Dictiornary-Farsi | گرایش مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
cenotrope	گرایش مشترک
coenotrope	گرایش مشترک


Other Matches

common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
gravitation	گرایش
propensity	گرایش
trends	گرایش
trend	گرایش
attitudes	گرایش
attitude	گرایش
diatropism	گرایش
tropism	گرایش
tendencies	گرایش
propensities	گرایش
tendency	گرایش
disposition	گرایش
sexual orientation	گرایش جنسی
christianization	گرایش به مسیحیت
upward tendency	گرایش صعودی
action tendency	گرایش به عمل
approach gradient	شیب گرایش
pressure tendency	گرایش فشار
propensity to borrow	گرایش به استقراض
propensity to consume	گرایش به مصرف
propensity to hoard	گرایش به احتکار
propensity to import	گرایش به واردات
orientation	گرایش جهت
propensity to save	گرایش به پس انداز
reconversion	گرایش مجدد
chemotropism	گرایش شیمیایی
sentimentality	گرایش بسوی احساسات
measures of central tendency	اندازههای گرایش مرکزی
central tendency measures	اندازههای گرایش مرکزی
ism	سیستم عملی گرایش
pro-active	گرایش به ایجاد وقایع
determining tendency	گرایش تعیین کننده
phototropism	گرایش بطرف نور
propensity to invest	گرایش به سرمایه گذاری
sentimentalism	گرایش بسوی احساسات
tendentious	دارای گرایش ویژه وعمدی
common business oreinted language	زبان با گرایش متداول تجاری
tending	متمایل بودن به گرایش داشتن
tended	متمایل بودن به گرایش داشتن
simplism	گرایش بسادگی وبی الایشی
tends	متمایل بودن به گرایش داشتن
tend	متمایل بودن به گرایش داشتن
Enantiodroma	گرایش به تغییر چیزها به متضادشان
jump on the bandwagon <idiom>	[پیوستن به گرایش یا فعالیتی محبوب]
radicalism	گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
bop	Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
bops	Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
coanda effect	گرایش سیال برای چسبیدن به سطح جامد
bopping	Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
bopped	Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
snobol	Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
commonest	مشترک
common user	مشترک
participants	مشترک
participant	مشترک
common	مشترک
held in common	مشترک
party lines	خط مشترک
party line	خط مشترک
intercommon	حق مشترک
commoners	مشترک
subscribers	مشترک
commonality	مشترک
commonalities	مشترک
sense	حس مشترک
joint	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
conjoint	مشترک
subscriber	مشترک
senses	حس مشترک
sensed	حس مشترک
compressive strength	قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
joint costs	هزینههای مشترک
common wealth	مشترک المنافع
collaboration	کار مشترک
joint costs	هزینه مشترک
common wall	دیوار مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
collaboration	همکاری مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
co-operation	همکاری مشترک
cooperation	کار مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
cooperative work	کار مشترک
joint command	یکان مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
concerted action	عمل مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
commonweal	مشترک المنافع
cooperation	همکاری مشترک
complex fraction	برخه مشترک
joint account	حساب مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
halvers	نیمه مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
joint exercise	مانور مشترک
trunk circuit	معبر مشترک
rachis	دیرک مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
subscriber's cable	کابل مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
EEC	بازار مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
telephone subscriber	مشترک تلفنی
synergy	عمل مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
tenancy in common	استیجار مشترک
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
joint staff	ستاد مشترک
joint shares	سهام مشترک
joint services	خدمات مشترک
joint products	محصولات مشترک
co-operation	کار مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint force	نیروی مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
joint supply	عرضه مشترک
mutual interests	منافع مشترک
mutual debts	دیون مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
line termination circuit	اتصال مشترک
jointly owned property	مال مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
joint zone	منطقه مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
commonwealth	مشترک المنافع
party walls	دیوار مشترک
party wall	دیوار مشترک
combined publications	نشریات مشترک
common area	ناحیه مشترک
common fraction	مخرج مشترک
common denominators	مخرج مشترک
condominiums	تسلط مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
condominiums	حکومت مشترک
condominium	تسلط مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
condominium	مالکیت مشترک
condominium	حکومت مشترک
meant	میان مشترک
common denominator	مخرج مشترک
party lines	مرز مشترک
commonwealths	مشترک المنافع
party line	مرز مشترک
collective	مشترک عمومی
interfaces	سطح مشترک
bottom layer	لایه مشترک
interfaces	وجه مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
interface	سطح مشترک
co insurance	بیمه مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
interface	وجه مشترک
Common Market	بازار مشترک
common factor	عامل مشترک
common gender	جنس مشترک
commoners	مشترک اشتراکی
common	مشترک اشتراکی
common language	زبان مشترک
intersections	فصل مشترک
common multiple	مضرب مشترک
intersection	فصل مشترک
coefficients	عامل مشترک
common progarm	برنامه مشترک
coefficient	عامل مشترک
common storage	حافظه مشترک
common trait	ویژگی مشترک
middling	جمله مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
factor	عامل مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
factors	عامل مشترک
joint	مشترک الحاقی
common fronties	مرز مشترک
joint	ستاد مشترک
character oriented protocol	پروتکل با گرایش کاراکتری پروتکل کاراکترگرا
osculate	صفات مشترک داشتن
interrelating	مناسبات مشترک داشتن
lowest common multiple	کوچکترین مضرب مشترک
party parpet	دست انداز مشترک
local subscriber	مشترک تلفنی محلی
common denominator	مخرج مشترک [ریاضی]
line termination circuit	مدار مشترک تلفنی
law of common fate	قانون سرنوشت مشترک
interrelates	مناسبات مشترک داشتن