Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
stool
گروه فریبنده شکار
Other Matches
master of
سرپرست گروه شکار روباه
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
dummy
فریبنده
insinuative
فریبنده
inveigler
فریبنده
double mind
فریبنده
sophisticate
فریبنده
fascinating
فریبنده
attractive
فریبنده
sleekit
فریبنده
captious
فریبنده
enchantress
زن فریبنده
dummies
فریبنده
enchantresses
زن فریبنده
deceptive
فریبنده
delusive
فریبنده
demons
فریبنده
bewitching
فریبنده
glamorous
فریبنده
charmers
فریبنده
winnings
فریبنده
charming
فریبنده
double minded
فریبنده
captivating
فریبنده
enticing
فریبنده
winning
فریبنده
indued with charm
فریبنده
charmer
فریبنده
demon
فریبنده
tempter
فریبنده
catching
فریبنده
hollows
فریبنده
hollow
فریبنده
illusory
فریبنده
witches
پیره زن فریبنده
move
حرکت فریبنده
moves
حرکت فریبنده
warlock
پست و فریبنده
witch
پیره زن فریبنده
moved
حرکت فریبنده
illusively
بطور فریبنده
fascinatingly
بطور فریبنده
enchantingly
بطور فریبنده
charmingly
بطور فریبنده
wrenches
نقشه فریبنده
wrenched
نقشه فریبنده
wrench
نقشه فریبنده
kite
هدف کش فریبنده
decoy ships
کشتیهای فریبنده
filbert base
پایگاه فریبنده
pumps
حرکات فریبنده
illusorily
بطور فریبنده
pumped
حرکات فریبنده
pump
حرکات فریبنده
seductively
بطور فریبنده
kites
هدف کش فریبنده
dummy message
پیام فریبنده
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
femmes fatales
زن بدبخت کننده زن فریبنده
q ship
ناو فریبنده ودروغین
gaff
شوخی فریبنده حیله
phantasm
فاهر فریبنده سایه
femme fatale
زن بدبخت کننده زن فریبنده
delusory
فریبنده گمراه کننده
phantoms
منظر فاهر فریبنده
stutter step
گامهای فریبنده در حال دو
phantom
منظر فاهر فریبنده
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
dummies
دروغی تقلبی موضع فریبنده
fallaciously
بطور فریبنده و سفسطه امیز
dummy
دروغی تقلبی موضع فریبنده
feint
حرکت فریبنده عملیات دروغین
sophisticate
رنگ واب فریبنده زدن به
feinted
حرکت فریبنده عملیات دروغین
feinting
حرکت فریبنده عملیات دروغین
feints
حرکت فریبنده عملیات دروغین
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde
گروه بیشمار گروه
hordes
گروه بیشمار گروه
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
hunting
شکار
chace
شکار
hunted
شکار
hunts
شکار
hunt
شکار
prey
شکار
game
شکار
venery
شکار
quarrying
شکار
hank
شکار
quarries
شکار
quarry
شکار
hanks
شکار
chase
شکار
chasing
شکار
chased
شکار
predatin
شکار
chases
شکار
chevy
شکار
gamey
پر از شکار
gameless
بی شکار
ravin
شکار
hunter
اسب شکار
gamy
پراز شکار
gunning
شکار با تفنگ
area drive
شکار دواندن
hunting district
شکار گاه
hunting ground
شکار گاه
shootings
شکار باتفنگ
king hunt
شاه شکار
game
سرگرمی شکار
poniter
نوعی سگ شکار ی
shooting
شکار باتفنگ
falconry
شکار با شاهین
victims
دستخوش شکار
quarry
لاشه شکار
fowling
شکار پرنده
victim
دستخوش شکار
blood sport
کشتن شکار
hunts
شکار کردن
ducking
شکار مرغابی
huntsmen
شکار باز
to go a hunting
شکار رفتن
hunt
شکار کردن
huntsman
شکار باز
hunted
شکار کردن
blood sports
کشتن شکار
shotgunner
شکار با تفنگ
predation
شکار کردن
quarrying
لاشه شکار
quarry
شکار موردنظر
quarrying
شکار موردنظر
predatory habit
خوی شکار
whaling
شکار نهنگ
hank
طعمه شکار
hanks
طعمه شکار
shanking
شکار کوسه
fair game
شکار قانونی
fair game
شکار مجاز
quarries
لاشه شکار
hunters
اسب شکار
game law
قانون شکار
game keep
پاسبان شکار
quarries
شکار موردنظر
quails
نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
quail
نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
finds
یافتن بوی شکار
ravens
شکار طعمه شکاری
raven
شکار طعمه شکاری
sniped
پاشله شکار کردن
foxhunt
شکار روباه باتازی
hunting
شکار دشمن یا زیردریایی
raptatory
لازم برای شکار
hog dress
بریدن گلوی شکار
shining
پیداکردن شکار در شب بانورافکن
predatorial
تغذیه کننده از شکار
predator
تغذیه کننده از شکار
predators
تغذیه کننده از شکار
sniping
پاشله شکار کردن
snipes
پاشله شکار کردن
big game
شکار حیوانات بزرگ
snipe
پاشله شکار کردن
rabbits
شکار خرگوش کردن
rabbit
شکار خرگوش کردن
raptatorial
لازم برای شکار
find
یافتن بوی شکار
game
شکار گرفته شده
bags
شکار کردن با تیر
poach
دزدکی شکار کردن
predatory
تغذیه کننده از شکار
bow hunting
شکار با تیر و کمان
chevy
فریاد هنگام شکار
cub hunting
شکار بچه روباه
checks
و شدن بوی شکار
prowls
درپی شکار گشتن
shoots
هدف گرفتن شکار
shoot
هدف گرفتن شکار
check
و شدن بوی شکار
poaches
دزدکی شکار کردن
deer stalking
شکار اهو و گوزن
bag
شکار کردن با تیر
poached
دزدکی شکار کردن
prowling
درپی شکار گشتن
outfitters
فروشنده لوازم شکار
checked
و شدن بوی شکار
pointers
سگ شکاری یابنده شکار
pointer
سگ شکاری یابنده شکار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com