Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
gumbo	گل چسبنده و زیاد در مسیراسبدوانی
Other Matches
cohesive material	مواد چسبنده چسبنده
inherent	چسبنده
tougher	چسبنده
adnascent	چسبنده
agglutinative	چسبنده
sticking	چسبنده
tough	چسبنده
sticktight	چسبنده
gummier	چسبنده
sticky	چسبنده
glutinous	چسبنده
clinging	چسبنده
tenacious	چسبنده
gummy	چسبنده
gummiest	چسبنده
toughest	چسبنده
gooey	چسبنده
adhesive	چسبنده
viscid	چسبنده
adhesives	چسبنده
tenaculum	الت چسبنده
coherent materials	مواد چسبنده
bituminous binder	چسبنده قیری
binding material	مصالح چسبنده
stick-on	چسبنده چسبناک
heavy	مسیر پر از گل چسبنده
adhesive force	نیروی چسبنده
adhesive wax	موم چسبنده
adhesively	بطور چسبنده
innate	درونی چسبنده
sticky charge	خرج چسبنده
tenacious	چسبنده سفت
remora	ماهی چسبنده
heavier	مسیر پر از گل چسبنده
heavies	مسیر پر از گل چسبنده
heaviest	مسیر پر از گل چسبنده
hot setting adhesive	چسبنده گرم
semiliquid	مایع چسبنده
cohesive materials	مواد چسبنده
load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
binders	چسبان مواد چسبنده
binder	چسبان مواد چسبنده
gluten	ماده چسبنده گندم
goo	ماده چسبنده و لزج
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
library paste	نوعی خمیر چسبنده که ازنشاسته درست میکنند
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
limpet mines	مین ناو چسب مین چسبنده دریایی
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
great-	زیاد
overmuch	زیاد
mickle	زیاد
many	زیاد
ranksack	زیاد
effusively	زیاد
greatest	زیاد
great	زیاد
late	زیاد
plethoric	زیاد
large adv	زیاد
in quantities	زیاد
populous	زیاد
in excess	زیاد
immane	زیاد
egregiously	زیاد
numerous	زیاد
vastly	زیاد
outrageously	زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
heart break	غم زیاد
superabundant	زیاد
extortionary	زیاد
extortionate	زیاد
not a lettle	زیاد
widely	زیاد
over and above	زیاد
no end of	زیاد
fulsome	زیاد
too	زیاد
muckle	زیاد
mickle or muckle	زیاد
intense	زیاد
excessive	زیاد
overly	زیاد
wider	زیاد
widest	زیاد
too much	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
high	زیاد
intensely	زیاد
extensive	زیاد
heavily	زیاد
thick	زیاد
wide	زیاد
very	زیاد
swingeing	زیاد
highs	زیاد
greatly	زیاد
glaring	زیاد
profoundly	زیاد
highest	زیاد
thicker	زیاد
hugely	زیاد
heartbreak	غم زیاد
profusely	زیاد
supererogatory	زیاد
copious	زیاد
highly	زیاد
squeamishness	زیاد
squeamishly	زیاد
rife	زیاد
much	زیاد
tremendously	زیاد
immoderate	زیاد
intensively	زیاد
thickest	زیاد
plaguily	زیاد
to a large extent	زیاد
generous	زیاد
mortally	زیاد
deprecation	افهاربیمیلی زیاد
swarm	دسته زیاد
multiplying	زیاد شدن
desudation	عرق زیاد
multiply	زیاد شدن
multiplied	زیاد شدن
multiplies	زیاد شدن
desudation	خوی زیاد
dense ignorance	نادانی زیاد
diaphoresis	عرق زیاد
diuresis	ادرار زیاد
full tilt	باسرعت زیاد
overloaded	زیاد پر کردن
frequent visiting	دیدنی زیاد
eclat	سروصدا زیاد
floridly	با ارایش زیاد
overloads	زیاد پر کردن
finicality	خودارایی زیاد
fervidness	گرمی زیاد
fervidity	گرمی زیاد
lots	خیلی زیاد
exuberantly	بفراوانی زیاد
exquisite taste	سلیقه زیاد
overworking	زیاد کارکردن
excessive eating	خوردن زیاد
torrid	زیاد گرم
oodles	خیلی زیاد
furor	خشم زیاد
swarmed	دسته زیاد
d. haste	شتاب زیاد
hell-bent	زیاد خمیده
extravagantly	با افراط زیاد
terrors	ترس زیاد
far	زیاد خیلی
increased	زیاد کردن
accretive	زیاد شونده
terror	ترس زیاد
manifold	بسیار زیاد
hell bent	زیاد خمیده
boosters	زیاد کننده
downpours	بارندگی زیاد
increase	زیاد کردن
increases	زیاد کردن
downpour	بارندگی زیاد
extreme	خیلی زیاد
desperation	نومیدی زیاد
queasy	زیاد دقیق
booster	زیاد کننده
superannuated	زیاد کهنه
aggrandise	زیاد شدن
overload	زیاد پر کردن
quaffing	زیاد نوشیدن
boisterously	باصدای زیاد
carnosity	گوشت زیاد
quaffed	زیاد نوشیدن
quaff	زیاد نوشیدن
swarms	دسته زیاد
consumedly	بطور زیاد
bad nip	تای زیاد
augmenter	زیاد کننده
agreat d. of trouble	دردسر زیاد
alto relievo	برجستگی زیاد
amplitude	فاصلهء زیاد
an abrupt place	با سراشیبی زیاد
an abundance of	مقدار زیاد
quaffs	زیاد نوشیدن
at a great rat	بسرعت زیاد
at long intervals	بفواصل زیاد
at a great penny worth	به بهای زیاد
profuse of gilfts	زیاد بخشنده
scare the daylights out of someone <idiom>	ترس زیاد
slather	مقدار زیاد
so many	انیقدر زیاد
struck with teror	زیاد ترسیده
subtility	دقت زیاد
superelevation	ارتفاع زیاد

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com