English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (2 milliseconds)
English Persian
tethanus گرفت عضلانی
Other Matches
sarcous عضلانی
muscular عضلانی
muscled عضلانی
proprioceptor گیرنده عضلانی
brawniness عضلانی بودن
beefcake آدم عضلانی
muscleman آدم عضلانی
asynergia ناهماهنگی عضلانی
stiffness کوفتگی عضلانی
myasthenia ضعف عضلانی
clonus تشنج عضلانی
musculature نظام عضلانی
muscularity عضلانی بودن
muscular fatigue خستگی عضلانی
dystrophy پلاسیدگی عضلانی
muscular endurance استقامت عضلانی
thews نیروی عضلانی
intramuscular درون عضلانی
muscular dystrophy تحلیل عضلانی
myoneural عضلانی وعصبی
muscular spindle دوک عضلانی
myoclonus گرفتگی عضلانی
meathead آدم عضلانی
muscle نیروی عضلانی
muscles نیروی عضلانی
cramp گرفتگی عضلانی
cramps گرفتگی عضلانی
eclipse گرفت
eclipsed گرفت
eclipsing گرفت
eclipses گرفت
moton طرح عمل عضلانی
muscle tonus کشیدگی طبیعی عضلانی
hypertonicity فزونی تونوس عضلانی
myokinetic test ازمون جنبش عضلانی
neuromuscular coordination هماهنگی عصبی- عضلانی
fine miscle movement حرکت فریف عضلانی
brawn نیرو نیروی عضلانی
muscular dystrophy تحلیل وفاسد عضلانی
eclipe of the moon ماه گرفت
lunar eclipse گرفت ماه
the wind rises بادوزیدن گرفت
solar eclipse گرفت خورشید
dynamic dump رو گرفت پویا
paresis فلج خفیف ضعف عضلانی
fibrillation انقباض بی نظم رشتههای عضلانی
paretic دچار فلج ناقص یا عضلانی
broken fibres تار عضلانی پاره شده
dystonia اختلال کشیدگی طبیعی عضلانی
charley horse کشیدگی یا گرفتگی عضلانی ران سوارکار
musculature وضع وترتیب ماهیچه ها ساختمان عضلانی
neuromuscular وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
muscle up بالاکشیدن بکمک نیروی عضلانی ژیمناست
He was run over by a car. اتوموبیل اورازیر گرفت
The police stopped me. پلیس جلویم را گرفت
the doctor bled me دکتراز من خون گرفت
since the outbreak of the war از روزی که جنگ در گرفت
dump رو گرفت روبرداری کردن
original که از آن می توان کپی گرفت
irretraceable که نتوان ردانرا گرفت
originals که از آن می توان کپی گرفت
he went his way راه خودراپیش گرفت
he prospered in his business کارش بالا گرفت
fascicule دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
fascicle دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
fasciculus دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
psychomotor ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
A surge of anger rushed over me . سرا پایم را فرا گرفت
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
She had a heart attack . قلبش گرفت ( حمله قلبی )
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it . نظرش را گرفت ( جلب کرد )
It was engraved on my mind . درزهنم نقش گرفت ( بست )
He went home on leave . مرخصی گرفت رفت منزل
he talked himself hoarse انقدرحرف زدکه صدایش گرفت
A wave of anger swept over the entire world . موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
This idea took root in my mind. این نظریه درفکرم ریشه گرفت
She was transported with joy . شادی تمام وجودش را فرا گرفت
She mistook me for somebody else . مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
Where can I contact Mr …. ? کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
He was granted a grade promotion. یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
There is no fault to find with my work. بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
His wish was fulfI'lled. آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
melchizedek > ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
he prospered in his business در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
I have no fault to find with his work . از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
commensurably چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
Accidents wI'll happen. چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
tantalus تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
air brush برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
copyright که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyrights که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
atony فقدان کشیدگی طبیعی عضلانی فقدان تونوس
atonicity فقدان کشیدگی طبیعی عضلانی فقدان تونوس
atonia فقدان کشیدگی طبیعی عضلانی فقدان تونوس
the early bird catches the worm <proverb> کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
engels law ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
the lancet was infected نیشترالوده به میکرب شد نیشتر میکرب گرفت
purgation روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
twelve tables الواحی که در سال 054 قبل از میلاد دررم منتشر شد و حاوی موادی از قوانین رمی در مورد اهم مسائل مبتلی به روزمره زندگی مردم رم بود و بعدهااساس قوانین رم قرار گرفت
preemptive multitasking حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com