Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
peg out
کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
Other Matches
treenail
میخ بزرگ چوبی با میخ چوبی یا گوه بهم کوبیدن
trenail
میخ بزرگ چوبی با میخ چوبی یا گوه بهم کوبیدن
to stamp
[your foot]
پا به زمین کوبیدن
to stamp the ground
با پا روی زمین کوبیدن
boards
برگشت توپ از تخته بسکتبال دیوار چوبی دور زمین
land
زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
disembarkation
به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain
از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
overhauling
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
croquet
بازی غیررسمی روی چمن با چوبی شبیه چوب چوگان و گویهای چوبی و 9 دروازه فلزی و 2 میله بصورت دور کردن گوی حریف با ضربه بوسیله تماس با گوی خود
interim overhaul
پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
ninepins
یکجور بازی با نه میله چوبی که انهارابا گوی چوبی می خوابانند
staked
ستون چوبی یا سنگی تزئینی میخ چوبی
stake
ستون چوبی یا سنگی تزئینی میخ چوبی
stakes
ستون چوبی یا سنگی تزئینی میخ چوبی
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
smite
ذلیل کردن کوبیدن
mauls
کوبیدن خرد کردن
drive
سواری کردن کوبیدن
smiting
ذلیل کردن کوبیدن
smites
ذلیل کردن کوبیدن
drives
سواری کردن کوبیدن
maul
کوبیدن خرد کردن
fustigate
کوبیدن انتقاد کردن
mauling
کوبیدن خرد کردن
mauled
کوبیدن خرد کردن
pash
بازور پرتاب کردن کوبیدن
to stamp the snow off your boots
با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
squashed
کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
squashes
کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
squashing
کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
squash
کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
naggin
سطل چوبی لیوان چوبی
noggin
سطل چوبی لیوان چوبی
noggins
سطل چوبی لیوان چوبی
swingle
الت برای کوبیدن وپاک کردن لیفههای بذرک
grenadier
سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
appel
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
gavel
[چکش چوبی قضات]
چکش چوبی حراج کنندگان یاروسای انجمن ها چکش حراجی
secondary landing
منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up
پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
disassembly order
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
dismounting
پیاده کردن
dismounts
پیاده کردن
disembarking
پیاده کردن
disembarked
پیاده کردن
disembarks
پیاده کردن
disembark
پیاده کردن
dismantlement
پیاده کردن
disassemble
پیاده کردن
dismantle
پیاده کردن
dismantled
پیاده کردن
take down
پیاده کردن
dismantles
پیاده کردن
dismantling
پیاده کردن
set down
پیاده کردن
unset
پیاده کردن
dismount
پیاده کردن
demodulation
پیاده کردن
dosmount command
فرمان پیاده کردن
staking
پیاده کردن مسیر
setting out
پیاده کردن مسیر
setting out
پیاده کردن نقشه
pad
پیاده سفر کردن
pads
پیاده سفر کردن
disassembly
پیاده کردن موتور
dismantles
پیاده کردن موتور
dismount
پیاده کردن یا شدن
dismounting
پیاده کردن یا شدن
pedestrianising
پیاده روی کردن
dismantled
پیاده کردن موتور
pedestrianizing
پیاده روی کردن
pedestrianize
پیاده روی کردن
pedestrianises
پیاده روی کردن
dismantling
پیاده کردن موتور
pedestrianised
پیاده روی کردن
dismounts
پیاده کردن یا شدن
To implement a project.
طرحی را پیاده کردن
pedestrianizes
پیاده روی کردن
pedestrianized
پیاده روی کردن
dismantle
پیاده کردن موتور
mops
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mop
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
removable
قابل سوار و پیاده کردن
dismantles
پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvages
پیاده کردن کامل قطعات
walked
گردش کردن پیاده رفتن
salvaged
پیاده کردن کامل قطعات
walks
گردش کردن پیاده رفتن
salvage
پیاده کردن کامل قطعات
salvaging
پیاده کردن کامل قطعات
dismantled
پیاده کردن قطعات مونتاژ
disassembly order
روش پیاده کردن وسیله
dismantle
پیاده کردن قطعات مونتاژ
walk
گردش کردن پیاده رفتن
dismounts
پیاده کردن قطعات و وسایل
dismount
پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantling
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismounting
پیاده کردن قطعات و وسایل
disassemble
پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
terminals
محل پیاده وسوار کردن بارها
terminal
محل پیاده وسوار کردن بارها
removal
از بین بردن برداشتن پیاده کردن
debarkation
تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
swob
چوبی که برسران پنبه یا اسفنج پیچیده برای پاک کردن بکاربرن
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
ramps
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
overhauled
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
administrative landing
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
overhauling
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
air landing
پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
overhaul
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
tramps
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramped
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramp
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
ramp
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
take to pieces
پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
cannibalised
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
doctrines
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
doctrine
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
shed stick
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
shingle
توفال چوبی یاسیمانی وغیره توفال کوبی کردن
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
tellurian
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
head knocking
کوبیدن سر
stubbing
کوبیدن
knock
کوبیدن
stubbed
کوبیدن
bruising
کوبیدن
knocks
کوبیدن
bruises
کوبیدن
thrash or thresh
کوبیدن
bruised
کوبیدن
peen
کوبیدن
thrash
کوبیدن
knocked
کوبیدن
threshed
کوبیدن
forges
کوبیدن
threshing
کوبیدن
stubs
کوبیدن
forge
کوبیدن
head banging
کوبیدن سر
bruise
کوبیدن
flail
کوبیدن
thresh
کوبیدن
flailed
کوبیدن
pummel
کوبیدن
pummeled
کوبیدن
flailing
کوبیدن
thrashed
کوبیدن
pummeling
کوبیدن
pummelled
کوبیدن
rams
کوبیدن
pummelling
کوبیدن
pummels
کوبیدن
ram
کوبیدن
frap
کوبیدن
thrashes
کوبیدن
compaction
کوبیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com