Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 221 (12 milliseconds)
English
Persian
bombard
گلوله باران
bombarded
گلوله باران
bombarding
گلوله باران
bombards
گلوله باران
bombardment
گلوله باران
bombardments
گلوله باران
Search result with all words
slug
گلوله باران کردن
slugged
گلوله باران کردن
slugs
گلوله باران کردن
bombing
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombard
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarded
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombarding
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombards
بمباران کردن گلوله باران کردن
bombardment
گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
bombardments
گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
shell
بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shelling
بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shells
بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
cannonade
گلوله باران کردن
shell off
گلوله باران کردن
Other Matches
rainstorms
باد و باران باران شدید
rainsquall
باد و باران باران شدید
rainstorm
باد و باران باران شدید
trend
مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
sensing
تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
trends
مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
sabot
کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
fire ball
گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
frangible bullet
گلوله غیر فلزی بی استحکام گلوله نرم
clues
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clue
گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
ogive
ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
dud
منفجرنشدن گلوله گلوله ناپیدا
splinterproof
ضدبسکهای گلوله ضد قطعات گلوله
velocity jump
جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
maximum ordinate
حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
base of trajectory
تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
nuclear stalemate
گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
square base
کف گلوله یا قسمت ته گلوله
side spray
بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
ballistics of penetration
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
raining
باران
drizzle
نم نم باران
hydrometeor
باران
rainless
بی باران
rained
باران
drizzled
نم نم باران
rain
باران
drizzles
نم نم باران
drizzling
نم نم باران
rains
باران
rainy
پر باران
fine rain
باران
pluvial
باران زا
pluvine
باران زا
rain proof
ضد باران
rain water
آب باران
pluvian
باران زا
rainwater
اب باران
sprinkles
پوش باران
sprinkled
پوش باران
sprinkle
پوش باران
rainstorm
طوفان باران
pash
باران شدید
killdeer
مرغ باران
orographic rain
باران کوهزاد
rain gauge
باران سنج
drizzled
نرمه باران
mizzle
باران ریز
much rain
باران زیاد
ombrology
مبحث باران
shower
درشت باران
showered
درشت باران
ombrometer
باران سنج
showering
درشت باران
showers
درشت باران
petrel
مرغ باران
plenty of rain
باران فراوان
rain laden
باران ساز
rainfall recorder
باران نگار
rainproof
عایق باران
rainmaking
ایجاد باران
pluviometry
باران سنجی
rainfall area
پهنه باران
rainfall gauge
باران سنج
rainmaker
باران ساز
udometer
باران سنج
raintight
باران ناپذیر
drizzling
نرمه باران
plenty of rain
باران کافی
drizzle
نرمه باران
pluviosity
باران خیزی
pluvial dendation
باران ستردگی
pluviometer
باران سنج
drizzles
نرمه باران
rainstorms
طوفان باران
pride of the morning
مه یا باران بامداد
rain gage
باران سنج
rainfall index
نمایه باران
to send down rain
باران فرستادن
fall out
باران رادیواکتیو
rain check
بلیط باران
fine rain
باران ریز
golden rain
آتش باران
sleets
برف و باران
sleeting
برف و باران
sleeted
برف و باران
sleet
برف و باران
rain shower
باران شدید
much rain
باران بسیار
dotterel
مرغ باران
blood rain
باران سرخ
catchment
باران گیر
rain cats and dogs
<idiom>
باران شدید
cyclonic rain
باران چرخهای
acid rain
باران اسیدی
pluvimeter
باران سنج
raindrops
قطره باران
plover
مرغ باران
plovers
مرغ باران
storm water overflow
سرریز اب باران
rain ga
باران سنج
raindrop
قطره باران
hydrometer
باران سنج
sand blast
شن باران کردن
hyetometer
باران سنج
rainfall
ریزش باران بارنغگی
shoots
تیر باران کردن
storm water retention tank
منبعهای نگهدارنده اب باران
A wolf which has been drenched by rain .
<proverb>
گرگ باران دیده .
Not all clouds bring rain.
<proverb>
هر ابرى باران نیاورد.
storm sewer
لوله فاضلاب اب باران
stager
گرگ باران دیده
standard rain gage
باران سنج معمولی
too much rain
باران بیش از اندازه
shoot
تیر باران کردن
isoheyt
خط شاخص نقاط هم باران
killdee
یکجور مرغ باران
impluvium
حوض باران گیر
nimbus
وندی به معنای باران زا
nimbuses
وندی به معنای باران زا
monsoon
باد و باران موسمی
continuous rain
بارش باران دائمی
rainstorm
باران بوام باتوفان
typhoons
توفان همراه با باران
typhoon
توفان همراه با باران
monsoons
باد و باران موسمی
isohyetal map
نقشه خطوط هم باران
pluviograph
باران سنج خودکار
intermittent rain
بارش متناوب باران
rain prints
اثرهای چکه باران
rainstorms
باران بوام باتوفان
rain or shine
چه باران باشد چه آفتاب
rainsquall
باران توام باتوفان
raindrop impressions
اثرهای چکه باران
rain gauge station
ایستگاه باران سنجی
raindrop imprints
اثرهای چکه باران
weatherbeaten
باد و باران دیده
rainproof
مانع نفوذ باران
pitter patter
چک چک باران و غیره ضربان
totalizer
باران سنج دخیرهای
missiles
موشک باران کردن
missile
موشک باران کردن
pitter-patter
چک چک باران و غیره ضربان
weather moulding
سنگی که اب باران راردمیکند
It was raining hard.
باران سختی می با رید
It was raining fast.
باران تندی می آمد
rainwash
شسته شده بوسیله باران
adjustable leaping weir
سر ریز آب باران با تیغه متحرک
window panes
باران با صدا به پنجره می خورد
rain wash
فرسایش ناشی از ریزش باران
We were caught in the rain ( rainstorm) .
وسط باران گیر کردیم
dripstone
سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
drizzly day
روزی که باران سیرمی بارد
rainwash
شستشوی چیزی بوسیله باران
lead collision course
مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
angle of arrival
زاویه فرود مسیر گلوله زاویه فرود گلوله
impluvium
[حوض باران گیر در روم باستان]
She said it would rain and sure enough it did .
گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
parkas
نوعی کت برای محافظت از باد و باران
To stone someone .
کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
shellproof
محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
pratincole
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
weatherworn
فرسوده در اثر باد و باران وهوا
The rain gutter is blocked up with leaves.
برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
sprayed
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprays
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spraying
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
weathertight
محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
Supposing it rains , what shall you do ?
فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
scat
مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
kerb inlet
روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
shelling
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shells
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
rain box
صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
reventment
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
rounds
گلوله ها
fire ball
گلوله
glomerule
گلوله رگ
bullet
گلوله
bullet-proof
ضد گلوله
bullets
گلوله
pellet
گلوله
shots
گلوله
globes
گلوله
projectile
گلوله
cannon proof
ضد گلوله
clue
گلوله نخ
clues
گلوله نخ
ball
گلوله
roundest
گلوله
shot
گلوله
cartridges
گلوله
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com