Total search result: 201 (36 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
quick count |
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع |
|
|
Other Matches |
|
flare |
پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع |
flares |
پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع |
power block |
سد کرپدن راه مدافع بوسیله مهاجم با راندن او به عقب بابکنار |
cutoff block |
سد کردن راه مدافع به وسیله مهاجم |
stunting |
حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم |
stunt |
حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم |
stunts |
حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم |
sack |
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد |
sacks |
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد |
sacked |
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد |
safety valve |
پاس کوتاه به مدافع وقتی دریافت کنندگان دیگر بوسیله حریف مهار شده اند |
signals |
علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین |
double up |
مراقبت از مهاجم با دو مدافع |
loose forward |
مهاجم تک رو پشت خط تجمع |
sacking |
حمله به مهاجم پشت خط تجمع |
line backer |
مدافع پشتیبان خط تجمع |
pass cut |
روش گریختن مهاجم بی گوی از چند مدافع |
submarines |
مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم |
submarine |
مانور مدافع بصورت گریز اززیر سد مهاجم |
foot sweep |
پرتاب مهاجم از طرف مدافع با گرفتن یقه و استفاده از پا |
set back |
مهاجمی که پشت سر مدافع میانی است |
standoff half |
بازیگر میانی پشت خط تجمع برای دریافت توپ |
scrambling |
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا |
scrambled |
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا |
scramble |
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا |
scrambles |
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا |
quick opener |
بازی تهاجمی که مدافع تیم توپ را از مهاجم میگیرد وبه سمت شکاف خط رقیب می دود |
safety |
اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم |
dropouts |
ضربه با پا در داخل خط 52یاردی بوسیله تیم مدافع |
drop-outs |
ضربه با پا در داخل خط 52یاردی بوسیله تیم مدافع |
drop-out |
ضربه با پا در داخل خط 52یاردی بوسیله تیم مدافع |
huddled |
گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع |
huddle |
گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع |
huddles |
گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع |
huddling |
گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع |
accretion |
هر تجمع لای شن ماسه و غیره که بوسیله جریان آب ایجاد شود |
to pull off something [contract, job etc.] |
چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی] |
to sign up |
قراردادی را امضا کردن [اسم نویسی کردن] |
To annul [abrogate] a contract |
قراردادی را باطل کردن |
award a contract |
قراردادی را واگذار کردن |
enter into an agreement |
قراردادی را منعقد کردن |
to enter into an agreement |
پیمان یا قراردادی منعقد کردن |
to draw up a contract |
قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن |
guarantee a contract |
اجرای قراردادی را ضمانت کردن |
to guarantee a contract |
اجرای قراردادی راضمانت کردن |
to draw cuts |
بوسیله چوبهای کوتاه وبلندقرعه کشیدن |
chicken fight |
سد کردن پی در پی راه مدافع |
lyophilization |
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا |
to scrape down |
تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن |
squeezed |
سد کردن مدافع حریف با دونفر |
squeezes |
سد کردن مدافع حریف با دونفر |
squeeze |
سد کردن مدافع حریف با دونفر |
squeezing |
سد کردن مدافع حریف با دونفر |
false starts |
حرکت غیرمجاز مهاجم پیش از رد کردن توپ |
tight end |
مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ |
false start |
حرکت غیرمجاز مهاجم پیش از رد کردن توپ |
osmose |
نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن |
ratten |
بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن |
wiping |
خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن |
wiped |
خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن |
wipes |
خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن |
wipe |
خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن |
interceded |
پادر میانی کردن |
intercede |
پادر میانی کردن |
interceding |
پادر میانی کردن |
intercedes |
پادر میانی کردن |
looser |
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان |
loosest |
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان |
loose |
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان |
interpage |
در روی صفحههای میانی چاپ کردن یا نوشتن |
linemate |
مهاجم هم ردیف در خط مهاجم دیگر |
by pass |
بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی |
baptising |
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن |
baptizes |
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن |
baptized |
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن |
baptize |
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن |
baptises |
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن |
baptised |
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن |
baptizing |
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن |
shield |
