English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
to outflank an army گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
Other Matches
soldier سپاهی سربازی کردن
soldiers سپاهی سربازی کردن
to count بشماره مردم یا سپاهی لشگر نگاه کردن
gallops تاخت کردن
to sweep down on تاخت کردن
galloped تاخت کردن
gallop تاخت کردن
sepoy سپاهی
trooper سپاهی
corpsman سپاهی
troopers سپاهی
ravaged تاخت وتاز کردن
forays تاخت و تاز کردن
ravages تاخت وتاز کردن
foray تاخت وتاز کردن
forays تاخت وتاز کردن
ravaging تاخت وتاز کردن
overrun تاخت و تاز کردن
overrunning تاخت و تاز کردن
invaded تاخت و تاز کردن در
overruns تاخت و تاز کردن
invading تاخت و تاز کردن در
invade تاخت و تاز کردن در
invades تاخت و تاز کردن در
ravage تاخت وتاز کردن
foray تاخت و تاز کردن
legionary سرباز سپاهی
trouper عضو دسته نمایش دهندگان سپاهی
goggled چپ نگاه کردن گشتن
goggle چپ نگاه کردن گشتن
to search گشتن [جستجو کردن]
goggling چپ نگاه کردن گشتن
forage پی علف گشتن کاوش کردن
foraging پی علف گشتن کاوش کردن
forages پی علف گشتن کاوش کردن
foraged پی علف گشتن کاوش کردن
attacks مبادرت کردن به تاخت کردن
invades تک کردن تاخت و تاز کردن
attacked مبادرت کردن به تاخت کردن
attack مبادرت کردن به تاخت کردن
invading تک کردن تاخت و تاز کردن
invaded تک کردن تاخت و تاز کردن
invade تک کردن تاخت و تاز کردن
circuits دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
circuit دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to seek a position جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
gallops تاخت
gallop تاخت
galloped تاخت
canters تاخت
attacks تاخت
attack تاخت
cantered تاخت
canter تاخت
cantering تاخت
attacked تاخت
onset تاخت و تاز
invader تاخت و تازگر
invaders تاخت و تازگر
invasions تاخت وتاز
invasions تاخت و تاز
invasion تاخت وتاز
to run across or against بکسی تاخت
brattle تاخت چهارنعل
invasion تاخت و تاز
inburst تاخت وتاز
raiding تاخت و تاز
inruption تاخت وتاز
irruptive تاخت وتازکننده
inbreak تاخت و تاز
hand gallop تاخت ملایم
raids تاخت و تاز
raided تاخت و تاز
raid تاخت و تاز
inroad تاخت و تاز
incursions تاخت و تاز
incursion تاخت و تاز
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
lopes تاخت حرکت خرامان
raid تک سریع تاخت و تاز
loping تاخت حرکت خرامان
attacks تاخت و تاز یورش
ravaged تاخت و تاز ویرانی
raided تک سریع تاخت و تاز
attacked تاخت و تاز یورش
loped تاخت حرکت خرامان
invasive تاخت وتاز کننده
ravages تاخت و تاز ویرانی
raids تک سریع تاخت و تاز
raiding تک سریع تاخت و تاز
attack تاخت و تاز یورش
incursive تاخت و تاز امیز
ravage تاخت و تاز ویرانی
lope تاخت حرکت خرامان
ravaging تاخت و تاز ویرانی
raiding party قسمت مامور دستبرد یا تاخت
lopes شلنگ انداختن تاخت رفتن
loping شلنگ انداختن تاخت رفتن
loped شلنگ انداختن تاخت رفتن
lope شلنگ انداختن تاخت رفتن
galloper عراده توپ سبک تاخت کننده
searched گشتن
hang around ول گشتن
searchingly گشتن
to knock about ول گشتن
swivel گشتن
swivelled گشتن
swivels گشتن
seeking گشتن
To loaf about . To loiter . ول گشتن
seeks گشتن
to fool about ول گشتن
seach گشتن
to go about گشتن
seek گشتن
putters ول گشتن
putter ول گشتن
search گشتن
roam گشتن
roams گشتن
roaming گشتن
roamed گشتن
puttered ول گشتن
go about گشتن
puttering ول گشتن
searches گشتن
to muck a bout ول گشتن
strangle ول گشتن
to poke a bout ول گشتن
slosh ول گشتن
sloshes ول گشتن
sloshing ول گشتن
orbited بدورمداری گشتن
trundles گشتن چرخیدن
orbit بدورمداری گشتن
trundle گشتن چرخیدن
orbits بدورمداری گشتن
trundled گشتن چرخیدن
to prospect [for] گشتن [بدنبال]
idled ازاد گشتن
idles ازاد گشتن
ranksack خوب گشتن
idlest ازاد گشتن
circumvolve دور گشتن
circumambulate بدورچیزی گشتن
to search for anything پی چیزی گشتن
fossick خوب گشتن
trundl غلتیدن گشتن
to turn round دور گشتن
trundling گشتن چرخیدن
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
idle ازاد گشتن
grow شدن گشتن
puttered مهمل گشتن
puttering مهمل گشتن
putters مهمل گشتن
turns گشتن چرخیدن
to look for anything چیزی گشتن
troll گشتن سراییدن
to look for work پی کار گشتن
to fish in troubled waters پی بازاراشفته گشتن
to draw blank گشتن وچیزی
putter مهمل گشتن
turn گشتن چرخیدن
trolls گشتن سراییدن
To look for a pretext ( an excuse ). پی بهانه گشتن
To adore (dote on) someone. دورکسی گشتن
to rev up تند گشتن
grows شدن گشتن
hang about گشتن پرسه زدن
traipsing سرگردان بودن ول گشتن
encircles دورچیزی گشتن دربرداشتن
prowling درپی شکار گشتن
encircle دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircling دورچیزی گشتن دربرداشتن
traipses سرگردان بودن ول گشتن
grabble با دست پی چیزی گشتن
prowl درپی شکار گشتن
look (someone) up <idiom> به دنبال کسی گشتن
pound the pavement <idiom> دنبال کار گشتن
orb بدور چیزی گشتن
traipse سرگردان بودن ول گشتن
traipsed سرگردان بودن ول گشتن
orbs بدور چیزی گشتن
rolls غلت خوردن گشتن
rolled غلت خوردن گشتن
roll غلت خوردن گشتن
slue بدور محورثابتی گشتن
grope در تاریکی پی چیزی گشتن
to hang about گشتن معطل شدن
prowled درپی شکار گشتن
go گشتن رواج داشتن
groped در تاریکی پی چیزی گشتن
groping در تاریکی پی چیزی گشتن
to grope for anything درتاریکی پی چیزی گشتن
goes گشتن رواج داشتن
encircled دورچیزی گشتن دربرداشتن
gropes در تاریکی پی چیزی گشتن
scrounge around <idiom> درپی چیزی گشتن
prowls درپی شکار گشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com