Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 70 (5 milliseconds)
English	Persian
moist	گریان مرطوب
moister	گریان مرطوب
moistest	گریان مرطوب
Other Matches
dank	مرطوب و سرد مرطوب کردن
tearful	گریان
tearfully	گریان
weepy	گریان
crying	گریان مبرم
wetted	مرطوب
humid	مرطوب
muggy	مرطوب
wets	مرطوب
soppy	مرطوب
wet	مرطوب
wettish	مرطوب
raw	مرطوب
wettest	مرطوب
sappy	مرطوب
mesic	مرطوب
dampens	مرطوب کردن
dampened	مرطوب کردن
dampening	مرطوب کردن
dewier	ترکرده مرطوب
dewiest	ترکرده مرطوب
dewy	ترکرده مرطوب
firm clay	خاک رس مرطوب
humidification	مرطوب کردن
humidification	مرطوب شدن
tropical <adj.>	گرم و مرطوب
moil	مرطوب کردن
wetland	زمین مرطوب
dampen	مرطوب کردن
wettest	مرطوب ساختن
wettest	مرطوب کردن
wet	مرطوب ساختن
wet	مرطوب کردن
humidifying	مرطوب ساختن
humidify	مرطوب ساختن
humidifies	مرطوب ساختن
humidified	مرطوب ساختن
rheumy	مرطوب وخنک
precipitation	مرطوب کردن
saturation	مرطوب کردن
wets	مرطوب کردن
wetted	مرطوب ساختن
wets	مرطوب ساختن
wetted	مرطوب کردن
moistening	مرطوب شدن نم زدن
moistened	ترشدن مرطوب شدن
moistens	ترشدن مرطوب شدن
moisten	ترشدن مرطوب شدن
moist curing	نگهداری مرطوب بتن
good	مسیر خاکی مرطوب و محکم
mesarch	زیست کننده درناحیه مرطوب
swale	سرزمین گود و مرطوب تلوتلو خوردن
centrifugal moisture equivalent	مقدار ابی که توسط دستگاه سانتریفوژ از یک نمونه خاک مرطوب گرفته میشود
wet bulb termometere	ترمومتری که در ان جزء حساس توسط پارچهای که همواره با اب مرطوب نگاه داشته میشود احاطه شده است
damp	دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers	دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest	دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
moisten	نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
moistened	نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
temper	مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
moistens	نمدار کردن مرطوب کردن خیساندن
tempered	مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempers	مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
dampest	خیس کردن مرطوب کردن
dampers	خیس کردن مرطوب کردن
imbrue	مرطوب کردن اشباع کردن
damp	خیس کردن مرطوب کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com