Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
hang about
گشتن پرسه زدن
Other Matches
saunterer
پرسه زن
prowls
پرسه
prowling
پرسه
prowled
پرسه
stroller
پرسه زن
strollers
پرسه زن
prowl
پرسه
roam
پرسه زدن
stravaig
پرسه زدن
roamed
پرسه زدن
roved
پرسه زدن
roaming
پرسه زدن
roams
پرسه زدن
knock about
پرسه زدن
rambled
پرسه زدن
scamp
پرسه زدن
truancy
پرسه زنی
scamps
پرسه زدن
extrusion press
اشترانق پرسه
roves
پرسه زدن
rove
پرسه زدن
rambles
پرسه زدن
ramble
پرسه زدن
stravage
پرسه زدن
hang around
<idiom>
پرسه زدن
swans
پرسه زدن
swan
پرسه زدن
sauntering
پرسه زدن گردش
prog
پرسه زدن خزیدن
prowls
پرسه زدن تلاش
saunters
پرسه زدن گردش
sauntered
پرسه زدن گردش
prowling
پرسه زدن تلاش
prowl
پرسه زدن تلاش
saunter
پرسه زدن گردش
to knock about
پرسه زدن در به در بودن
prowled
پرسه زدن تلاش
potter
مصدع شدن پرسه زدن
stroll
پرسه زنی قدم زدن
strolled
پرسه زنی قدم زدن
strolls
پرسه زنی قدم زدن
potters
مصدع شدن پرسه زدن
loiters
:کسیکه در رفتن تعلل کند پرسه زن
loitered
:کسیکه در رفتن تعلل کند پرسه زن
loitering
:کسیکه در رفتن تعلل کند پرسه زن
loiterer
کسیکه در رفتن تعلل کند پرسه زن
loiter
:کسیکه در رفتن تعلل کند پرسه زن
extruding
از داخل حدیده یا قالب بیرون کشیدن اشترانق پرسه
extrudes
از داخل حدیده یا قالب بیرون کشیدن اشترانق پرسه
extruded
از داخل حدیده یا قالب بیرون کشیدن اشترانق پرسه
extrude
از داخل حدیده یا قالب بیرون کشیدن اشترانق پرسه
roams
گشتن
roam
گشتن
roaming
گشتن
swivels
گشتن
swivelled
گشتن
roamed
گشتن
strangle
ول گشتن
swivel
گشتن
search
گشتن
puttered
ول گشتن
seach
گشتن
to fool about
ول گشتن
to go about
گشتن
to knock about
ول گشتن
putter
ول گشتن
to muck a bout
ول گشتن
to poke a bout
ول گشتن
putters
ول گشتن
puttering
ول گشتن
To loaf about . To loiter .
ول گشتن
hang around
ول گشتن
go about
گشتن
searched
گشتن
seek
گشتن
seeking
گشتن
searches
گشتن
searchingly
گشتن
seeks
گشتن
sloshes
ول گشتن
sloshing
ول گشتن
slosh
ول گشتن
to look for work
پی کار گشتن
to prospect
[for]
گشتن
[بدنبال]
To look for a pretext ( an excuse ).
پی بهانه گشتن
circumvolve
دور گشتن
idle
ازاد گشتن
idled
ازاد گشتن
trundl
غلتیدن گشتن
ranksack
خوب گشتن
fossick
خوب گشتن
to draw blank
گشتن وچیزی
to fish in troubled waters
پی بازاراشفته گشتن
to look for anything
چیزی گشتن
circumambulate
بدورچیزی گشتن
to rev up
تند گشتن
to search for anything
پی چیزی گشتن
to turn round
دور گشتن
to wait one's leisure
پی فرصت گشتن
idlest
ازاد گشتن
idles
ازاد گشتن
trundling
گشتن چرخیدن
trolls
گشتن سراییدن
turns
گشتن چرخیدن
trundles
گشتن چرخیدن
trundled
گشتن چرخیدن
trundle
گشتن چرخیدن
To adore (dote on) someone.
دورکسی گشتن
grows
شدن گشتن
putter
مهمل گشتن
puttered
مهمل گشتن
puttering
مهمل گشتن
troll
گشتن سراییدن
putters
مهمل گشتن
orbit
بدورمداری گشتن
orbited
بدورمداری گشتن
grow
شدن گشتن
turn
گشتن چرخیدن
orbits
بدورمداری گشتن
prowl
درپی شکار گشتن
goggled
چپ نگاه کردن گشتن
go
گشتن رواج داشتن
to hang about
گشتن معطل شدن
goggle
چپ نگاه کردن گشتن
prowled
درپی شکار گشتن
goggling
چپ نگاه کردن گشتن
to grope for anything
درتاریکی پی چیزی گشتن
prowling
درپی شکار گشتن
to search
گشتن
[جستجو کردن]
grabble
با دست پی چیزی گشتن
goes
گشتن رواج داشتن
encircle
دورچیزی گشتن دربرداشتن
prowls
درپی شکار گشتن
slue
بدور محورثابتی گشتن
grope
در تاریکی پی چیزی گشتن
traipsed
سرگردان بودن ول گشتن
rolls
غلت خوردن گشتن
rolled
غلت خوردن گشتن
roll
غلت خوردن گشتن
traipses
سرگردان بودن ول گشتن
traipsing
سرگردان بودن ول گشتن
encircled
دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircles
دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircling
دورچیزی گشتن دربرداشتن
orb
بدور چیزی گشتن
traipse
سرگردان بودن ول گشتن
orbs
بدور چیزی گشتن
ask for trouble
<idiom>
دنبال دردسر گشتن
groped
در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes
در تاریکی پی چیزی گشتن
groping
در تاریکی پی چیزی گشتن
look (someone) up
<idiom>
به دنبال کسی گشتن
pound the pavement
<idiom>
دنبال کار گشتن
scrounge around
<idiom>
درپی چیزی گشتن
pivoted
روی پاشنه گشتن چرخیدن
to patrol a town
برای پاسبانی دورشهر گشتن
to always look for things to find fault with
همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
pivots
روی پاشنه گشتن چرخیدن
look (something) up
<idiom>
به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
pivot
روی پاشنه گشتن چرخیدن
revving
تند گشتن دور برداشتن
revved
تند گشتن دور برداشتن
sinecures
وفیفه گرفتن وول گشتن
foraging
پی علف گشتن کاوش کردن
rotate
دور محور خود گشتن
forages
پی علف گشتن کاوش کردن
foraged
پی علف گشتن کاوش کردن
forage
پی علف گشتن کاوش کردن
orbs
بدور مدار معینی گشتن
rotates
دور محور خود گشتن
rev
تند گشتن دور برداشتن
sinecure
وفیفه گرفتن وول گشتن
orb
بدور مدار معینی گشتن
revs
تند گشتن دور برداشتن
swirl
گشتن باعث چرخش شدن
swirled
گشتن باعث چرخش شدن
swirling
گشتن باعث چرخش شدن
swirls
گشتن باعث چرخش شدن
rummage
بهم زدن خوب گشتن
rummaged
بهم زدن خوب گشتن
rummages
بهم زدن خوب گشتن
rummaging
بهم زدن خوب گشتن
rotated
دور محور خود گشتن
circuit
دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to grabble for anything
چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
backing up the wrong tree
<idiom>
[دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
to seek a position
جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
circuits
دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to search
[for]
[someone]
دنبال
[کسی]
گشتن
[ برای مثال پلیس]
to outflank an army
گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
A tale never loses in the telling .
<proverb>
یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
It take one hour there and back.
رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
snoop
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped
بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
straggle
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggles
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com