Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English
Persian
redeployment
گسترش مجدد دادن
Other Matches
deploys
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploy
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to grow
[into]
گسترش دادن
[به]
to develop
[into]
گسترش دادن
[به]
to unfold
گسترش دادن
develops
گسترش دادن
develop
گسترش دادن
spaces
گسترش دادن متن
space
گسترش دادن متن
relocation
تجدید گسترش دادن
expansion
توسعه گسترش دادن کشیدن
To extend the scope of ones activities .
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
reprecipitation
رسوب دادن مجدد
refect
نیروی مجدد دادن
redone
انجام دادن مجدد چیزی
redoing
انجام دادن مجدد چیزی
redo
انجام دادن مجدد چیزی
redoes
انجام دادن مجدد چیزی
redid
انجام دادن مجدد چیزی
deployment operating base
پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
de scramble
سازمان دادن مجدد پیام یا سیگنالی که حالت نامناسب دارد
charges
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
force tabs
نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
warm start
شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
re endorsement
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
redesignate
اسم گذاری مجدد یکانها یاتغییر دادن شماره یکانها
regenerated
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
extensions
گسترش
develops
گسترش
promotion
گسترش
promotions
گسترش
deployment
گسترش
spread
گسترش
extension
گسترش
propagation
گسترش
expansion
گسترش
dispersal
گسترش
spreads
گسترش
deploying
گسترش
deploy
گسترش
line of deployment
خط گسترش
deploys
گسترش
development
گسترش
expanses
گسترش
expanse
گسترش
developments
گسترش
develop
گسترش
wide-angle
عدسی گسترش
spread
گسترش یافتن
prompt deployment
گسترش فوری
bank expansion
گسترش بانکی
extensibility
گسترش پذیری
eco development
بوم گسترش
expansion path
مسیر گسترش
deployed
گسترش یافته
expansible
گسترش پذیر
circumfuse
گسترش یافتن
deployment diagram
دیاگرام گسترش
wide angle
عدسی گسترش
deployment diagram
طرح گسترش
development plan
طرح گسترش
spreads
گسترش یافتن
flank development
گسترش جناحی
develops
گسترش وضعیت
develop
گسترش وضعیت
image speard
گسترش تصویر
deployment
تفرقه گسترش
job enlargement
گسترش شغلی
outspread
گسترش یافتن
abroad
گسترش یافته
path of expansion
مسیر گسترش
prompt deployment
گسترش مناسب
generation
افرینش گسترش
inserted
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
widening of capital
گسترش سرمایه
vertical expansion
گسترش عمودی
disposition
ارایشات گسترش
sign extension
گسترش علامت
installed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
credit expansion
گسترش اعتبار
accrue
گسترش یافتن
accrues
گسترش یافتن
accruing
گسترش یافتن
expansion
گسترش توسعه
deploy
گسترش یافتن
deploys
گسترش یافتن
widening of market
گسترش بازار
deploying
گسترش یافتن
applied
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
generations
افرینش گسترش
appointed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
expansion
گسترش انبساط
deployed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
elater
خاصیت انبساط و گسترش
redeployment
تجدید گسترش کردن
automatic volume expansion
گسترش خودکار صدا
expanding industry
صنعت در حال گسترش
bank development
گسترش شبکه بانکی
generate
گسترش یافتن افریدن
generated
گسترش یافتن افریدن
generating
گسترش یافتن افریدن
growth company
شرکت در حال گسترش
flare angle
زاویه گسترش یا گشادگی
to spread
[across]
[over]
گسترش یافتن
[سرتاسر]
generates
گسترش یافتن افریدن
dispersion
تفرقه گسترش یکان
spread
بسط وتوسعه یافتن گسترش
open ranks
گسترش باز درسواره نظام
battery groung pattern
طرح گسترش توپهای اتشبار
expandable
آنچه قابل گسترش باشد
extensible
آنچه قابل گسترش است
spreads
بسط وتوسعه یافتن گسترش
deployed
مستقر گسترش یافته در روی زمین
breeding grounds
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
extends
قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
extending
قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
extend
قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
breeding ground
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
basic plus
نوعی زبان برنامه نویسی گسترش یافته BASIC
disposition
صورت بندی وضع گسترش موضع گرفتن تغییر مکان
remedial maintenance
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
problem child
فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
metastasize
گسترش یافتن مرض ازیک نقطهء بدن به نقطه دیگر
monroe doctrine
سیاست خارجی امریکا مبنی برمخالفت با گسترش نفوذاروپا درنیمکره غربی
EEMS
در یک IBM PC پیشرفت EMS روش استاندارد گسترش حافظه اصلی مناسب با PC
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
furthers
مجدد
seconded
مجدد
seconds
مجدد
seconding
مجدد
further on
مجدد
furthermore
مجدد
renewed
مجدد
second
مجدد
reflorescence
مجدد
furthering
مجدد
furthered
مجدد
further
مجدد
reorganizing
سازماندهی مجدد
reorganizing
تشکیلات مجدد
rearrangement
ترتیب مجدد
recoupment
کسب مجدد
restoration
استقرار مجدد
reorganizes
سازماندهی مجدد
reorganizes
تشکیلات مجدد
reactivation
فعالیت مجدد
reshipment
حمل مجدد
retread process
تعمیر مجدد
re establishment
تاسیس مجدد
re examination
بازپرسی مجدد
reexport
صادرات مجدد
resupply
اماد مجدد
reentrance
دخول مجدد
restart
شروع مجدد
reenlistment
سربازگیری مجدد
re attachment
توقیف مجدد
re claim
تقاضای مجدد
re-examination
بازپرسی مجدد
resurvey
بررسی مجدد
reallocation
تخصیص مجدد
rededication
اهدا مجدد
rededication
تقدیم مجدد
redirection
راهنمایی مجدد
reloaded
پر کردن مجدد
reebtry
ورود مجدد
retake
گرفتن مجدد
reebtry
دخول مجدد
retaken
گرفتن مجدد
retakes
گرفتن مجدد
retransmission
مخابره مجدد
retaking
گرفتن مجدد
reebtry
تملک مجدد
re-runs
نمایش مجدد
re-running
نمایش مجدد
re-run
نمایش مجدد
recaption
توقیف مجدد
recompile
کامپایل مجدد
reconversion
گرایش مجدد
repayments
پرداخت مجدد
repayment
پرداخت مجدد
reconveyance
اعاده مجدد
reconviction
محکومیت مجدد
reorganised
تشکیلات مجدد
recrystallization
تبلور مجدد
comeback
دستیابی مجدد
comebacks
دستیابی مجدد
re-ran
نمایش مجدد
reeducation
تربیت مجدد
redrawing
رسم مجدد
reloads
پر کردن مجدد
reloads
بارکردن مجدد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com