Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
sill
گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
sills
گسله بستری دارای استانه یاپایه نمودن
Other Matches
hospitalization
دربیمارستان بستری دوره بستری شدن
textures
دارای بافت ویژهای نمودن
texture
دارای بافت ویژهای نمودن
faulted
گسله
faults
گسله
fault
گسله
Hanbel
[نوعی گلیم مراکشی که صرفا جهت مفروش نمودن زمین بافته شده، و دارای خطوط موازی و رنگین با نقشه های پرکار می باشد.]
hade
شیب گسله
tint
دارای ته رنگ یاسایه رنگ نمودن
tints
دارای ته رنگ یاسایه رنگ نمودن
tinting
دارای ته رنگ یاسایه رنگ نمودن
hospitalization
بستری
confined
بستری
on ones back
بستری
bedridden
بستری
laid up in bed
بستری
bedrid
بستری
bedfast
بستری
hospitalizing
بستری کردن
hospitalization
بستری کردن
admit
بستری کردن
inpatient
مریض بستری
inpatient
بیمار بستری
compulsory hospitalization
بستری اجباری
shut in
مریض بستری
laid up
<idiom>
بستری دررختخواب
confinement
زایمان بستری
hospitalizes
بستری کردن
hospitalised
بستری کردن
hospitalization
بستری شدن
hospitalized
بستری کردن
hospitalize
بستری کردن
hospitalising
بستری کردن
hospitalises
بستری کردن
commitments
بستری کردن اجباری
hospitalized prisoners
زندانیان بستری در بیمارستان
admission
اجازه بستری
[در بیمارستان]
commitment
بستری کردن اجباری
bedpans
لگن بیمار بستری
bedpan
لگن بیمار بستری
threshholds
استانه در
thresholds
استانه
thresholds
استانه در
sill=threshold
استانه
threshold
استانه در
threshold
استانه
doorstep
استانه در
doorsteps
استانه در
limen
استانه
thershold
استانه
threshholds
استانه
sill
استانه
threhold
استانه
sills
استانه
staging
اسکان دادن بستری کردن بیماران به طورموقت
threshold value
مقدار استانه
spatial threshold
استانه فضایی
arousal threshold
استانه انگیختگی
limen
استانه احساس
threshold voltage
ولتاژ استانه
lower threshold
استانه پایین
luminescence threshold
استانه لومینسانس
threshold of luminescence
استانه لومینسانس
nuisance threshold
استانه زیانبخشی
non thershold pollutant
الاینده بی استانه
thresholds
استانه چارچوب
threshold
استانه چارچوب
threshold frequency
بسامد استانه
two point threshold
استانه دو نقطهای
response threshold
استانه پاسخ
reaction threshold
استانه واکنش
differential threshold
استانه افتراقی
hearing threshold
استانه شنوایی
thershold frequency
بسامد استانه
terminal threshold
استانه پایانی
threshholds
استانه چارچوب
sill beam
تیرک استانه
trapezoidal end sill
استانه پایاب ذوذنقهای
threshholds
استانه مانند استانهای
sill
تیر پایه استانه در
embaded sill beam
تیرک توکار استانه
threshold wavelength
طول موج استانه
sills
تیر پایه استانه در
static friction
اصطکاک در استانه حرکت
thershold temperature
استانه دمای ذرات
landing threshold
استانه فرود اب خاکی
thresholds
استانه مانند استانهای
threshold
استانه مانند استانهای
threshold limit values
استانه مقدارهای حدی
ward
اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
wards
اطاق عمومی بیماران بستری صغیری که تحت قیومت باشد محجور
serenading
ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenades
ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenaded
ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenade
ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
admits
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
admitting
بستری کردن پذیرفتن تصدیق کردن
seems
نمودن
dost
نمودن
abstracts
نمودن
show
نمودن
shows
نمودن
seem
نمودن
showed
نمودن
seemed
نمودن
dont
نمودن
animalize
نمودن
animadvert
نمودن
to gain any ones ear
نمودن
showŠetc
نمودن
abstract
نمودن
abstracting
نمودن
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
send
ارسال نمودن
acquitting
نمودن برائت
sending
ارسال نمودن
curtails
مختصر نمودن
curtailing
مختصر نمودن
to humble oneself
افتادگی نمودن
sends
ارسال نمودن
accommodated
تطبیق نمودن
impeached
احضار نمودن
curtail
مختصر نمودن
accommodate
تطبیق نمودن
accommodates
تطبیق نمودن
impeaching
احضار نمودن
impeach
احضار نمودن
impeaches
احضار نمودن
curtailed
مختصر نمودن
misrepresentation
بد ارائه نمودن
sketches
رسم نمودن
waive
اغماض نمودن
installing
منصوب نمودن
double
مضاعف نمودن
doubled
مضاعف نمودن
doubled up
مضاعف نمودن
abate
رفع نمودن
sketch
رسم نمودن
sketched
رسم نمودن
waived
اغماض نمودن
waives
اغماض نمودن
install
منصوب نمودن
abated
رفع نمودن
abates
رفع نمودن
abating
رفع نمودن
affixed
اضافه نمودن
acquits
نمودن برائت
acquit
نمودن برائت
affix
اضافه نمودن
affixes
اضافه نمودن
affixing
اضافه نمودن
installs
منصوب نمودن
standardises
استاندارد نمودن
sorting
مرتب نمودن
depilate
ازاله مو نمودن از
dissociate
تفکیک نمودن
dissociates
تفکیک نمودن
dissociating
تفکیک نمودن
cater
فراهم نمودن
stock piling
ذخیره نمودن
authorise
مجاز نمودن
assimilatc
مقایسه نمودن
arraign
احضار نمودن
adjust
تصفیه نمودن
anneal
بادوام نمودن
digitizing
دیجیتالی نمودن
imprison
حبس نمودن
imprisons
حبس نمودن
standardising
استاندارد نمودن
plotted
رسم نمودن
plots
رسم نمودن
plot
رسم نمودن
standardize
استاندارد نمودن
standardizes
استاندارد نمودن
standardizing
استاندارد نمودن
mirroring
معکوس نمودن
instal
منصوب نمودن
standardised
استاندارد نمودن
imprisoning
حبس نمودن
fill up
خاکریزی نمودن
adjust
تسویه نمودن
catering
فراهم نمودن
friend
یاری نمودن
friends
یاری نمودن
microjustification
ریزتراز نمودن
indorsation
تصویب نمودن
dusk
تاریک نمودن
account
محاسبه نمودن
catered
فراهم نمودن
numeralization
عددی نمودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com