Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
live copy paste	کپی الصاق مستقیم
Other Matches
dasd	Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission	مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
pastes	الصاق
pasted	الصاق
adhesion	الصاق
paste	الصاق
pasting	الصاق
adherence	الصاق
stamper	تمبر الصاق کن
pin-ups	الصاق اگهی
pin up	الصاق اگهی
pin-up	الصاق اگهی
stick	الصاق تاخیر
attachment	ضمیمه الصاق
basics	روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic	روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
stick	الصاق کردن چوب
attach	چسباندن الصاق کردن
attaching	چسباندن الصاق کردن
attaches	چسباندن الصاق کردن
directs	مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed	مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct	مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange	تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
stamps	تمبر پست الصاق کردن
stamp	تمبر پست الصاق کردن
nails	با میخ الصاق کردن بدام انداختن
nail	با میخ الصاق کردن بدام انداختن
nailed	با میخ الصاق کردن بدام انداختن
cost fraction	نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command	فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
elicitation	کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights	زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct dyes	رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct access storage device	اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
ap	Processor Attached پردازنده الصاق شده پردازنده متصل شده
bee line	خط مستقیم
straight line	خط مستقیم
straight line code	کد مستقیم
straight line code	کد خط مستقیم
firsthand	مستقیم
unintermediate <adj.>	مستقیم
direct <adj.>	مستقیم
beeline	خط مستقیم
directed	مستقیم
straight line	مستقیم
level	مستقیم
leveled	مستقیم
levelled	مستقیم
levels	مستقیم
attributive	مستقیم
on line	مستقیم
righted	مستقیم
right	مستقیم
straighter	مستقیم
upstanding	مستقیم
straightest	مستقیم
directs	مستقیم
righting	مستقیم
straightish	مستقیم
first-hand	مستقیم
straight	مستقیم
direct selling	فروش مستقیم
direct fire	اتش مستقیم
direct file	پرونده مستقیم
direct selection	انتخاب مستقیم
direct support	کمک مستقیم
indirect	غیر مستقیم
direct labour	دستمزد مستقیم
direct lighting	روشنایی مستقیم
direct fire	تیر مستقیم
direct taxes	مالیاتهای مستقیم
direct material	مواد مستقیم
direct current	جریان مستقیم
direct support	پشتیبانی مستقیم
direct load	بارگذاری مستقیم
direct file	فایل مستقیم
direct dye	رنگینه مستقیم
direct reading	قرائت مستقیم
dressing	مستقیم کنی
dressings	مستقیم کنی
direct processing	پردازش مستقیم
as the crow files	بخط مستقیم
direct process	فرایند مستقیم
direct pressure	فشار مستقیم
spur offtake	ابگیر مستقیم
direct outlet	ابگیر مستقیم
air line	خط مستقیم هوایی
ambagious	غیر مستقیم
direct observation	دیدبانی مستقیم
backstair	غیر مستقیم
d.c.	جریان مستقیم
d.c	جریان مستقیم
hottest	خط تلفن مستقیم
hotter	خط تلفن مستقیم
direct coupling	کوپلینگ مستقیم
direct coupling	جفتگری مستقیم
direct cost	هزینه مستقیم
direct conversion	تبدیل مستقیم
direct control	کنترل مستقیم
direct aggression	پرخاشگری مستقیم
direct damage	ضرر مستقیم
hot	خط تلفن مستقیم
direct address	آدرس مستقیم
direct address	نشانی مستقیم
direct access	دستیابی مستقیم
direct access	دسترسی مستقیم
direct relationship	وابستگی مستقیم
direct relationship	ارتباط مستقیم
close supervision	نظارت مستقیم
direct object	مفعول مستقیم
specific cost	هزینه مستقیم
highroad	صراط مستقیم
sonna deung koot	دست مستقیم
highroads	صراط مستقیم
rectiliner	مستقیم الخط
random access	دستیابی مستقیم
proximate cause	علت مستقیم
proximate	بیفاصله مستقیم
positive relation	رابطه مستقیم
straight position	فرم مستقیم
Go straight ahead.	مستقیم بروید.
airlines	خط مستقیم هوایی
airline	خط مستقیم هوایی
wall pass	پاس مستقیم
through call	مکالمه مستقیم
straightening flute drill	مته مستقیم
uncurl	مستقیم شدن
aright	مستقیم مستقیما
straight line	دارای خط مستقیم
direct hit	اصابت مستقیم
uniaxial bending	خمش مستقیم
video disk	دسترسی مستقیم
visual fire	تیر مستقیم
direct hits	اصابت مستقیم
straight left	چپ مستقیم در بوکس
straight edge	لبه مستقیم
on line help	کمک مستقیم
line storm	طوفان مستقیم
direct taxation	مالیات مستقیم
intuition	درک مستقیم
intuitions	درک مستقیم
straight line	بخط مستقیم
straight	قسمت مستقیم
straighter	قسمت مستقیم
straightest	قسمت مستقیم
direct tax	مالیات مستقیم
directness	مستقیم بودن
forward resistance	مقاومت مستقیم
forward voltage	ولتاژ مستقیم
rectilinear	مستقیم الخط
sideway	غیر مستقیم
direct oration	گفته یا قول مستقیم
consequential damage	خسارت غیر مستقیم
direct reading instrument	دستگاه مستقیم خوانی
d.c c. motor	موتور جریان مستقیم
direct memory access	دستیابی مستقیم به حافظه
direct measurement	اندازه گیری مستقیم
Don't beat around the bush!	مستقیم و رک حرف بزن!
the intuitive faculty	قوه درک مستقیم
telebrief	تماس مستقیم تلفنی
syzygy	استقرارسه ستاره در خط مستقیم
straight line method of depreciation	استهلاک به روش خط مستقیم
direct read after write	خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct quenching	سخت گردانی مستقیم
d.c. receiver	رادیوی جریان مستقیم
deferred address	یک آدرس غیر مستقیم
d.c. motor	موتور جریان مستقیم
detour behavior	رفتار غیر مستقیم
straightening roll	غلطک مستقیم کنی
forward conductance	برق رسانایی مستقیم
on line information service	سرویس اطلاعاتی مستقیم
indirect cost	هزینه غیر مستقیم
indirect damage	ضرر غیر مستقیم
indirect laying	تیر غیر مستقیم
indirect lighting	نور غیر مستقیم
indirect methods	روشهای غیر مستقیم
intuitional	ناشی از درک مستقیم
indirect consumption	مصرف غیر مستقیم
impluse wheel	چرخ فشار مستقیم
forward current	جریان ولتاژ مستقیم
straihting machine	دستگاه مستقیم کنی
dressing device	دستگاه مستقیم کنی
dma	انتقال مستقیم به حافظه
direct support unit	یکان پشتیبانی مستقیم
direct support	پشتیبانی مستقیم کردن
direct laying	روانه کردن مستقیم
impluse stage	طبقه فشار مستقیم
direct data entry	داده دهی مستقیم
direct current magnet	مغناطیس جریان مستقیم
direct current instrument	سنجه جریان مستقیم
direct addressing	ادرس دهی مستقیم
direct addressing	نشان دهی مستقیم
straight right	راست مستقیم در بوکس
straightening anvil	سندان مستقیم کنی
direct access method	روش دستیابی مستقیم
direct access	دسترسی مستقیم به اطلاعات
straightening press	پرس مستقیم کنی
direct absorption process	فرایند جذب مستقیم
direct lift control	کنترل مستقیم برا

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com