Total search result: 203 (5 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
bat |
گل اماده برای کوزه گری |
bats |
گل اماده برای کوزه گری |
batted |
گل اماده برای کوزه گری |
|
|
Other Matches |
|
ready reserve |
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده |
winterize |
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن |
on guard |
اماده توپگیری اماده برای توگیری |
time and tide wait for no man <proverb> |
کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت خود کوزه شکست |
greybeard |
کوزه سنگی برای باده |
station time |
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز |
ground readiness |
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی |
prompt to go |
اماده برای رفتن |
to fit with |
اماده کردن برای |
fit to work |
اماده برای کارکردن |
on offer |
اماده برای فروش |
ready to die |
اماده برای مرگ |
mission ready |
هواپیمای اماده برای پرواز |
coverings |
اماده برای برگرداندن توپ |
attack on preparation |
شمشیرباز اماده برای حمله |
on guard |
اماده برای دفاع باشید |
he was prone to mischief |
برای دو بهمزنی و شیطنت اماده |
up and running |
اماده برای عملیات کامل |
forthcomming |
اماده برای ارائه کردن |
to stand in the gap |
برای دفاع اماده بودن |
to prepare for war |
برای جنگ اماده شدن |
covers |
اماده برای برگرداندن توپ |
attentions |
شمشیرباز اماده برای مبارزه |
cover |
اماده برای برگرداندن توپ |
attention |
شمشیرباز اماده برای مبارزه |
to keep ome's powder dry |
برای هر رویدادی اماده بودن |
crams |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
cramming |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
platform load |
بار اماده برای بارریزی هوایی |
finished product |
محصولات اماده برای توزیع ومصرف |
cover |
اماده شدن برای دریافت توپ |
cram |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
covers |
اماده شدن برای دریافت توپ |
coverings |
اماده شدن برای دریافت توپ |
off the shelf |
تدارکات اماده برای توزیع و تحویل |
addressed |
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری |
winterization |
اماده کردن برای کار در زمستان |
addresses |
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری |
herbescent |
اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه |
crammed |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
grooms |
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر |
tropicalization |
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی |
groom |
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر |
to the manner born |
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب |
repertoire |
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن |
pooled |
عده کارمند اماده برای انجام امری |
clutch start |
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه |
pools |
عده کارمند اماده برای انجام امری |
hypnotizable |
اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی |
pool |
عده کارمند اماده برای انجام امری |
refire time |
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد |
it is insusceptible of change |
اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد |
dispatched |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
lime paste |
اهک شکفته شده و اماده برای تهیه بتن |
dispatches |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
sawhorse |
نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی |
dispatch |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
back up |
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار |
back-up |
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار |
vitrescent |
اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای |
despatched |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
civilian preparedness for war |
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان |
despatches |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
despatching |
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش |
set up |
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین |
aircraft turn around |
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات |
reaction time |
زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات |
pilot engine |
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد |
reception station |
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام |
turnkey |
سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع |
hot site |
یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است |
rig the ship |
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید |
sedans |
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود |
sedan |
اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود |
predigest |
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن |
crammer |
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است |
turnkey system |
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است |
supercritical |
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی |
master clear |
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند |
pounce |
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم |
pouncing |
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم |
pounces |
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم |
pounced |
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم |
Linotype |
ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند |
voyage repairs |
تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی |
staging area |
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز |
statitizing |
فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد |
panels |
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند |
panel |
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند |
vases |
کوزه |
jugful |
بک کوزه پر |
vase |
کوزه |
urns |
کوزه |
urn |
کوزه |
potter |
کوزه گر |
jug |
کوزه |
potters |
کوزه گر |
cruse |
کوزه |
pitchers |
کوزه |
costrel |
کوزه |
pitcher |
کوزه |
jugs |
کوزه |
naval landing party |
تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی |
sherd |
کوزه شکسته |
potted |
در کوزه ریخته |
pottery |
کوزه گرخانه |
pottery |
کوزه گری |
fictile clay |
گل کوزه گری |
jorum |
کوزه ابخوری |
stinkpot |
کوزه گلی |
shard |
کوزه شکسته |
shards |
کوزه شکسته |
ceramics |
کوزه گری |
jars |
کوزه دهن گشاد |
potter's clay |
خاک کوزه گری |
jarred |
کوزه دهن گشاد |
potter's clay |
[خاک رس کوزه گری] |
potter's wheel |
چرخ کوزه گری |
They put the blane on him . he was the scapegoat. |
کاسه کوزه ها سر اوشکست |
clay |
خاک کوزه گری |
potter lath |
چرخ کوزه گری |
lathe |
چرخ کوزه گری |
figuline |
خاک کوزه گری |
ceramic clay |
خاک رس کوزه گری |
jar |
کوزه دهن گشاد |
mason jar |
کوزه دهن گشاد |
lathes |
چرخ کوزه گری |
ramp alert |
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای |
While there is water in the pitcher we wander thir. <proverb> |
آب در کوزه و ما تشنه لبان مى گردیم . |
potted |
کوزه کرده ذدزفرف ریخته |
ewer |
کوزه تنگ ابخوری اطاق خواب |
ewers |
کوزه تنگ ابخوری اطاق خواب |
krater |
کوزه دهن گشاد دسته دارقدیمی |
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb> |
صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد . |
pallet |
ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری |
pallets |
ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری |
warning order |
دستور اماده باش اعلام اماده باش |
ear |
هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه |
potter wheel |
صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند |
ears |
هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه |
laager |
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده |
alert force |
نیروهای اماده باش نیروهای اماده |
eagle flight |
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده |
kiosks |
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم |
kiosk |
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم |
air alert warning |
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی |
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb> |
در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست. |
badminton |
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان |
susceptible |
اماده |
stock |
اماده |
provided |
اماده |
yare |
اماده |
yoi |
اماده |
supplying |
اماده |
ready-made |
اماده |
supply |
اماده |
supplied |
اماده |
stocked |
اماده |
in kelter |
اماده |
accoutred |
اماده |
handier |
اماده |
readies |
اماده |
accoutrements |
اماده |
ready made |
اماده |
equipped |
اماده |
abler |
اماده |
ablest |
اماده |
in the saddle |
اماده |
in store |
اماده |
in gear |
اماده |
in full fig |
اماده |
in form |
اماده |
lief |
اماده |
ready |
اماده |
readying |
اماده |
readied |
اماده |
fresh |
اماده |
prompts |
اماده |
prompt |
اماده |
sets |
اماده |
setting up |
اماده |
handiest |
اماده |
freshest |
اماده |
fresh- |
اماده |
set |
اماده |
prompted |
اماده |
handy |
اماده |
minded |
اماده |
to buckle oneself |
اماده شدن |
seaworthy |
اماده دریا |
coached |
اماده ساز |
rigged |
اماده شدن |
in gear |
اماده حرکت |
sets |
اماده کردن |
coach |
اماده ساز |
fledge |
اماده پروازکردن |
to bargain for |
منتظریا اماده |
coaches |
اماده ساز |
bellicose |
اماده بجنگ |
setting up |
اماده کردن |