Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
control group
گروه گواه
Other Matches
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
evidence
گواه
witnesses
گواه
proofs
گواه
proof
گواه
witnessing
گواه
vouchers
گواه
warranter
گواه
witnessed
گواه
testifier
گواه
witness
گواه
voucher
گواه
witnesses
گواه اوردن
witnessed
گواه اوردن
give evidence of
گواه اوردن
witnessing
گواه اوردن
state's evidence
گواه جنایی
eyewitness
گواه عینی
vouchers
ضامن گواه
eye witness
گواه عینی
witness
گواه اوردن
eye-witness
گواه عینی
eye witness
گواه عینی
voucher
ضامن گواه
give evidence of
گواه دان
call to witness
گواه گرفتن
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
attestor
گواهی دهنده گواه
witness heaven!
خدا گواه است
state's evidence
گواه دادگاه جنایی
witnesses
دیدن گواه بودن بر
witnessed
دیدن گواه بودن بر
witness
دیدن گواه بودن بر
stand
جایگاه گواه در دادگاه
witnessing
دیدن گواه بودن بر
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
eyewitness
شاهد عینی گواه خوددیده
witness box
جایگاه شهود گواه جای
eyewitnesses
شاهد عینی گواه خوددیده
ear witness
گواه بگوش شنیده شاهدسمعی
witnesses
گواه شاهد شهادت دادن
eye-witnesses
شاهد عینی گواه خوددیده
witnessing
گواه شاهد شهادت دادن
witnessed
گواه شاهد شهادت دادن
witness
گواه شاهد شهادت دادن
nuncupation
افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
intestable
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde
گروه بیشمار گروه
hordes
گروه بیشمار گروه
observer
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
shoals
گروه
hosted
گروه
covey
گروه
hosts
گروه
shoal
گروه
clusters
گروه
host
گروه
hosting
گروه
squads
گروه
platoon
گروه
cluster bombs
گروه
folks
گروه
mass
گروه
masses
گروه
massing
گروه
team
گروه
teams
گروه
cluster
گروه
cluster bomb
گروه
folk
گروه
herd
گروه
squad
گروه
swarms
گروه
swarmed
گروه
swarm
گروه
bunching
گروه
bunches
گروه
bunched
گروه
congregation
گروه
congregations
گروه
herded
گروه
herding
گروه
herds
گروه
multitudes
گروه
multitude
گروه
concourses
گروه
concourse
گروه
many
گروه
bunch
گروه
gangs
گروه
throngs
گروه
thronging
گروه
thronged
گروه
throng
گروه
flocks
گروه
flocking
گروه
flocked
گروه
flock
گروه
fries
گروه
fry
گروه
frying
گروه
gang
گروه
parcels
گروه
parcel
گروه
attack group
گروه تک
assembly
گروه
platoons
گروه
lot
گروه
school
گروه
ring
گروه
group
گروه
groups
گروه
schools
گروه
cohorts
گروه
cohort
گروه
special interest group
گروه
companies
گروه
corps
گروه
company
گروه
crowd
گروه
bevy
گروه
crowds
گروه
g , series
گروه ژ
trooped
گروه
setting up
گروه
sets
گروه
batches
گروه
clique
گروه
ensigns
گروه
batch
گروه
set
گروه
ensign
گروه
party
گروه
cliques
گروه
trooping
گروه
t group
گروه T
troop
گروه
acid group
گروه اسید
multitudinously
با گروه بسیار
flying squad
گروه ضربت
special party
گروه ویژه
anchor man
رئیس گروه
flying squad
گروه تندواکنش
anchormen
رئیس گروه
minority group
گروه اقلیت
anchor men
رئیس گروه
marginal group
گروه حاشیهای
membership group
گروه عضویت
alkyl group
گروه الکیل
alkyl group
گروه الکیلی
abelian group
گروه ابلی
air group
گروه هوایی
advance party
گروه پیشرو
death squad
گروه کشتار
death squads
گروه کشتار
acidic group
گروه اسیدی
acid group
گروه اسیدی
amino group
گروه امینی
advance point
گروه نوک
standardization group
گروه معیاریابی
commutative group
گروه جابجاپذیر
side party
گروه رنگ زن
side group
گروه جانبی
primary group
گروه نخستین
shock troops
گروه حمله
shock troops
گروه تهاجمی
shipwright's party
گروه تعمیرات
quaternary
گروه چهارچیز
regimentalation
گروه بندی
reconnaissance party
گروه شناسایی
service squadron
گروه خدمات
reference group
گروه مرجع
republic of letters
گروه ادبا
selected group
گروه گزیده
subgroups
زیر گروه
point group
گروه نقطهای
sociometric technique
فن گروه سنجی
natural group
گروه طبیعی
nonary
گروه نه تایی
norm group
گروه هنجار
professoriate
گروه استادان
spear head
گروه جلودار
occupational family
گروه شغلی
open group
گروه باز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com