English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (11 milliseconds)
English Persian
unmodulated که تقسیم نشده است
Search result with all words
retained earnings درامدهای تقسیم نشده درامدهای متراکم- شده درامدهای نگهداری شده
retained profit سود تقسیم نشده
undistributed profits سود تقسیم نشده
undivided profit سود تقسیم نشده
undistributed corporate profit سود تقسیم نشده شرکتها
undistributed earnings منافع تقسیم نشده
undistributed profits tax مالیات بر سود تقسیم نشده
Other Matches
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
unpremediated پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unborn هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
undisciplined تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
uncommitted غیر متعهد نشده تعهد نشده
unresolved تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unpicked نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unbaoked سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unobligated اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unbroke رام نشده سوقان گیری نشده
baseband 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
irredenta انجام نشده جبران نشده
uncharged محسوب نشده رسمامتهم نشده
inconsummate تکمیل نشده انجام نشده
untried امتحان نشده محاکمه نشده
unsought جستجو نشده کشف نشده
unasked خواسته نشده پرسیده نشده
unset جایگزین نشده جاانداخته نشده
unredeemed جبران نشده سبک نشده
unsifted الک نشده رسیدگی نشده
undirected رهبری نشده راهنمایی نشده
sectors کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete انجام نشده پر نشده
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
distributions تقسیم
repartition تقسیم
cleavage تقسیم
apportionment تقسیم
dealing تقسیم
allocating تقسیم
cleavages تقسیم
distribution تقسیم
dispensations تقسیم
dispensation تقسیم
branches تقسیم
branch تقسیم
allotment تقسیم
allocates تقسیم
allotments تقسیم
division تقسیم
admeasurement تقسیم
admensuration تقسیم
sharing تقسیم
divisions تقسیم
graduator خط تقسیم کن
allocate تقسیم
junction box جعبه تقسیم
subdivisions تقسیم مجدد
partition function تابع تقسیم
division sign نماد تقسیم
give-and-take <idiom> تقسیم کردن
partings تقسیم تجزیه
parting تقسیم تجزیه
go halves <idiom> تقسیم مساوی
division تقسیم [ریاضی]
junction boxes جعبه تقسیم
zeradivide تقسیم بر صفر
intersects تقسیم کردن
separated تقسیم کردن
division line خط تقسیم شده
allotments پخش تقسیم
water point نقطه تقسیم اب
separate تقسیم کردن
intersect تقسیم کردن
separates تقسیم کردن
allotment پخش تقسیم
compartment تقسیم کردن
compartments تقسیم کردن
subdivision تقسیم مجدد
divisible قابل تقسیم
delay allowance زمان تقسیم
division check ازمایش تقسیم
division of labor تقسیم کار
divisional مربوط به تقسیم
battery bus جعبه تقسیم
fire distribution تقسیم اتش
frequency alloment تقسیم فرکانس
frequency division تقسیم فرکانس
frequency domulipliction تقسیم فرکانس
frequency distribution تقسیم فرکانس
autotomy تقسیم خودبخود
hyphenation تقسیم کلمه
aminister تقسیم کردن
divisibility قابلیت تقسیم
divide exception خطای تقسیم
demultiplexer تقسیم کننده
distributing box جعبه تقسیم
compart تقسیم کردن
splice box جعبه تقسیم
clastic تقسیم شونده
distribution box جعبه تقسیم
distribution coefficient ضریب تقسیم
distribution of forces تقسیم نیروها
distribution of the estate تقسیم ترکه
distribution pannel تابلوی تقسیم
busbar جعبه تقسیم
dividable قابل تقسیم
divide exception استثناء تقسیم
indistributable تقسیم نشدنی
divisions عمل تقسیم
division عمل تقسیم
short division تقسیم باختصار
sortition تقسیم با قرعه
to share out تقسیم کردن
administers تقسیم کردن
administering تقسیم کردن
administered تقسیم کردن
administer تقسیم کردن
dichotomy تقسیم به دو بخش
dichotomies تقسیم به دو بخش
fifty-fifty تقسیم بالمناصفه
fifty fifty تقسیم بالمناصفه
regionalism تقسیم کشوربنواحی
market segmentation تقسیم بازار
sharing the market تقسیم بازار
severability قابلیت تقسیم
divider پرگار تقسیم
divider تقسیم کننده
divisive تقسیم کننده
divided تقسیم شده
line graduation تقسیم بندی خط
load distribution تقسیم بار
meiosis تقسیم کاهشی
meiosis تقسیم سلولی
o o line خط تقسیم دیدبانی
quartile تقسیم شده به 4/3و 4/1
scissor قطع تقسیم
dividing تقسیم بندی
divide تقسیم کردن
graduate بدرجات تقسیم
graduating بدرجات تقسیم
distribute تقسیم کردن
graduates بدرجات تقسیم
share تقسیم کردن
shared تقسیم کردن
shares تقسیم کردن
distributes تقسیم کردن
distributing تقسیم کردن
divides تقسیم کردن
denominators تقسیم کننده
intersected تقسیم کردن
divisions of labour تقسیم کار
denominator تقسیم کننده
division of labour تقسیم کار
redistribution of force تقسیم مجدد نیروها
table of distribution جدول تقسیم اماد
switch board صفحه تقسیم برق
lobulation تقسیم به مقاطع کوچک
maxwell velocity distribution تقسیم سرعت ماکسول
lot تقسیم بندی کردن
prorate به نسبت تقسیم کردن
proration سرشکنی تقسیم به نسبت
self divison تقسیم خود بخود
cantons به بخش تقسیم کردن
residuary legatee باقیمانده ماترک پس از تقسیم
tierce به سه قسمت تقسیم کردن
time slicing تقسیم بندی زمانی
voltage division تقسیم یا پخش ولتاژ
versicular division تقسیم به بیتهای کوچک
sectors جزء تقسیم کردن
sector جزء تقسیم کردن
canton به بخش تقسیم کردن
unit distribution روش تقسیم به یکان
panels صفحه تقسیم برق
panel صفحه تقسیم برق
shires به استان تقسیم کردن
shire به استان تقسیم کردن
splitting a window تقسیم بندی پنجره
trisect تقسیم بسه قسمت
tripartition تقسیم بسه قسمت
trichotomy تقسیم بسه بخش
amorphous بدون تقسیم بندی
denominationalism اعتقاد به تفکیک و تقسیم
dial graduation تقسیم بندی درجهای
distributing mains شبکه تقسیم اصلی
autotomize تقسیم خودبخود کردن
classis تقسیم برحسب طبقه
balkanization تقسیم بقطعات ریز
fractionize تقسیم بجزء کردن
fractionalize تقسیم بجزء کردن
graduating تقسیم بندی کردن
graduates تقسیم بندی کردن
graduate تقسیم بندی کردن
bifurcation تقسیم بدو شاخه
divisibly بطور قابل تقسیم
break down تقسیم بندی کردن
amitosis تقسیم ساده یاختهای
amitosis تقسیم مستقیم یاخته
amitosis یک نوع تقسیم سلولی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com