English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
English Persian
bat گل اماده برای کوزه گری
bats گل اماده برای کوزه گری
batted گل اماده برای کوزه گری
Other Matches
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
time and tide wait for no man <proverb> کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت خود کوزه شکست
greybeard کوزه سنگی برای باده
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
prompt to go اماده برای رفتن
to fit with اماده کردن برای
fit to work اماده برای کارکردن
on offer اماده برای فروش
ready to die اماده برای مرگ
mission ready هواپیمای اماده برای پرواز
coverings اماده برای برگرداندن توپ
attack on preparation شمشیرباز اماده برای حمله
on guard اماده برای دفاع باشید
he was prone to mischief برای دو بهمزنی و شیطنت اماده
up and running اماده برای عملیات کامل
forthcomming اماده برای ارائه کردن
to stand in the gap برای دفاع اماده بودن
to prepare for war برای جنگ اماده شدن
covers اماده برای برگرداندن توپ
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
cover اماده برای برگرداندن توپ
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
to keep ome's powder dry برای هر رویدادی اماده بودن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
platform load بار اماده برای بارریزی هوایی
finished product محصولات اماده برای توزیع ومصرف
cover اماده شدن برای دریافت توپ
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
covers اماده شدن برای دریافت توپ
coverings اماده شدن برای دریافت توپ
off the shelf تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
addressed اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
addresses اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
herbescent اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
to the manner born فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
repertoire فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
pooled عده کارمند اماده برای انجام امری
clutch start روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
pools عده کارمند اماده برای انجام امری
hypnotizable اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
pool عده کارمند اماده برای انجام امری
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
it is insusceptible of change اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
dispatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
lime paste اهک شکفته شده و اماده برای تهیه بتن
dispatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sawhorse نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی
dispatch انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
vitrescent اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
despatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
civilian preparedness for war اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
despatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
reaction time زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
pilot engine ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
turnkey سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
hot site یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
sedans اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
sedan اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
turnkey system سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
pounce در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
Linotype ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
voyage repairs تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی
staging area منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
statitizing فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
panels نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
vases کوزه
jugful بک کوزه پر
vase کوزه
urns کوزه
urn کوزه
potter کوزه گر
jug کوزه
potters کوزه گر
cruse کوزه
pitchers کوزه
costrel کوزه
pitcher کوزه
jugs کوزه
naval landing party تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
sherd کوزه شکسته
potted در کوزه ریخته
pottery کوزه گرخانه
pottery کوزه گری
fictile clay گل کوزه گری
jorum کوزه ابخوری
stinkpot کوزه گلی
shard کوزه شکسته
shards کوزه شکسته
ceramics کوزه گری
jars کوزه دهن گشاد
potter's clay خاک کوزه گری
jarred کوزه دهن گشاد
potter's clay [خاک رس کوزه گری]
potter's wheel چرخ کوزه گری
They put the blane on him . he was the scapegoat. کاسه کوزه ها سر اوشکست
clay خاک کوزه گری
potter lath چرخ کوزه گری
lathe چرخ کوزه گری
figuline خاک کوزه گری
ceramic clay خاک رس کوزه گری
jar کوزه دهن گشاد
mason jar کوزه دهن گشاد
lathes چرخ کوزه گری
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
While there is water in the pitcher we wander thir. <proverb> آب در کوزه و ما تشنه لبان مى گردیم .
potted کوزه کرده ذدزفرف ریخته
ewer کوزه تنگ ابخوری اطاق خواب
ewers کوزه تنگ ابخوری اطاق خواب
krater کوزه دهن گشاد دسته دارقدیمی
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb> صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
pallet ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
pallets ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
ear هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
potter wheel صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
ears هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb> در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
badminton بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
susceptible اماده
stock اماده
provided اماده
yare اماده
yoi اماده
supplying اماده
ready-made اماده
supply اماده
supplied اماده
stocked اماده
in kelter اماده
accoutred اماده
handier اماده
readies اماده
accoutrements اماده
ready made اماده
equipped اماده
abler اماده
ablest اماده
in the saddle اماده
in store اماده
in gear اماده
in full fig اماده
in form اماده
lief اماده
ready اماده
readying اماده
readied اماده
fresh اماده
prompts اماده
prompt اماده
sets اماده
setting up اماده
handiest اماده
freshest اماده
fresh- اماده
set اماده
prompted اماده
handy اماده
minded اماده
to buckle oneself اماده شدن
seaworthy اماده دریا
coached اماده ساز
rigged اماده شدن
in gear اماده حرکت
sets اماده کردن
coach اماده ساز
fledge اماده پروازکردن
to bargain for منتظریا اماده
coaches اماده ساز
bellicose اماده بجنگ
setting up اماده کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com