| Total search result: 202 (11 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
| Abelian group [math.] |
گروه جابجایی پذیر [ریاضی] |
| commutative group [math.] |
گروه جابجایی پذیر [ریاضی] |
|
|
|
|
| Other Matches |
|
| commutative |
جابجایی پذیر |
| Abelian group [math.] |
گروه جابجایی [ریاضی] |
| commutative group [math.] |
گروه جابجایی [ریاضی] |
| packs |
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع |
| pack |
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع |
| rightsizing |
فرایند جابجایی ساختار فناوری اطلاعات یک شرکت به کاراترین سخت افزار. اغلب به معنای جابجایی از شبکه مبتنی بر mainfrome به شبکه بر پایه pc |
| task |
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند |
| tasks |
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند |
| beach group |
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی |
| commodity groups |
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی |
| beach party |
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل |
| ascendable |
تفوق پذیر فراز پذیر |
| reparable |
اصلاح پذیر تعمیر پذیر |
| ascendible |
تفوق پذیر فراز پذیر |
| educable |
تربیت پذیر تعلیم پذیر |
| educatable |
تربیت پذیر تعلیم پذیر |
| mixable |
امیزش پذیر امتزاج پذیر |
| repairable |
اصلاح پذیر تعمیر پذیر |
| civil reserve air fleet |
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند |
| task component |
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است |
| framing |
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد |
| clean up party |
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب |
| adaptable organism |
موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر |
| countervailing power |
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید |
| task forces |
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی |
| task force |
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی |
| kaldor criterion |
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی |
| adjustable wheel |
چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده] |
| landing group |
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن |
| amphibious task group |
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی |
| stables |
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان |
| stable |
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان |
| horde |
گروه بیشمار گروه |
| hordes |
گروه بیشمار گروه |
| dislocation |
جابجایی |
| head posisioning |
جابجایی هد |
| displacement |
جابجایی |
| relocation |
جابجایی |
| deplacement |
جابجایی |
| displeacement of water |
جابجایی اب |
| commutation |
جابجایی |
| displacement ton |
تن جابجایی |
| handling |
جابجایی |
| convection |
جابجایی |
| shifted |
جابجایی شعاعی |
| shifts |
جابجایی شعاعی |
| shift |
جابجایی مرکزقوس |
| dynamic relocation |
جابجایی پویا |
| shift |
جابجایی شعاعی |
| field displacement |
جابجایی میدان |
| block move |
جابجایی بلوک |
| shifted |
جابجایی مرکزقوس |
| shifts |
جابجایی مرکزقوس |
| doppler shift |
جابجایی دوپلر |
| cost of removal |
هزینه جابجایی |
| static relocation |
جابجایی ایستا |
| shift reagent |
واکنشگر جابجایی |
| shear displacements |
جابجایی برشی |
| dislocation defect |
نقص جابجایی |
| commutativity |
جابجایی پذیری |
| commutative law |
قانون جابجایی |
| commutation rules |
قواعد جابجایی |
| commutation relation |
رابطه جابجایی |
| displacement current |
جریان جابجایی |
| relocation register |
ثبات جابجایی |
| relocation factor |
ضریب جابجایی |
| doppler frequency |
جابجایی دوپلر |
| stokes shift |
جابجایی استوک |
| bimolecular displacement |
جابجایی دو مولکولی |
| materials handling |
جابجایی مواد |
| image shift |
جابجایی تصویر |
| angular displacement |
جابجایی زاویهای |
| hydride shift |
جابجایی هیدریدی |
| chemical shift |
جابجایی شیمیایی |
| eluviation |
جابجایی خاک |
| program relocation |
جابجایی برنامه |
| handling of goods |
جابجایی امتعه |
| handling of goods |
جابجایی کالا |
| associative shift |
جابجایی تداعی |
| allesthesia |
جابجایی بساوشی |
| alkyl shift |
جابجایی الکیلی |
| allach |
جابجایی بساوشی |
| commutative law |
خاصیت جابجایی [ریاضی] |
| translation |
جابجایی [ریاضی] [فیزیک] |
commutative property |
خاصیت جابجایی [ریاضی] |
| output per unit of displacement |
توان در واحد جابجایی |
| advection |
جابجایی افقی هوا |
| red shift |
جابجایی به سوی قرمز |
| modular constraint |
محدودیت در جابجایی تصاویر |
| allochiria |
جابجایی بساوشی متقارن |
| ammunition handler |
متصدی جابجایی مهمات |
| blue shift |
جابجایی به سوی ابی |
| free movement of capital |
ازادی جابجایی سرمایه |
| cargo handling at port |
جابجایی کالا در بندر |
| handling charges |
هزینههای جابجایی کالا |
| allocheiria |
جابجایی بساوشی متقارن |
| stock handling cost |
هزینه جابجایی موجودی |
| rotation |
جابجایی سط ر و ستون در یک آرایه . |
| hubble effect |
جابجایی به سوی قرمز |
| image displacement |
تغییر یا جابجایی تصویرتلویزیون |
| drunkennes |
خطای جابجایی یا لغزش |
| sand cone method |
طریقه جابجایی ماسه |
commutative rule |
