Dictiornary-Farsi | کودک نو پا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 80 (11 milliseconds)

English	Persian
toddler	کودک نو پا
toddlers	کودک نو پا


Search result with all words

toddler	کودک تازه براه افتاده
toddlers	کودک تازه براه افتاده
it	ان کودک
chit	کودک
chits	کودک
child	کودک
babyish	کودک مانند
childlike	ساده وبی الایش کودک مانند
pedagogy	فن اموزش وپرورش کودک للگی
infanticide	کودک کشی
babe	کودک شخص ساده و معصوم
babes	کودک شخص ساده و معصوم
suckle	کودک شیرخوار
suckled	کودک شیرخوار
suckles	کودک شیرخوار
kindergarten	باغ کودک
kindergartens	باغ کودک
kid	کودک بچه
kidded	کودک بچه
kidding	کودک بچه
trot	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting	یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
babies	کودک
baby	کودک
infant	کودک
infants	کودک
nurseries	مهد کودک
nursery	مهد کودک
dewy eyed	معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy-eyed	معصوم و پاک چون کودک بی گناه
toddle	کودک تازه براه افتاده
toddled	کودک تازه براه افتاده
toddles	کودک تازه براه افتاده
toddling	کودک تازه براه افتاده
Cupid	خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
cupids	خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
suckling	کودک شیر خوار
suckling	کودک شیرخواره
backward child	کودک عقب مانده
bantling	کودک
child abuse	بهره کشی از کودک
child centered	کودک محور
child development	رشد کودک
child guidance clinic	درمانگاه راهنمایی کودک
child law	حقوق کودک
child psychiatry	روانپزشکی کودک
child psychology	روانشناسی کودک
child rearing practices	شیوههای پرورش کودک
child study	کودک پژوهی
day care center	مهد کودک
enelicomorphism	بزرگسال انگاری کودک
eros	صورت کودک بالدار
feral child	کودک وحشی
infantilism	کودک ماندگی
kinchin	کودک
nurser	شیشه درجه دار برای شیردادن کودک
pediatrics	پزشکی کودک
pedimeter	رشد سنج کودک
pedology	کودک شناسی
pedometer	رشد سنج کودک
problem child	کودک مشکل افرین
puerilism	کودک منشی
puerilism	کودک خویی
rejected child	کودک مطرود
teething ring	حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
tike	کودک
tyke	کودک
weanling	کودک تازه از شیر گرفته
wolf child	کودک گرگ پرورده
carrycot	صندلی کودک
carrycots	صندلی کودک
childproof	کودک ایمن
schoolchild	کودک دبستانی
schoolchildren	کودک دبستانی
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger.	من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.	مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
Partial phrase not found.