Dictiornary-Farsi | گناه اتش انگیزی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 137 (7 milliseconds)

English	Persian
incendiary crime	گناه اتش انگیزی


Other Matches

obnoxiousness	نفرت انگیزی
forbiddingness	نفرت انگیزی
noisomeness	نفرت انگیزی
fulsomeness	نفرت انگیزی
maziness	حیرت انگیزی
nauseousness	نفرت انگیزی
hatefulness	نفرت انگیزی
loathsomeness	نفرت انگیزی
miraculousness	شگفت انگیزی
mawkishness	نفرت انگیزی
odiousness	نفرت انگیزی
marvellousness	حیرت انگیزی
ecphoria	یاد انگیزی
offensiveness	نفرت انگیزی
detestableness	نفرت انگیزی
stupendousness	شگفت انگیزی
devilry	فتنه انگیزی
sexiness	شهوت انگیزی
seditiousness	فتنه انگیزی
deviltry	فتنه انگیزی
dreariness	ملالت انگیزی
prodigiousness	شگفت انگیزی
pitifulness	رقت انگیزی
pitiableness	رقت انگیزی
piteousness	رقت انگیزی
electronarcosis	خواب انگیزی برقی
seditiously	از روی فتنه انگیزی
monstrousness	شگفت انگیزی بزرگی
he is ready at excuses	برای بهانه انگیزی
irreproachable	بی گناه
transgression	گناه
cleanhanded	بی گناه
faults	گناه
deep dyed	گناه
sinless	بی گناه
irreprehensible	بی گناه
sackless	بی گناه
reproachless	بی گناه
delict	گناه
niet culpable	بی گناه
misdemeanor	گناه
pure of guilt	بی گناه
offenceless	بی گناه
offense	گناه
offense,etc	گناه
faulted	گناه
offenses	گناه
vice-	گناه
vice	گناه
sinning	گناه
crime	گناه
offence	گناه
guiltless	بی گناه
guilt	گناه
sin	گناه
vices	گناه
vises	گناه
blameless	بی گناه
sinned	گناه
misdemeanours	گناه
misdemeanour	گناه
fault	گناه
misdemeanors	گناه
mortal sin	گناه کبیره
venial	گناه صغیر
blame	اشتباه گناه
erring	گناه کار
sin	گناه ورزیدن
blames	اشتباه گناه
resipiscence	اقرار به گناه
to perpetrate a crime	گناه کردن
sinned	گناه ورزیدن
sinning	گناه ورزیدن
peccabillo	گناه کوچک
resipiscent	معترف به گناه
venial sin	گناه صغیره
sin of the f.	گناه جسم
blamed	اشتباه گناه
blaming	اشتباه گناه
peccatophobia	گناه هراسی
absolution	آمرزش گناه
deadly sin	گناه کبیره
remission	عذر گناه
crime	گناه کردن
guilt feeling	احساس گناه
misdeeds	جرم گناه
hamartophobia	گناه هراسی
misdeed	جرم گناه
transgression	خطا گناه
irreprovable	بی گناه رد نکردنی
to purify from sin	از گناه پاک کردن
pardoner	کشیش امرزنده گناه
d.sin	گناه بزرگ عمدی
capital offence or crime	گناه مستوجب اعدام
besetting sin	گناه دست برندار
a guilty conscience [about]	وجدان با گناه [بخاطر]
the f.of adem	گناه یا انحراف ادم
impemitently	بااصرار در گناه کاری
of malice prepense	با قصد ارتکاب گناه
i may thank myself	گناه از خودم است
in flagrant delict	درعین ارتکاب گناه
incestuously	با گناه نزدیکی بمحارم
guilt	گناه مجرمیت محکومیت
i am shaped in sin	در گناه سرشته شده ام
to sin agaist god	بخدا گناه ورزیدن
impenitently	بالجاجت در گناه کاری
to perpetrate a crime	گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
own up <idiom>	گناه رابه گردن گرفتن
capital	گناه مستوجب اعدام سرمایه
to acknowledge your own guilt [culpability]	به گناه خود اقرار کردن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.	اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
to purify from sin	از قید گناه ازاد کردن
sin of omission	گناه فروگذاری از انجام امری
absolve	کسی را از گناه بری کردن
absolved	کسی را از گناه بری کردن
absolves	کسی را از گناه بری کردن
absolving	کسی را از گناه بری کردن
infallible	مصون از خطا منزه از گناه
salvationism	اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
original sin	نخستین گناه ادم ابوالبشر
puratorial	پاک کننده گناه کفارهای
i insist on his innocence	جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
conscience-stricken	دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
peccability	ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
dewy eyed	معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy-eyed	معصوم و پاک چون کودک بی گناه
i insist that he is innocent	جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
She is more culpable than the others.	او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
impenitence	سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
to feel a pang of guilt	ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
penance	تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
king's evidence	گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
misprision	گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding.	او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
parricidal	وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
to blame somebody for something	کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]