English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
nexus گروه متحد
Search result with all words
herd متحد کردن گروه
herded متحد کردن گروه
herding متحد کردن گروه
herds متحد کردن گروه
Other Matches
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
beach group گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
task force گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task forces گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
amphibious task group گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
federate متحد
federates متحد
associates متحد
associating متحد
associated متحد
associate متحد
federal متحد
allied متحد
in league متحد
federating متحد
confederate متحد
confederates متحد
conjunct متحد
corporate متحد
unified متحد
united متحد
married متحد
one متحد
ones متحد
federated متحد
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes گروه بیشمار گروه
horde گروه بیشمار گروه
federated متحد کردن
uniform متحد الشکل
accrete متحد کردن
federating متحد کردن
uniforms متحد الشکل
band متحد کردن
unifies متحد کردن
concentric متحد المرکز
unify متحد کردن
unifying متحد کردن
unified متحد شده
to make common cause متحد شدن
allying متحد کردن
running mates متحد انتخاباتی
federate متحد کردن
realigning متحد شدن
ally متحد کردن
realign متحد شدن
federates متحد کردن
unite متحد کردن
unites متحد کردن
unifier متحد کننده
running mate متحد انتخاباتی
feudist متحد دشمن
close-knit صمیمی و متحد
uniting متحد کردن
unified command فرماندهی متحد
bands متحد شدن
unitive متحد کننده
realigned متحد شدن
band متحد شدن
bands متحد کردن
realigns متحد شدن
realigning مجددا متحد شدن
realigns مجددا متحد شدن
league اتحاد متحد کردن
leagues اتحاد متحد کردن
consociate متحد کردن پیوستن
unified یکپارچه فرماندهی متحد
reassociate دوباره متحد کردن
u.n. سازمان ملل متحد
United Nations سازمان ملل متحد
united nations organization سازمان ملل متحد
trigraph سه حرف متحد التلفظ
realign مجددا متحد شدن
joins گراییدن متحد کردن
realigned مجددا متحد شدن
charter of the united nations منشور ملل متحد
joined گراییدن متحد کردن
join گراییدن متحد کردن
federalization تشکیل کشورهای متحد
federates تشکیل کشورهای متحد دادن
federative مبنی بر سازمان کشورهای متحد
to unionise [British E] متحد کردن [مثال کارگران]
federated تشکیل کشورهای متحد دادن
federating تشکیل کشورهای متحد دادن
federate تشکیل کشورهای متحد دادن
to unionize [American E] متحد کردن [مثال کارگران]
unionized متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizing متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionize متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionization متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionising متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionises متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionised متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
federate متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
unionizes متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
federated متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federating متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federates متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
annulus فضای بین دوایر متحد المرکز
general assmbly of the united nations مجمع عمومی سازمان ملل متحد
security council شورای امنیت سازمان ملل متحد
leagues مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
league مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
battery of tests گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
peace force نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
united nations high commissioner مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
hominy grits ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
united court of customs appeals patent and دادگاه متحد استیناف و امورگمرکی و ثبت اختراعات
trust territory ناحیه تحت قیمومت شورای امنیت سازمان ملل متحد
homage اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
dumbarton oaks conference شوروی و چین ضمن مذاکراتی شالوده سازمان ملل متحد را ریختند
unified command نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
sodalist عضو دسته برادران مذهبی عضو متحد ویکرنگ
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
league of nations تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
unesco (= united nations educational ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
concourses گروه
concourse گروه
many گروه
congregations گروه
platoon گروه
platoons گروه
congregation گروه
fry گروه
t group گروه T
multitude گروه
cluster bomb گروه
cluster bombs گروه
clusters گروه
host گروه
hosted گروه
hosting گروه
hosts گروه
herd گروه
herded گروه
herding گروه
herds گروه
multitudes گروه
cluster گروه
squads گروه
thronging گروه
throngs گروه
attack group گروه تک
gangs گروه
gang گروه
parcels گروه
parcel گروه
assembly گروه
frying گروه
bunch گروه
thronged گروه
throng گروه
flocks گروه
squad گروه
swarms گروه
swarmed گروه
swarm گروه
flocked گروه
bunching گروه
bunches گروه
bunched گروه
special interest group گروه
flock گروه
flocking گروه
fries گروه
setting up گروه
covey گروه
groups گروه
schools گروه
troop گروه
trooped گروه
school گروه
trooping گروه
group گروه
cohorts گروه
cohort گروه
sets گروه
set گروه
crowds گروه
crowd گروه
company گروه
companies گروه
bevy گروه
lot گروه
g , series گروه ژ
corps گروه
ring گروه
folks گروه
shoals گروه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com