بوسیله سپر حفظ کردن |
shields |
بوسیله سپر حفظ کردن |
chafe |
بوسیله اصطکاک گرم کردن |
wet down |
بوسیله اب پاشی خیس کردن |
chafing |
بوسیله اصطکاک گرم کردن |
chafes |
بوسیله اصطکاک گرم کردن |
semaphore |
بوسیله پرچم مخابره کردن |
hyphenate |
بوسیله خط دارای فاصله کردن |
latches |
بوسیله کلون محکم کردن |
step down |
کم کردن ولتاژجریان بوسیله ترانسفورماتور |
electrotype |
بوسیله برق چاپ کردن |
latch |
بوسیله کلون محکم کردن |
instantiate |
معرفی کردن بوسیله کنسرت |
postcards |
بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن |
vector |
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن |
gravitating |
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن |
postcard |
بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن |
vectors |
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن |
electrolyze |
تجزیه کردن بوسیله جریان برق |
latensify |
بوسیله مواد شیمیایی تقویت کردن |
photoengrave |
بوسیله عکاسی گراور سازی کردن |
vectorial |
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن |
whet |
عمل تیز کردن بوسیله مالش |
roentgenize |
بوسیله اشعه مجهول معالجه کردن |
to file a petition |
بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن |
gravitates |
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن |
police |
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن |
polices |
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن |
to shield |
بوسیله سپر [پوشش] حفظ کردن |
to proclaim meetings |
بوسیله اگهی اجتماعات راقدغن کردن |
gravitate |
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن |
policed |
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن |
thermostat |
:بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن |
gravitated |
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن |
faradize |
بوسیله القای برق معالجه کردن |
thermostats |
:بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن |
detruncate |
کوتاه کردن |
shear |
کوتاه کردن |
cut off |
کوتاه کردن |
correption |
کوتاه کردن |
to look in |
کوتاه کردن |
curtailed |
کوتاه کردن |
shortest |
کوتاه کردن |
to cut short |
کوتاه کردن |
stag |
کوتاه کردن |
stags |
کوتاه کردن |
truncate |
کوتاه کردن |
shorter |
کوتاه کردن |
short |
کوتاه کردن |
truncated |
کوتاه کردن |
shorten |
کوتاه کردن |
formulates |
کوتاه کردن |
formulated |
کوتاه کردن |
shortened |
کوتاه کردن |
abbreviating |
کوتاه کردن |
shortened |
کوتاه تر کردن |
truncating |
کوتاه کردن |
abbreviate |
کوتاه کردن |
shortens |
کوتاه کردن |
shortens |
کوتاه تر کردن |
abbreviates |
کوتاه کردن |
formulate |
کوتاه کردن |
truncates |
کوتاه کردن |
clipping |
کوتاه کردن |
formulating |
کوتاه کردن |
curtails |
کوتاه کردن |
curtail |
کوتاه کردن |
reefs |
کوتاه کردن |
curtailing |
کوتاه کردن |
abridge |
کوتاه کردن |
reef |
کوتاه کردن |
razee |
کوتاه کردن |
shortening in |
کوتاه کردن |
shorten |
کوتاه تر کردن |
discharge of contract |
انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی |
psychanalyze |
بوسیله تجزیه وتحلیل روانی معالجه کردن |
to file an application to somebody |
از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن |
percutaneous perspiration |
عرق کردن بوسیله پوست تعرق جلدی |
labiovelar |
تلفظ شده بوسیله گرد کردن لبها |
scalded cream |
سر شیری که بوسیله گرم کردن شیر بگیرند |
talk out |
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن |
chain shortening |
کوتاه کردن زنجیری |
foreshortened |
کوتاه نمودار کردن |
foreshortens |
کوتاه نمودار کردن |
docked |
بریدن کوتاه کردن |
poodles |
پشم کوتاه کردن |
heave short |
کوتاه کردن زنجیر |
shipshank |
کوتاه کردن طولی |
docks |
بریدن کوتاه کردن |
dock |
بریدن کوتاه کردن |
to rub through or along |
سخت کوتاه کردن |
foreshorten |
کوتاه نمودار کردن |
to make a long story short <idiom> |
قصه را کوتاه کردن |
syncopate |
از میان کوتاه کردن |
poodle |
پشم کوتاه کردن |
shorten in cable |
کوتاه کردن زنجیر |
truncation error |
خطای کوتاه کردن |
clipping |
عمل کوتاه کردن |
clandestine assembly area |
منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی |
seams |
درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن |
pyrogravure |
نقشهای که بوسیله داغ کردن چوب روی ان می اندازند |
seam |
درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن |
lixiviate |
تجزیه کردن بوسیله شستشو باقلیا یا ماده حلالی |
clipped |
پشم چینی کوتاه کردن |
brief |
کوتاه کردن اگاهی دادن |
clip |
پشم چینی کوتاه کردن |
briefest |
کوتاه کردن اگاهی دادن |
To deprive someone of access. |
دست کسی را کوتاه کردن |
for brevity's sake |
از بهر کوتاه کردن مطلب |
to bob one's head |
کوتاه کردن موی سر کسی |
clips |
پشم چینی کوتاه کردن |
clippings |
پشم چینی کوتاه کردن |
briefer |
کوتاه کردن اگاهی دادن |
briefed |
کوتاه کردن اگاهی دادن |
capitalization |
تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه |
maieutics |
فن زنده کردن فکر نهایی شخص بوسیله پرسش وپاسخ |
barff's precess |
حفافت اهن در مقابل زنگ زدن بوسیله اکسیده کردن |
short ball |
شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال] |
final shaving |
پرداخت [کوتاه کردن نهایی پرزها] |
truncation |
خطا ناشی از کوتاه کردن عدد |
unlike signs |
علامتهای متفاوت |