English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
to shrive oneself گناهان خود را اعتراف کردن وامرزش طلبیدن
Other Matches
to ask pardon for one'ssins برای گناهان خود طلب امرزش طلبیدن
to repent one's sins از گناهان خود توبه کردن
shrive گناهان خود رااعتراف کردن
to cry peccavi بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
dare جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dared جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dares جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
avowing اعتراف کردن
ackuowledge اعتراف کردن
confess اعتراف کردن
acknowledge اعتراف کردن
avow اعتراف کردن
confessed اعتراف کردن
confessing اعتراف کردن
avows اعتراف کردن
confesses اعتراف کردن
unburden اعتراف و درددل کردن
unburdens اعتراف و درددل کردن
unburdening اعتراف و درددل کردن
kithe اعلام داشتن اعتراف کردن
recants بخطای خود اعتراف کردن
recant بخطای خود اعتراف کردن
recanting بخطای خود اعتراف کردن
recanted بخطای خود اعتراف کردن
f. us our sins گناهان ماراببخش
to p oneself of a suspicion گناهان ماراپاک کن
expiation of sims کفاره گناهان
the propitiation for sins کفاره گناهان
remission of sins بخشش یا امرزش گناهان
the seven deadly sins گناهان بزرگ هفتگانه
charity covers a multitude of sins. <proverb> صدقصه گناهان را پاک می کند .
folded بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
fold بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folds بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
recognizes اعتراف کردن تصدیق کردن
recognizing اعتراف کردن تصدیق کردن
recognises اعتراف کردن تصدیق کردن
recognize اعتراف کردن تصدیق کردن
recognising اعتراف کردن تصدیق کردن
acknowledges اعتراف کردن تصدیق کردن
acknowledging اعتراف کردن تصدیق کردن
crave طلبیدن
asks طلبیدن
craves طلبیدن
asking طلبیدن
craved طلبیدن
asked طلبیدن
cravings طلبیدن
invites طلبیدن
ask طلبیدن
invite طلبیدن
invited طلبیدن
face down <idiom> به مبارزه طلبیدن
braved به مبارزه طلبیدن
defy به مبارزه طلبیدن
defies به مبارزه طلبیدن
defies بمبارزه طلبیدن
seek جوییدن طلبیدن
defied به مبارزه طلبیدن
defied بمبارزه طلبیدن
apologise پوزش طلبیدن
defy بمبارزه طلبیدن
seeking جوییدن طلبیدن
seeks جوییدن طلبیدن
defying بمبارزه طلبیدن
defying به مبارزه طلبیدن
outdare به مبارزه طلبیدن
obtest بشهادت طلبیدن
challenged بمبارزه طلبیدن
call to witness به شهادت طلبیدن
challenges بمبارزه طلبیدن
to seek somebody out طلبیدن کسی
to ask for quarter بخشش طلبیدن
to call in evidence بشهادت طلبیدن
brave به مبارزه طلبیدن
braver به مبارزه طلبیدن
braves به مبارزه طلبیدن
bravest به مبارزه طلبیدن
braving به مبارزه طلبیدن
to call to witness بشهادت طلبیدن
challenge بمبارزه طلبیدن
oppugn بمبارزه طلبیدن
to ask blessing پیش ازغذابرکت طلبیدن
blackmail باتهدید از کسی چیزی طلبیدن
blackmails باتهدید از کسی چیزی طلبیدن
blackmailed باتهدید از کسی چیزی طلبیدن
blackmailing باتهدید از کسی چیزی طلبیدن
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
avowal اعتراف
profession اعتراف
confessions اعتراف
professions اعتراف
recognition اعتراف
confession اعتراف
avowals اعتراف
to ask پرسیدن [جویا شدن] [طلبیدن] [خواستن ]
confession اعتراف نامه
peccavi اعتراف بگناه
confessional اعتراف گاه
acknowledger اعتراف کننده
confessions اعتراف نامه
defeatism اعتراف به شکست
voluntary confession اعتراف داوطلبانه
admission تصدیق اعتراف
shrive اعتراف گرفتن
shrive اعتراف گرفتن از
admissions تصدیق اعتراف
shrift اعتراف بگناه
avowed اعتراف شده
professions اقرار اعتراف
profession اقرار اعتراف
confiscator دعای اعتراف بگناهان
acknowledgment اعلام معرف اعتراف
confiscator دعای اعتراف نامه
To force a confession from somebody. بزوراز کسی اعتراف گرفتن
put to the question برای گرفتن اعتراف زجر دادن
confessional محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
confessionals محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
I'll give you that [much] . دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
He confessed under torture. زیر فشار شکنجه اعتراف کرد
confessors کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
confessor کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com