Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 41 (9 milliseconds)
English	Persian
we feel	گرسنه مان هست
Search result with all words
famished	گرسنه
voracious	پرولع خیلی گرسنه
hungrier	گرسنه
hungriest	گرسنه
hungry	گرسنه
ravenous	بسیار گرسنه
chickling	گرسنه
peckish	گرسنه
hunger	قحطی گرسنه کردن
hunger	گرسنگی دادن گرسنه شدن
hungered	قحطی گرسنه کردن
hungered	گرسنگی دادن گرسنه شدن
hungering	قحطی گرسنه کردن
hungering	گرسنگی دادن گرسنه شدن
hungers	قحطی گرسنه کردن
hungers	گرسنگی دادن گرسنه شدن
esurient	گرسنه
go hungry	گرسنه ماندن
hungered [arch]	گرسنه
i f. hungry	گرسنه ام
i feel	گرسنه هستم
i feel	گرسنه ام هست
keen set	گرسنه
sharp set	گرسنه بسیار مشتاق
vetch	گرسنه
underfed	مردم گرسنه
I went hungry last night .	دیشب گرسنه ماندم
The full man does not understand a hungry one . <proverb>	سیر از گرسنه خبر ندارد .
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb>	گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
They must hunger in frost, that will not work in heat. <proverb>	آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
I'm hungry.	من گرسنه هستم.
to be hungry	گرسنه بودن
peckish [British English] [colloquial] <adj.>	اندکی گرسنه
I'm not very hungry, so please don't cook on my account.	من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
to get [be] hungry	گرسنه شدن [بودن]
to go hungry	گرسنه ماندن
to suffer from hunger	گرسنه ماندن
Are you hungry?	تو گرسنه هستی؟
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry.	سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
I'm beginning to get scared [hungry] .	آهسته آهسته به ترس می افتم [گرسنه می شوم] .
Partial phrase not found.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com