English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
planosol گل سفید نرم و متراکم فلات
Other Matches
watermark علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
watermarks علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
augmentative متراکم شونده متراکم کننده
aggregates متراکم متراکم ساختن
aggregate متراکم متراکم ساختن
plateaux فلات
plateaus فلات
plateau فلات
tableland فلات
potential plateau فلات پتانسیل
continental plateau فلات قاره
shelf فلات قاره
bergschround فلات یخچالی
continental shelf فلات قاره
neve فلات یخچالی
prairies فلات چمن زار
prairie فلات چمن زار
continental shelf حد ساحلی فلات قاره
leukon عناصر سفید خون وسلولهای سازنده انها دودمان سفید خون
kar فلات خشک در افریقای جنوبی که خاک ان رس است
rimrock صخره پیش امده فلات بشکل جبهه عمودی
platina پلاتین یا طلای سفید طبیعی برنگ طلای سفید
white with blue stripes سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
fjeld فلات مرتفع وصخره داری که تقریبا هیچ درختی نداشته باشد
leukocyte گویچه سفید خون گلبول سفید خون
denser متراکم
compactness متراکم
compacted متراکم
compacting متراکم
leak proof متراکم
compressed متراکم
cumulative متراکم
dense متراکم
accumulated متراکم
cumulative distribution متراکم
compacts متراکم
densest متراکم
cumulous متراکم
compact متراکم
agglomerative متراکم
incompact غیر متراکم
condense همچگال متراکم
compacting متراکم کردن
condense متراکم کردن
condenses همچگال متراکم
condenses متراکم کردن
condensing همچگال متراکم
condensing متراکم کردن
data aggregate دادههای متراکم
compacted متراکم کردن
compact متراکم کردن
compacts متراکم کردن
compresses متراکم کردن
densify متراکم کردن
compress متراکم کردن
accumulated capital سرمایه متراکم
compressor متراکم کننده
agglomerate متراکم شدن
jam متراکم کردن
jammed متراکم کردن
jams متراکم کردن
voluminous متراکم انبوه
dense list لیست متراکم
compressed air هوای متراکم
comperssion capacitor خازن متراکم
massy متراکم غلیظ
compaction متراکم کردن
dense binary code رمزدودویی متراکم
combustor متراکم کننده
cumulative frequency فراوانی متراکم
compressors متراکم کننده
compressing متراکم کردن
eluvium خاک باداورده و متراکم
data compression متراکم سازی داده ها
gas compressor متراکم کننده هوا
condensed mercurytemperature دمای جیوه متراکم
clog متراکم وانباشته کردن
soil consolidation متراکم کردن خاک
clogged متراکم وانباشته کردن
cumulous مانند ابرهای متراکم
heavily overcast ابری متراکم [هواشناسی]
packs متراکم کردن فشردن
pack متراکم کردن فشردن
clogs متراکم وانباشته کردن
supercharger پیش متراکم کننده
supercharge متراکم کردن مقدماتی
data aggregate متراکم سازی داده ها
trust fund وجوه متراکم شده
xanthochroid شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
grouter دستگاه متراکم کننده سیمان
accumulated dividend سود سهام متراکم شده
air compresser دستگاهی که هوا را متراکم میکند
accumulates روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating روی هم گذاشتن متراکم کردن
over consolidated clay خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
cumulus ابر متراکم و روی هم انباشته
cumuli ابر متراکم و روی هم انباشته
accumulate روی هم گذاشتن متراکم کردن
laminated product تولید ماده متراکم متورق
compressed gas cylinder سیلندر محتوی گاز متراکم
compression بهم فشردگی متراکم سازی
coke pusher دستگاه متراکم کننده ذغال کک
wilson cloud نوعی ابر غلیظ و متراکم
compaction فشرده سازی متراکم کردن
incompressibly بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
chert نوعی سنگ چخماق که ریزدانه و متراکم است
glomerule خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
rollers دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
roller دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
provident fund وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
cumulo nimbus ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
crunching متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
alabastrine سفید
blank check چک سفید
hoary سفید
blank cheques چک سفید
blank cheque چک سفید
white tailed دم سفید
shiro سفید
blankest سفید
white سفید
hoary headed مو سفید
sow white سفید
minever خز سفید
miniver خز سفید
snowy سفید
snow-white سفید
blank سفید
whiting گچ سفید
silvery سفید
whiter سفید
chalking گل سفید
chalked گل سفید
chalks گل سفید
whitest سفید
chalk گل سفید
inflames اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
monial تنگ سفید
hellebore خریق سفید
madonna lily گل سوسن سفید
tabula rasa لوح سفید
blank signed document سفید امضاء
snow white سفید یکدست
mullein بنگ سفید
riesling شراب سفید
white oak بلوط سفید
blank signed cheque چک سفید امضاء
blankbook دفترچه سفید
ratch علامت سفید
ragstone سنگ سفید
white noise نویز سفید
calomel جیوه سفید
rose of may نرگس سفید
white noise نوفه سفید
chlorosis یرقان سفید
neutral spirits الکل سفید
white matter ماده سفید
mullen بنگ سفید
coif عرقچین سفید
white pepper فلفل سفید
white level تراز سفید
gray کبود سفید
white flag پرچم سفید
white flame شعله سفید
greensickness یزقان سفید
duenna گیس سفید
greybeard ریش سفید
habenaria زر اوند سفید
white cement سیمان سفید
hoariness سفید مویی
white cast iron چدن سفید
leucophlegmasia التهاب سفید
greater plantain تخم سفید
galvanized iron اهن سفید
gallvanized iron اهن سفید
flagtruce پرچم سفید
gray سفید شونده
gray bearded ریش سفید
graybeard ریش سفید
white f. پرچم سفید
f. of truce پرچم سفید
white dwarf کوتوله سفید
hoary headed ریش سفید
decolo سفید کردن
ice wool کرک سفید
cummin زیره سفید
white heat دمای سفید
cows lungwort بنک سفید
unleached سفید نشده
to grow سفید شدن
tinplate اهن سفید
the white house کاخ سفید
light bread نان سفید
lily white خیلی سفید
veratrum خربق سفید
wall eye چشم سفید
white book کتاب سفید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com