خاصیت جابجایی [ریاضی] |
| matrixes |
جابجایی سط ر و ستون در آرایه |
| matrix |
جابجایی سط ر و ستون در آرایه |
| itineration |
ازیک جابجایی دیگر |
| battery of tests |
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد |
| cartridge |
دیسک سخت قابل جابجایی |
| cartridges |
دیسک سخت قابل جابجایی |
| global |
تابع جابجایی که یک قطعه متن |
| removable |
آنچه قابل جابجایی است |
| chemical shift equivalent protons |
پروتونهای با جابجایی شیمیایی برابر |
| globally |
تابع جابجایی که یک قطعه متن |
| chemical shift non equivalent protons |
پروتونهای با جابجایی شیمیایی نابرابر |
| shifted |
جابجایی ریاضی چپ داده در کلمه |
| shifts |
جابجایی ریاضی چپ داده در کلمه |
| shift |
جابجایی ریاضی چپ داده در کلمه |
| righting |
جابجایی یک بخش از داده یک بیت به راست |
| shift |
جابجایی ریاضی راست داده در کلمه |
| shifted |
جابجایی ریاضی راست داده در کلمه |
| right |
جابجایی یک بخش از داده یک بیت به راست |
| righted |
جابجایی یک بخش از داده یک بیت به راست |
| shifts |
جابجایی ریاضی راست داده در کلمه |
| shifted |
جابجایی معین بیتهای کلمه به چپ یا راست . |
| shifts |
جابجایی معین بیتهای کلمه به چپ یا راست . |
| displacement |
جابجا شدن جابجایی تغییر مکان |
| shift |
جابجایی معین بیتهای کلمه به چپ یا راست . |
| data leakage |
جابجایی غیر قانونی داده ازامکانات کامپیوتری |
| centure of pressure travel |
جابجایی خطی مرکز فشار درامتداد وتر |
| directories |
SO/2 , -MS DOS , UNIX دستور سیستم برای جابجایی یک دایرکتوری |
| shift |
دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست |
| shifted |
دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست |
| work |
انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان |
| worked |
انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان |
| directory |
SO/2 , -MS DOS , UNIX دستور سیستم برای جابجایی یک دایرکتوری |
| shifts |
دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست |
machine address |
مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد |
| distributing |
چ کردن بستههای شبکه توسط جابجایی اطلاعات بین گره ها |
distribute |
چ کردن بستههای شبکه توسط جابجایی اطلاعات بین گره ها |
| shifted |
محل ذخیره سازی موقت که در آن داده قابل جابجایی است |
| rotate |
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی |
| shifts |
محل ذخیره سازی موقت که در آن داده قابل جابجایی است |
| rotated |
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی |
| rotates |
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی |
| distributes |
چ کردن بستههای شبکه توسط جابجایی اطلاعات بین گره ها |
| shift |
محل ذخیره سازی موقت که در آن داده قابل جابجایی است |
| relocation |
جابجایی داده یا کدگزاری یاانتساب محل مطلق درحین اجرای برنامه |
| relocation |
جابجایی داده یا کدگذاری یا انتساب محل مطلق پیش از اجرای برنامه |
| advection |
جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما |
| store |
ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد |
| logic seeking |
چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند |
| storing |
ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد |
explicit address |
آدرسی در دوبخش است . یکی نقط ه ارجاع دیگری جابجایی یا مقدار اندیس |
| ranges |
جابجایی متن برای تظیم شدن در حاشیه چپ , انتقال محتوای کلمه به لبه سمت چپ |
range |
جابجایی متن برای تظیم شدن در حاشیه چپ , انتقال محتوای کلمه به لبه سمت چپ |
| ranged |
جابجایی متن برای تظیم شدن در حاشیه چپ , انتقال محتوای کلمه به لبه سمت چپ |
| texts |
سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد |
| text |
سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد |
| bubble turn and slip |
الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد |
| eds |
درایو دیسک که از جعبه دیسک قابل جابجایی استفاده میکند |
| part |
قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است |
| inversions |
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه |
| inversion |
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه |
| shell sort |
الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند |
| soluble |
حل پذیر |
| pliable |
خم پذیر |
| pi acceptor |
پی پذیر |
| cleavable |
رخ پذیر |
| solvable |
حل پذیر |
| magnetic skin effect |
جابجایی فوران مغناطیسی اثر پوستی مغناطیسی |
| programmable read only memory |
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی |
| evitable |
اجتناب پذیر |
| acetylisable |
استیل پذیر |
| acetylable |
استیل پذیر |
| expiable |
کفاره پذیر |
| absolvable |
بخشش پذیر |
| extendible |
کشش پذیر |
| extensible |
توسعه پذیر |
| abatable |
کاهش پذیر |
| criticizable |
انتقاد پذیر |
| achievable |
موفقیت پذیر |
| expansible |
گسترش پذیر |
| addressable |
نشانی پذیر |
| executable |
انجام پذیر |
| executable |
اجرا پذیر |
| adaptive |
سازوار پذیر |
| exepandable |
بسط پذیر |
| expandable |
بسط پذیر |
| acid acceptor |
اسید پذیر |
| achromatic |
رنگ پذیر |
adjustable |
تنظیم پذیر |
| fathomable |
پیمایش پذیر |
| demurrable |
اعتراض پذیر |
| additives |
جمع پذیر |
additive |
جمع پذیر |
| fixable |
ثبات پذیر |
| verifiable |
تحقیق پذیر |
| mutant |
تغییر پذیر |
| mutants |
تغییر پذیر |
| fatig |
خستگی پذیر |