Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (2 milliseconds)
English
Persian
sin
گناه ورزیدن
sinned
گناه ورزیدن
sinning
گناه ورزیدن
Search result with all words
to sin agaist god
بخدا گناه ورزیدن
Other Matches
knead
ورزیدن
kneading
ورزیدن
kneaded
ورزیدن
kneads
ورزیدن
reworks
دوباره ورزیدن
defaults
غفلت ورزیدن
to bear enmity
کینه ورزیدن
insist
اصرار ورزیدن
rework
دوباره ورزیدن
reworked
دوباره ورزیدن
reworking
دوباره ورزیدن
defult
کوتاهی ورزیدن
hang on
سماجت ورزیدن
insisted
اصرار ورزیدن
insisting
اصرار ورزیدن
grudged
بخل ورزیدن
grudge
بخل ورزیدن
deviate
انحراف ورزیدن
deviated
انحراف ورزیدن
deviates
انحراف ورزیدن
deviating
انحراف ورزیدن
greed
طمع ورزیدن
heartburn
حسدیاخصومت ورزیدن
show partiality
غرض ورزیدن
grudges
بخل ورزیدن
insists
اصرار ورزیدن
defaulting
غفلت ورزیدن
defaulted
غفلت ورزیدن
default
غفلت ورزیدن
trains
پروردن ورزیدن
adore
عشق ورزیدن
trained
پروردن ورزیدن
adored
عشق ورزیدن
adores
عشق ورزیدن
adoring
عشق ورزیدن
bear agrudge
غرض ورزیدن
despite
کینه ورزیدن
to bear enmity
دشمنی ورزیدن
overindulge
افراط ورزیدن
balk
امتناع ورزیدن
balked
امتناع ورزیدن
baulks
امتناع ورزیدن
train
پروردن ورزیدن
baulking
امتناع ورزیدن
spite
کینه ورزیدن
balks
امتناع ورزیدن
baulked
امتناع ورزیدن
balking
امتناع ورزیدن
dote
عشق ابلهانه ورزیدن
doted
عشق ابلهانه ورزیدن
fails
رد شدن قصور ورزیدن
dotes
عشق ابلهانه ورزیدن
fail
رد شدن قصور ورزیدن
failed
رد شدن قصور ورزیدن
to offer at any thing
بکاری مبادرت ورزیدن
malaxate
نرم کردن ورزیدن
hang out
اویختن سماجت ورزیدن
doat
ابلهانه تعشق ورزیدن
malax
نرم کردن ورزیدن
hating
بیزار بودن کینه ورزیدن
grudges
رشک ورزیدن به غرغر کردن
hates
بیزار بودن کینه ورزیدن
hated
بیزار بودن کینه ورزیدن
hate
بیزار بودن کینه ورزیدن
withstand
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
grudged
رشک ورزیدن به غرغر کردن
grudge
رشک ورزیدن به غرغر کردن
withstanding
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstands
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstood
مخالفت کردن استقامت ورزیدن
fault
گناه
irreprehensible
بی گناه
irreproachable
بی گناه
transgression
گناه
faults
گناه
reproachless
بی گناه
niet culpable
بی گناه
sackless
بی گناه
pure of guilt
بی گناه
offenceless
بی گناه
cleanhanded
بی گناه
offense
گناه
offense,etc
گناه
sinless
بی گناه
deep dyed
گناه
misdemeanor
گناه
delict
گناه
faulted
گناه
crime
گناه
sinned
گناه
sinning
گناه
offenses
گناه
offence
گناه
blameless
بی گناه
guilt
گناه
guiltless
بی گناه
sin
گناه
misdemeanours
گناه
misdemeanour
گناه
misdemeanors
گناه
vises
گناه
vices
گناه
vice-
گناه
vice
گناه
mortal sin
گناه کبیره
sin of the f.
گناه جسم
irreprovable
بی گناه رد نکردنی
blames
اشتباه گناه
absolution
آمرزش گناه
blamed
اشتباه گناه
resipiscence
اقرار به گناه
resipiscent
معترف به گناه
blame
اشتباه گناه
peccabillo
گناه کوچک
blaming
اشتباه گناه
erring
گناه کار
crime
گناه کردن
deadly sin
گناه کبیره
remission
عذر گناه
misdeeds
جرم گناه
transgression
خطا گناه
misdeed
جرم گناه
guilt feeling
احساس گناه
hamartophobia
گناه هراسی
to perpetrate a crime
گناه کردن
venial sin
گناه صغیره
venial
گناه صغیر
peccatophobia
گناه هراسی
to purify from sin
از گناه پاک کردن
a guilty conscience
[about]
وجدان با گناه
[بخاطر]
the f.of adem
گناه یا انحراف ادم
incendiary crime
گناه اتش انگیزی
capital offence or crime
گناه مستوجب اعدام
impenitently
بالجاجت در گناه کاری
in flagrant delict
درعین ارتکاب گناه
incestuously
با گناه نزدیکی بمحارم
i am shaped in sin
در گناه سرشته شده ام
d.sin
گناه بزرگ عمدی
of malice prepense
با قصد ارتکاب گناه
i may thank myself
گناه از خودم است
impemitently
بااصرار در گناه کاری
guilt
گناه مجرمیت محکومیت
besetting sin
گناه دست برندار
pardoner
کشیش امرزنده گناه
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
own up
<idiom>
گناه رابه گردن گرفتن
absolves
کسی را از گناه بری کردن
to acknowledge your own guilt
[culpability]
به گناه خود اقرار کردن
infallible
مصون از خطا منزه از گناه
sin of omission
گناه فروگذاری از انجام امری
original sin
نخستین گناه ادم ابوالبشر
capital
گناه مستوجب اعدام سرمایه
absolve
کسی را از گناه بری کردن
to perpetrate a crime
گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
puratorial
پاک کننده گناه کفارهای
to purify from sin
از قید گناه ازاد کردن
absolved
کسی را از گناه بری کردن
absolving
کسی را از گناه بری کردن
salvationism
اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
dewy eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
peccability
ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
conscience-stricken
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
dewy-eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
i insist that he is innocent
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist on his innocence
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
She is more culpable than the others.
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
to feel a pang of guilt
ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
penance
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
king's evidence
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
parricidal
وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com