English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (8 milliseconds)
English Persian
troll گشتن سراییدن
trolls گشتن سراییدن
Other Matches
intone سراییدن
warbles سراییدن
warbling سراییدن
vocalism سراییدن
intoning سراییدن
intones سراییدن
intoned سراییدن
warbled سراییدن
warble سراییدن
sings سرود خواندن سراییدن
sing سرود خواندن سراییدن
slosh ول گشتن
sloshing ول گشتن
go about گشتن
hang around ول گشتن
seeks گشتن
seeking گشتن
seek گشتن
seach گشتن
searched گشتن
to go about گشتن
to fool about ول گشتن
swivels گشتن
roam گشتن
swivelled گشتن
swivel گشتن
search گشتن
searches گشتن
strangle ول گشتن
searchingly گشتن
roams گشتن
roaming گشتن
roamed گشتن
to knock about ول گشتن
putter ول گشتن
puttering ول گشتن
putters ول گشتن
puttered ول گشتن
sloshes ول گشتن
To loaf about . To loiter . ول گشتن
to poke a bout ول گشتن
to muck a bout ول گشتن
fossick خوب گشتن
puttered مهمل گشتن
circumambulate بدورچیزی گشتن
circumvolve دور گشتن
puttering مهمل گشتن
putters مهمل گشتن
putter مهمل گشتن
idles ازاد گشتن
idled ازاد گشتن
idle ازاد گشتن
to prospect [for] گشتن [بدنبال]
to draw blank گشتن وچیزی
turn گشتن چرخیدن
turns گشتن چرخیدن
idlest ازاد گشتن
To adore (dote on) someone. دورکسی گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). پی بهانه گشتن
trundl غلتیدن گشتن
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
ranksack خوب گشتن
grow شدن گشتن
grows شدن گشتن
to fish in troubled waters پی بازاراشفته گشتن
to turn round دور گشتن
to search for anything پی چیزی گشتن
to rev up تند گشتن
to look for anything چیزی گشتن
to look for work پی کار گشتن
orbits بدورمداری گشتن
orbited بدورمداری گشتن
trundling گشتن چرخیدن
trundles گشتن چرخیدن
orbit بدورمداری گشتن
trundle گشتن چرخیدن
trundled گشتن چرخیدن
pound the pavement <idiom> دنبال کار گشتن
to grope for anything درتاریکی پی چیزی گشتن
look (someone) up <idiom> به دنبال کسی گشتن
to hang about گشتن معطل شدن
scrounge around <idiom> درپی چیزی گشتن
to search گشتن [جستجو کردن]
rolls غلت خوردن گشتن
slue بدور محورثابتی گشتن
ask for trouble <idiom> دنبال دردسر گشتن
grabble با دست پی چیزی گشتن
hang about گشتن پرسه زدن
rolled غلت خوردن گشتن
roll غلت خوردن گشتن
encircles دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircled دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircle دورچیزی گشتن دربرداشتن
traipses سرگردان بودن ول گشتن
traipsed سرگردان بودن ول گشتن
traipse سرگردان بودن ول گشتن
groping در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes در تاریکی پی چیزی گشتن
groped در تاریکی پی چیزی گشتن
grope در تاریکی پی چیزی گشتن
goes گشتن رواج داشتن
go گشتن رواج داشتن
encircling دورچیزی گشتن دربرداشتن
orb بدور چیزی گشتن
prowled درپی شکار گشتن
prowling درپی شکار گشتن
prowls درپی شکار گشتن
goggle چپ نگاه کردن گشتن
traipsing سرگردان بودن ول گشتن
prowl درپی شکار گشتن
goggled چپ نگاه کردن گشتن
orbs بدور چیزی گشتن
goggling چپ نگاه کردن گشتن
rev تند گشتن دور برداشتن
swirl گشتن باعث چرخش شدن
swirled گشتن باعث چرخش شدن
swirling گشتن باعث چرخش شدن
swirls گشتن باعث چرخش شدن
to patrol a town برای پاسبانی دورشهر گشتن
pivots روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivoted روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivot روی پاشنه گشتن چرخیدن
to always look for things to find fault with همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
look (something) up <idiom> به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
rummage بهم زدن خوب گشتن
rummaged بهم زدن خوب گشتن
rummages بهم زدن خوب گشتن
orb بدور مدار معینی گشتن
foraging پی علف گشتن کاوش کردن
foraged پی علف گشتن کاوش کردن
forage پی علف گشتن کاوش کردن
rotates دور محور خود گشتن
rotated دور محور خود گشتن
rotate دور محور خود گشتن
sinecures وفیفه گرفتن وول گشتن
sinecure وفیفه گرفتن وول گشتن
orbs بدور مدار معینی گشتن
forages پی علف گشتن کاوش کردن
revving تند گشتن دور برداشتن
rummaging بهم زدن خوب گشتن
revved تند گشتن دور برداشتن
revs تند گشتن دور برداشتن
to grabble for anything چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
to seek a position جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
backing up the wrong tree <idiom> [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
circuits دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
circuit دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to outflank an army گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
A tale never loses in the telling . <proverb> یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
It take one hour there and back. رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
snoops بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
straggle سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggles سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com