English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (6 milliseconds)
English Persian
suckling کودک شیرخواره
Other Matches
babies شیرخواره
baby شیرخواره
it ان کودک
babies کودک
tyke کودک
tike کودک
infants کودک
infant کودک
kinchin کودک
baby کودک
toddler کودک نو پا
toddlers کودک نو پا
chit کودک
chits کودک
child کودک
bantling کودک
child study کودک پژوهی
child centered کودک محور
carrycots صندلی کودک
child law حقوق کودک
child psychiatry روانپزشکی کودک
child psychology روانشناسی کودک
child development رشد کودک
day care center مهد کودک
schoolchildren کودک دبستانی
schoolchild کودک دبستانی
childproof کودک ایمن
carrycot صندلی کودک
rejected child کودک مطرود
puerilism کودک خویی
puerilism کودک منشی
pedology کودک شناسی
pediatrics پزشکی کودک
infantilism کودک ماندگی
feral child کودک وحشی
kindergartens باغ کودک
nursery مهد کودک
kidding کودک بچه
kid کودک بچه
nurseries مهد کودک
kidded کودک بچه
babyish کودک مانند
suckles کودک شیرخوار
kindergarten باغ کودک
infanticide کودک کشی
suckle کودک شیرخوار
suckled کودک شیرخوار
pedimeter رشد سنج کودک
problem child کودک مشکل افرین
eros صورت کودک بالدار
enelicomorphism بزرگسال انگاری کودک
suckling کودک شیر خوار
backward child کودک عقب مانده
pedometer رشد سنج کودک
child guidance clinic درمانگاه راهنمایی کودک
child rearing practices شیوههای پرورش کودک
wolf child کودک گرگ پرورده
child abuse بهره کشی از کودک
babes کودک شخص ساده و معصوم
pedagogy فن اموزش وپرورش کودک للگی
babe کودک شخص ساده و معصوم
weanling کودک تازه از شیر گرفته
toddlers کودک تازه براه افتاده
toddling کودک تازه براه افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
toddles کودک تازه براه افتاده
toddler کودک تازه براه افتاده
toddle کودک تازه براه افتاده
dewy-eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
childlike ساده وبی الایش کودک مانند
nurser شیشه درجه دار برای شیردادن کودک
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
Cupid خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
teething ring حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
cupids خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com