English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (6 milliseconds)
English Persian
to make overtures گفتگو اغازکردن
Other Matches
sets اغازکردن
setting up اغازکردن
initials اغازکردن
spark plug اغازکردن
set اغازکردن
spark plugs اغازکردن
initialing اغازکردن
initialed اغازکردن
to get to اغازکردن
initialled اغازکردن
initial اغازکردن
to lead off اغازکردن
initialling اغازکردن
to take the field جنگ اغازکردن
to start doing something کاریرا اغازکردن
to tune up خواندن ونواختن اغازکردن
to strike up خواندن یازدن اغازکردن
to lay down a railway ساختمان راه اهنی را اغازکردن
to try on برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
conversations گفتگو
negotiation گفتگو
colloquy گفتگو
parlance گفتگو
negotiations گفتگو
conversation گفتگو
colloquies گفتگو
parle گفتگو
negotiation گفتگو ها
negotiations گفتگو ها
discussion گفتگو
talk گفتگو
talked گفتگو
chit-chat گفتگو
chit chat گفتگو
converse گفتگو
conversed گفتگو
converses گفتگو
conversing گفتگو
dialog گفتگو
tractarian گفتگو
chitchat گفتگو
discussions گفتگو
indisputable بی گفتگو
talks گفتگو
monology گفتگو باخود
out of one's shell <idiom> گفتگو دوستانه
discussion گفتگو منافره
interlocutress طرف گفتگو
intertalk گفتگو کردن
tractate بحث گفتگو
conference گفتگو مذاکره
conferences گفتگو مذاکره
discuss گفتگو کردن
debatable قابل گفتگو
to talk [to] گفتگو کردن [با]
dialogues گفتگو صحبت
negotiating گفتگو کردن
negotiates گفتگو کردن
negotiated گفتگو کردن
negotiate گفتگو کردن
speaks گفتگو کردن
speak گفتگو کردن
discussions گفتگو منافره
dialogue گفتگو صحبت
debate گفتگو کردن
negotiatory مبنی بر معامله یا گفتگو
soliloquize باخود گفتگو کردن
upsetting conversation گفتگو ناراحت کننده
to toughen one's tone در گفتگو سخت شدن
chime in <idiom> ملحق شدن (آهنگ یا گفتگو)
to have an i. with any one باکسی دیدار و گفتگو کردن
shoptald گفتگو درباره وضع کسب
treater مذاکره کننده طرف گفتگو
mimed تقلید نمایش بدون گفتگو
interlocutress زنی که طرف گفتگو باشد
lambency ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
palor اطاق برای گفتگو خصوصی
miming تقلید نمایش بدون گفتگو
mimes تقلید نمایش بدون گفتگو
mime تقلید نمایش بدون گفتگو
locutory تالاریا اطاق گفتگو در خانقاه راهبان
communes مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
commune مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communed مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communing مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
to negotiate for something گفتگو و معامله کردن برای چیزی
collogue توط ئه چیدن محرمانه گفتگو کردن
to off negotiations اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
to negotiate [about; on; for] something [with somebody] گفتگو و معامله کردن [با کسی درباره چیزی]
to talk something over with somebody با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
soliloquy گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
soliloquies گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
photomagnetism شاخهای از فیزیک که ازرابطه مقناطیس بروشنایی گفتگو میکند
pediatrics or pae شاخهای از علم طب که ازبهداشت و ناخوشیهای کودکان گفتگو میکند
aeromedicine قسمتی از طب که دربارهء بیماریها و اختلالات ناشی از پرواز گفتگو میکند
counselled در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsel در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counseled در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsels در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselling در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
ideology بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideologies بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
argue گفتگو کردن مشاجره کردن
argued گفتگو کردن مشاجره کردن
arguing گفتگو کردن مشاجره کردن
discussing مطرح کردن گفتگو کردن
discussed مطرح کردن گفتگو کردن
discusses مطرح کردن گفتگو کردن
discuss مطرح کردن گفتگو کردن
argues گفتگو کردن مشاجره کردن
approaches نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com