کالا
exchanging مرکز مبادله
bourse مبادله بورس
exchange مبادله پول
value in exchange ارزش مبادله
chaffer مبادله کردن
cambium محل مبادله
commodity exchange مبادله کالا
inconvertible مبادله ناپذیر
truckage مبادله معامله
change تعویض مبادله
terms of trade رابطه مبادله
exchanges مرکز مبادله
exchanges مبادله پول
exchange مرکز مبادله
intercommunicate مبادله کردن
exchanged مبادله کردن
exchange مبادله کردن
exchanged مرکز مبادله
medium of exchange وسیله مبادله
exchanged مبادله پول
reciprocal trading مبادله متقابل
futures exchange مبادله سلف
exchange of flags مبادله پرچمها
swop مبادله کردن
exchange of notes مبادله یادداشتها
exchange value ارزش مبادله
exchangeable قابل مبادله
exchanger مبادله کننده
rate of exchange نرخ مبادله
fire fight مبادله اتش
exchanges مبادله کردن
changed تعویض مبادله
interchanges مبادله کالا
barter مبادله پایاپای
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com