English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
overshot گردنده به نیروی ابی که ازبالا میریزد
Other Matches
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
constant speed drive چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
tomming اتصال ازبالا
water butt سطلیکهمخصوصجمعآوریبارانیاستکهازبام میریزد
deciduous گیاهی که در زمستان برگ میریزد
fall out ذرات رادیواکتیوی که از جو بزمین میریزد
bull in a china shop <idiom> کسی که همه چیزرا به هم میریزد
combings مویی که درشانه کردن میریزد
dripping pan فرفی که چکیده کباب دران میریزد
noil خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
needle bath شستشو در زیر ابی که با دانههای خیلی ریز بر تن میریزد
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
Linotype ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
rotative گردنده
roller door در گردنده
trochoid گردنده
wheeler گردنده
revolvable گردنده
in eyre گردنده
rotary گردنده
gyral گردنده
gyrant گردنده
swivel گردنده
ambulant گردنده
rotor گردنده
ambulatory گردنده
swivels گردنده
driven گردنده
swivelled گردنده
rotors گردنده
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
magnet wheel چرخ گردنده
circumambient گردنده بدور
gyratory چرخی گردنده
runner گردنده گشتی
runners گردنده گشتی
pivot arm میله گردنده
rotor plates جوشنهای گردنده
rotary گردنده چرخنده
swivel مفصل گردنده
itineratly بطور گردنده
swivelled مفصل گردنده
swivels مفصل گردنده
excursive اواره گردنده
rotator ماهیچه گردنده
circumsolar دورخورشید گردنده
revolving گردنده دورانی
rotor قسمت گردنده ماشین
roasting jack سیخ کباب گردنده
churns بوسیله اسباب گردنده
churn بوسیله اسباب گردنده
rotary wing aircraft هواپیما با بال گردنده
bucket تیغه گردنده توربین
buckets تیغه گردنده توربین
rundle استوانه گردنده گوی
churned بوسیله اسباب گردنده
rotors قسمت گردنده ماشین
stator جزء ثابت در هر ماشین گردنده
precess در خط سیر محورجسم گردنده تغییرپیداشدن
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
choppers هواپیمایی با بال گردنده بویژه هلیکوپتر
chopper هواپیمایی با بال گردنده بویژه هلیکوپتر
blade flapping حرکت تیغههای گردنده هلیکوپتر حول لولای افقی
windage کاهش دور وسیله گردنده دراثر پسای هوا
giants stride تیری که قسمت بالای ان گردنده وطنابهایی ازان اویخته اس
potter wheel صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
pantoscope دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردوازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
bulb root وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
ledger blade تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
tack weld وسیلهای برای سنجش ونمایش سرعت شفت گردنده جوش موقتی
panoramic camera دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردو ازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
quill shaft شفت گردنده باریکی با سرهزارخار مانند که در مادگی دیگری جفت میشود
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
free gyroscope نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
turnstile تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
turnstiles تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
army aircraft هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
commutator سری هادیهایی که بصورت شعاعی از یکدیگر جدا شده وبصورت حلقهای دور تا دورشفت گردنده ژنراتور قرارگرفته اند
vane pump خانواده وسیعی از پمپهای سیالات که در ان سطوح تخت در محفظههای خارج ازمرکز دور تا دور شفت گردنده دوران میکنند
swivels اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivelled اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivel اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
attached strength استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
jet propulsion نیروی جت
total force نیروی کل
jets نیروی جت
jet نیروی جت
jetted نیروی جت
jetting نیروی جت
radiant energy نیروی موجی
albedo نیروی بازتابش
purchase element نیروی منتجه
fire power نیروی اتش
air force نیروی هوایی
electromotive force نیروی الکتروموتوری
resutant force نیروی خالص
resutant force نیروی برایند
resutant نیروی برایند
electromotive force نیروی برقرانی
electric force نیروی الکتریکی
resutant نیروی خالص
navies نیروی دریایی
e. power نیروی اجرایی
eccentric force نیروی برونگرا
net force نیروی خالص
effective force نیروی موثر
navy نیروی دریایی
people forces نیروی پایداری
elastic force نیروی ارتجاع
net force نیروی برایند
elanvital نیروی حیاتی
amphibious force نیروی اب خاکی
naval forces نیروی دریایی
power of production نیروی تولید
psychic energy نیروی روانی
yogurts نیروی ذخیره
yoghurts نیروی ذخیره
yoghurt نیروی ذخیره
yoghourts نیروی ذخیره
field force نیروی میدانی
exchange force نیروی تبادلی
emf نیروی برقرانی
external force نیروی خارجی
equilibrant نیروی متعادل
propellent نیروی محرکه
external force نیروی بیرونی
inertia force نیروی اینرسی
propelling force نیروی پیشران
police power نیروی پلیس
police power نیروی انتظامی
nonaxial force نیروی غیرمحوری
normal force نیروی عمودی
nuclear power نیروی هستهای
osmotic force نیروی اسمزی
osmotic force نیروی راند
air forces نیروی هوایی
advance force نیروی پیشروی
adhesiveness نیروی چسبندگی
tractive power نیروی کشش
adhesive stress نیروی چسبندگی
adhesive force نیروی چسبنده
adhesive force نیروی چسبندگی
paratroop نیروی چترباز
pulling power نیروی کشش
psychic force نیروی روحی
electrostatic force نیروی الکتروستاتیکی
explosive force نیروی انفجار
dispersion force نیروی پاشیدگی
by military force با نیروی نظامی
capillarity نیروی موئینهای
cutting thrust نیروی برش
cathexis نیروی عاطفی
internal force نیروی درونی
covering force نیروی پوششی
internal force نیروی داخلی
burst force نیروی ناگهانی
damping force نیروی میران
body force نیروی حجمی
brake horsepower نیروی ترمز
brake pressure نیروی ترمز
internal voltage نیروی الکتروموتوری
coriolis force نیروی کوریولیس
ground forces نیروی زمینی
destrudo نیروی ویرانگری
buoyant force نیروی شناورسازی
burst force نیروی انفجاری
inertial force نیروی ماند
countervailing power نیروی همسنگ
counterpoise نیروی مقاوم
compressive force نیروی تراکمی
impact force نیروی ضربهای
concurrent force نیروی همرس
conservation force نیروی باقی
hoisting power نیروی صعودی
hydroelectric power نیروی برقابی
hydro نیروی محرکه اب
contractile force نیروی انقباضی
attraction force نیروی جاذبه
impact force نیروی برخورد
he acted from impluse نیروی ناگهانی یا
inertial force نیروی لختی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com