English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
crisis team گروه ضد بحران
Other Matches
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
beach group گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
acme بحران
crisis بحران
panics بحران
crises بحران
nervous breakdown بحران روانی
crises shaken <adj.> بحران زده
depressions بحران اقتصادی
precritical قبل از بحران
identity crisis بحران هویت
great depression بحران بزرگ
economic crisis بحران اقتصادی
energy crisis بحران انرژی
financial crisis بحران مالی
depression بحران اقتصادی
economic depression بحران اقتصادی
nervous breakdowns بحران روانی
recession بحران اقتصادی
recessions بحران اقتصادی
gold crisis بحران طلا
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
business depression بحران کسب و کار
the hour has struck موقع بحران رسید
to be over the worst <idiom> پشت سرگذاشتن بحران
to be off the hook <idiom> پشت سرگذاشتن بحران
to come out of the woods <idiom> پشت سرگذاشتن بحران
to be out of the woods <idiom> پشت سرگذاشتن بحران
to be over the hump [American] <idiom> پشت سرگذاشتن بحران
framing یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
precritical مقدمه بحران قبل از وخامت
tensions بحران تحت فشار قرار دادن
tension بحران تحت فشار قرار دادن
juncture بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
task forces گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task force گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels. صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
stables گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde گروه بیشمار گروه
hordes گروه بیشمار گروه
battery of tests گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
new deal برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
hosts گروه
hosting گروه
flock گروه
flocked گروه
flocking گروه
hosted گروه
platoon گروه
throng گروه
flocks گروه
frying گروه
fry گروه
fries گروه
companies گروه
throngs گروه
thronging گروه
thronged گروه
host گروه
clusters گروه
massing گروه
folk گروه
masses گروه
mass گروه
team گروه
cluster bombs گروه
cluster bomb گروه
cluster گروه
teams گروه
company گروه
folks گروه
party گروه
congregations گروه
congregation گروه
squads گروه
squad گروه
many گروه
concourse گروه
herds گروه
herding گروه
attack group گروه تک
herded گروه
herd گروه
multitudes گروه
multitude گروه
concourses گروه
school گروه
gangs گروه
gang گروه
parcels گروه
parcel گروه
lot گروه
assembly گروه
g , series گروه ژ
schools گروه
swarms گروه
covey گروه
swarmed گروه
swarm گروه
bunching گروه
bunches گروه
bunched گروه
bunch گروه
bevy گروه
crowd گروه
t group گروه T
groups گروه
set گروه
ring گروه
cohort گروه
cohorts گروه
special interest group گروه
platoons گروه
group گروه
sets گروه
setting up گروه
troop گروه
trooped گروه
trooping گروه
shoals گروه
shoal گروه
ensign گروه
cliques گروه
batch گروه
clique گروه
batches گروه
ensigns گروه
crowds گروه
corps گروه
coacting group گروه همکار
flying squad گروه تندکنش
anchor man رئیس گروه
closed group گروه بسته
commonwealth of letters گروه نویسندگاه
flying squad گروه تندواکنش
anchor men رئیس گروه
anchormen رئیس گروه
flying squad گروه ضربت
death squads گروه کشتار
death squad گروه کشتار
command group گروه فرماندهی
user group گروه کاربران
workgroup گروه کاری
alkyl group گروه الکیلی
duty hands گروه نگهبانان
disk pack گروه بسته
diad گروه دو عضوی
diaconate گروه شماسان
devitry گروه دیوان
device cluster گروه دستگاه
group mark علامت گروه
criterion group گروه ملاک
advance point گروه نوک
air group گروه هوایی
bridging group گروه پل شده
trigon گروه سه صورتی
coordinated group گروه کوئوردینانسی
control group گروه گواه
alkyl group گروه الکیل
contact party گروه تماس
commutative group گروه جابجاپذیر
thiocarbonyl group گروه تیوکربونیل
class of suplies گروه کالاها
boatswain's party گروه ملوان
shop stewards رئیس گروه
paratroops گروه چترباز
bit stream گروه بیتی
biotype زیست گروه
billeting party گروه پیشرو
billeting party گروه یورتچی
shop steward رئیس گروه
battle group گروه نبرد
battery of wells گروه چاهها
search parties گروه پیگرد
basic unit assembly group گروه ساختمانی
search party گروه پیگرد
attack group گروه تک به ساحل
artillery group گروه توپخانه
flying squads گروه تندکنش
flying squads گروه ضربت
chevroner فرمانده گروه
center گروه مرکزی
flying squads گروه تندواکنش
carbonyl group گروه کربونیل
captain of the forecastle سر گروه لنگر
camp color party گروه پرچم
cable party گروه لنگر
amino group گروه امینی
substituent group گروه استخلافی
In groups. In batches. دسته دسته ( گروه گروه )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com