English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
in and out گاهی تو و گاهی بیرون
Other Matches
once in a while <adv.> گاهی
somewhen گاهی
now ....now گاهی ....گاهی
occasionally <adv.> گاهی
whilom گاهی
sometimes گاهی
frequently [quite often] <adv.> گاهی
once in a way گاهی
once in a blue moon گاه گاهی
every now and then گاه گاهی
now and a گاه گاهی
from time to time گاه گاهی
at times گاه گاهی
infrequently گاه گاهی
anchorage distance فاصله تکیه گاهی
support conditions شرایط تکیه گاهی
bearing stress تنش تکیه گاهی
bearing pressure فشار تکیه گاهی
anchoring effect اثر تکیه گاهی
now and then a guest w come گاه گاهی میهمانی می رسید
off and on گاهی هرچند وقت یکبار
he makes occasional mistakes گاه گاهی اشتباه میکند
bearing pressure on foundation فشار تکیه گاهی شالوده
hit and miss گاهی موفق وگاهی مغلوب
precious metals سیم وزرو گاهی پلاطین
gapped scale گاهی که چند نت ان حذف شده باشد
chugging صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chugs صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
chug صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
accept as true گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
It is one of those things. گاهی پیش می آید ،دیگر چه می شود کرد
casual poor کسیکه گاه گاهی نیازمند اعانه میشود
chugged صدای انفجاری که گاهی از ماشین شنیده میشود
huck aback حولهای پارچه نخ وکتان که گاهی گلداردرست می کنند
expansion bearing تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
fox fire نور وتشعشعی که گاهی ازچوبهای پوسیده ساطع میگردد
brochure کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
mastigophoran اغازیان تک سلولی تاژکدار که گاهی جزء جلبک محسوبند
brochures کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
corposant گلولههای روشنایی که گاهی درهوای طوفانی بردکلهای کشتی دیده م
echolalia تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
natural erosion فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
epicanthus لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
cantilever تیرکی که تنها در یک انتهابصورت صلب به تکیه گاهی متصل شده است
karakul کاراکول [نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
bad break مشکلی که گاهی در نرم افزار کلمه پرداز با اعمال خودکار فاصله ایجاد میشود
admixtures موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
verbal note شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
young saints Šold devils جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
hard sectoring می دیسک که هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود و گاهی توسط مجموعهای نقاط پانچ شده اطراف hub مرکزی صورت می گیرد که هر سوراخ شروع سکتور ران نشان میدهد
to turn out بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejected بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
ejects بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion بیرون اندازی بیرون امدگی
ejecting بیرون راندن بیرون انداختن
eject بیرون راندن بیرون انداختن
off one's hands بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
extra terrestrial بیرون از
outside [of] <adv.> بیرون [از]
outside appearance بیرون
outward bound بیرون رو
bakkat به بیرون
out [of] <adv.> بیرون [از]
outwith [Scotish E] <adv.> بیرون [از]
from outside از بیرون [از]
from out of town از بیرون [از]
away بیرون از
abroad بیرون
out-of- بیرون از
out door بیرون
outsides بیرون
forth of بیرون از
efferent بیرون بر
forth بیرون از
out <adv.> به بیرون
from the outside از بیرون
out <adv.> بیرون
outside بیرون
off the track بیرون
out of بیرون از
out- بیرون از
external بیرون
externals بیرون
outdoor بیرون
away بیرون
without بیرون از
out بیرون از
without بیرون
outed بیرون از
out <adv.> بیرون از کارخانه
pull-out بیرون امدن
effuse بیرون ریختن از
pull-outs بیرون امدن
sputtering بیرون اندازی
efferent رگ بیرون بر وابران
spits بیرون پراندن
spit بیرون پراندن
bring off بیرون بردن
extrude بیرون امدن
out <adv.> بیرون از خانه
deferent بیرون برنده
extrude بیرون انداختن
draw out بیرون کشیدن از
egestion بیرون ریزی
ejaculatory بیرون اندازنده
ejection بیرون رانی
outcrops سر بیرون کردن
extra cosmical بیرون ازگیتی
plug بیرون زدن
outpour بیرون ریزش
expulse بیرون انداختن
expulse بیرون دادن
exsert بیرون دادن
exhalent بیرون دهنده
exhalant بیرون دهنده
ejection بیرون اندازی
ejector بیرون کننده
ejector بیرون انداز
eliminable بیرون کردنی
pull out بیرون امدن
extrude بیرون کشیدن
excommunicative بیرون کننده
excurrent بیرون ریزنده
exserted بیرون امده
venting بیرون ریختن
jettisoned بیرون افکندن
jettisoning بیرون افکندن
jettisons بیرون افکندن
outflow بیرون ریزی
outflows بیرون ریزی
to expel [from] بیرون راندن [از]
outgoing بیرون رونده
clamp بیرون کشیدن
jettison بیرون افکندن
draw بیرون کشیدن
venting بیرون دادن
vents بیرون ریختن
vents بیرون دادن
vented بیرون دادن
vented بیرون ریختن
to pour out بیرون ریختن
plugging بیرون زدن
vent بیرون دادن
plugs بیرون زدن
clamped بیرون کشیدن
clamping بیرون کشیدن
clamps بیرون کشیدن
extruded بیرون کشیدن
extruded بیرون امدن
draws بیرون کشیدن
extruded بیرون انداختن
beyond d. بیرون از حدوصف
extrudes بیرون انداختن
bear out بیرون دادن
vent بیرون ریختن
extruding بیرون کشیدن
extruding بیرون امدن
astir بیرون از بستر
extruding بیرون انداختن
extrudes بیرون کشیدن
extrudes بیرون امدن
beyond one's vision بیرون ازحدبینایی
extra cranial بیرون ازجمجمه
saleint بیرون امده
throw out بیرون انداختن
to be derailed از خط بیرون افتادن
to break out بیرون ریختن
to bring out بیرون اوردن
to charm away بیرون کردن
to chop out بیرون امدن
to come out بیرون امدن
to drive out بیرون کردن
to hunt away بیرون کردن
to drum out بیرون کردن
to fall out بیرون افتادن
throw off بیرون دادن
subduct بیرون بردن
saleint بیرون زده
saleintiant بیرون امده
saleintiant بیرون زده
shift out انتقال به بیرون
ship your oars پارو بیرون
similitude بیرون فاهر
skink بیرون کشیدن
sleep out بیرون خوابیدن
smoke out بیرون راندن
spouter بیرون جهنده
to fish up بیرون کشیدن
to get over بیرون امدن
to send down بیرون کردن
to set forth بیرون اوردن
to shoot forth بیرون امدن
to stuck out بیرون کردن
to throw out بیرون انداختن
unthread نخ بیرون اوردن از
unweave بیرون اوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com