English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
chamfer گرفتن تیزی تیزی
Search result with all words
bevel تیزی لبه را گرفتن
Other Matches
prong تیزی چنگال تیزی دندان
prongs تیزی چنگال تیزی دندان
pointedness تیزی
keenness تیزی
verjuice تیزی
edges تیزی
acridity تیزی
trenchancy تیزی
shrillness تیزی
sharpness تیزی
poignancy تیزی
tartness تیزی
acumination تیزی
edge تیزی
acuteness تیزی
cup point تیزی حلقوی
visual acuity تیزی بینایی
sheaths تیزی دنده
edge کناره تیزی
sheath تیزی دنده
edges کناره تیزی
angles تیزی یا گوشه هر چیزی
knolls تیزی یابرامدگی خاک از اب
tip تیزی نوک چیزی
knoll تیزی یابرامدگی خاک از اب
tipping تیزی نوک چیزی
angle تیزی یا گوشه هر چیزی
cresting نوک تیزی راس خاکریز
crest نوک تیزی راس خاکریز
crests نوک تیزی راس خاکریز
You are a smart cookie. [American E] شما آدم باهوشی [تیزی] هستید. [اصطلاح روزمره]
marlinespike وسیله نوک تیزی برای جداکردن رشتههای طناب قایق
streamline body بدنه اتومبیل یاهواپیماکه ....تیزی شکل خودکمترباجریان هوامقاومت کند
linstock چوب نوک تیزی که برای اتش زدن فتیله توپهای قدیمی بکار میرفته
joggles بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره
joggle بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره
joggling بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره
joggled بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره
pinged صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinging صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
ping صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pings صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
To tell some one his fortune . برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
retreating پس گرفتن
to take fast hold of گرفتن
abating اب گرفتن از
encumber گرفتن
takes گرفتن
encumbered گرفتن
resume از سر گرفتن
resumed از سر گرفتن
to take a wife زن گرفتن
retreats پس گرفتن
blind گرفتن
to lay a wager گرفتن
blinded گرفتن
blinds گرفتن
to nestle oneself جا گرفتن
to station oneself جا گرفتن
to shut off را گرفتن
take گرفتن
retreat پس گرفتن
encumbering گرفتن
retakes پس گرفتن
situate جا گرفتن
retaking پس گرفتن
situates جا گرفتن
detracted گرفتن
situating جا گرفتن
retrieves پس گرفتن
retrieved پس گرفتن
retrieve پس گرفتن
detract گرفتن
detracting گرفتن
detracts گرفتن
To go bad and stink. بو گرفتن
To treat flippantly(lightly). شل گرفتن
retaken پس گرفتن
retake پس گرفتن
to take one's stand جا گرفتن
encumbers گرفتن
abates اب گرفتن از
abated اب گرفتن از
abate اب گرفتن از
withdraw پس گرفتن
to take up گرفتن
withdraws پس گرفتن
to whisk away or off گرفتن
pushing گرفتن
tithe ده یک گرفتن از
tong گرفتن
unsay پس گرفتن
wive زن گرفتن
retreated پس گرفتن
deglutinate گرفتن
hold گرفتن
obturate گرفتن
catch گرفتن
raclaim پس گرفتن
reoccupy از سر گرفتن
skims گرفتن کف
skims کف گرفتن از
skimmed کف گرفتن از
skim گرفتن کف
skim کف گرفتن از
to addict oneself خو گرفتن
resumption از سر گرفتن
lay to heart به دل گرفتن
infold در بر گرفتن
catch on گرفتن
despumate کف گرفتن از
devest گرفتن
disesteem کم گرفتن
capturing گرفتن
captures گرفتن
false grip گرفتن
capture گرفتن
adeem پس گرفتن
tithes ده یک گرفتن از
get at گرفتن
withdrawal پس گرفتن
withdrawals پس گرفتن
inclasp در بر گرفتن
recapturing پس گرفتن
overtakes گرفتن
recaptures پس گرفتن
ceases گرفتن
grab گرفتن
to get at گرفتن
seizes گرفتن
seized گرفتن
grabbed گرفتن
seize گرفتن
resuming از سر گرفتن
grabbing گرفتن
resumes از سر گرفتن
to hunt out گرفتن
holds گرفتن
cork گرفتن
recaptured پس گرفتن
overtaken گرفتن
recapture پس گرفتن
overtake گرفتن
to begin again از سر گرفتن
to break in گرفتن
to bring to a stop را گرفتن
to put a stop to را گرفتن
to call back پس گرفتن
to catch a fly بل گرفتن
skimmed گرفتن کف
to catch on گرفتن
to draw back پس گرفتن
corks گرفتن
grabs گرفتن
to get accustomed to خو گرفتن [به]
accompany دم گرفتن
lutes گل گرفتن
accompanies دم گرفتن
lute گل گرفتن
accompanied دم گرفتن
reclaiming پس گرفتن
reclaimed پس گرفتن
reclaim پس گرفتن
puddles گل گرفتن
puddle گل گرفتن
accustoms خو گرفتن
to get used to خو گرفتن [به]
accustom خو گرفتن
wed گرفتن
nail گرفتن
nailed گرفتن
nails گرفتن
indwell جا گرفتن
acquire گرفتن
acquires گرفتن
break out در گرفتن
acquiring گرفتن
reclaims پس گرفتن
accustoming خو گرفتن
acclimatize خو گرفتن
acclimatizing خو گرفتن
get off the ground <idiom> پا گرفتن
receives گرفتن
acclimatizes خو گرفتن
fleas کک گرفتن
renovate از سر گرفتن
receive گرفتن
acclimatized خو گرفتن
acclimatising خو گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com