Dictiornary-Farsi | گنجایش تحمل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
bearing capacity	گنجایش تحمل


Other Matches

too much of a good thing	غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
burden	گنجایش
capaciousness	گنجایش
capacity	گنجایش
aptitude	گنجایش
aptitudes	گنجایش
burdens	گنجایش
capacities	گنجایش
contenting	گنجایش
content	گنجایش
volume capacity	گنجایش
inclusion	گنجایش
modules	حوزه گنجایش
total reservoir storage	گنجایش کل مخزن
module	حوزه گنجایش
capacity	گنجایش استعداد
capacities	گنجایش استعداد
capacity	توانایی گنجایش
vital capacity	گنجایش حیاتی
capacities	توانایی گنجایش
saturation capacity	گنجایش اشباع
active capacity	گنجایش مفید
cranial capacity	گنجایش جمجمه
dead storage	گنجایش مرده
dead weight tonnage	گنجایش باری
effective capacity	گنجایش مفید
energy content	گنجایش انرژی
fan in	گنجایش ورودی
fan out	گنجایش خروجی
practical capacity	گنجایش عملی
field capacity	گنجایش زراعی
filed capacity	گنجایش میدانه
possible capacity	گنجایش ممکن
gross tonnage	گنجایش حجمی
incapacious	بی گنجایش ناقص
pulmometry	سنجش گنجایش شش
register capacity	گنجایش ثبات
active storage	گنجایش مفید
effective storage	گنجایش مفید
at the top of one's bent	تا سرحد گنجایش
basic capacity	گنجایش مبنا
basic capacity	گنجایش پایه
storage capacity	گنجایش انباره
net register tonnage	گنجایش خالص
bulk storage	انباره پر گنجایش
caliber	گنجایش استعداد
channel capacit	گنجایش مجرا
channel capacity	گنجایش کانال
code capacity	گنجایش رمزرسانی
memory capacity	گنجایش حافظه
producing	گنجایش تولید
farad	واحد گنجایش برق
block coefficient	ضریب گنجایش ناو
pulmometer	الت سنجش گنجایش شش
expanded , capacity	زیاد کردن گنجایش
truckload	به گنجایش یک ماشین باری
truckloads	به گنجایش یک ماشین باری
tankage	گنجایش تانک یا مخزن
available storage capacity	گنجایش مفید مخزن
useable reservoir storage	گنجایش مفید مخزن
tonnage	گنجایش کشتی برحسب تن
capacious	گنجایش دار گشاد
to gauge a person	گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
pneumatoneter	الت سنجش گنجایش تنفس ریه
unformatted	گنجایش دیسک مغناطیسی پیش از فرمت
fluid ounce	واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
fluid ounces	واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
load	برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
gauger	کسیکه گنجایش چلیک وغیره رامعین میکند
loads	برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
gallonage	فرفیت چیزی بر حسب گالن تعداد گالنی که فرفی گنجایش دارد
Shannon's Law	قانونی که بیشترین گنجایش محل اطلاعات را برای خط ارتباطی بیان کند
tolerance	تحمل
tolerances	تحمل
toleration	تحمل
enduringness	تحمل
endurance	تحمل
passiveness	تحمل
longanimity	تحمل
good humor	تحمل
micro	اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
micros	اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
metagnosticism	عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
microcomputer	اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
keep up	تحمل کردن
vasbyt	تحمل کردن
intolerancy	عدم تحمل
beyond bearing	تحمل ناپذیر
sit down under	تحمل کردن
lie down under	تحمل کردن
forbore	تحمل کرد
abhide	تحمل کردن
bearing capacity	فرفیت تحمل
bearing capacity	قدرت تحمل
intolerable	تحمل ناپذیر
beyond bearing	غیرقابل تحمل
endured	تحمل کردن
put up with	تحمل کردن
intolerableness	تحمل نا پذیری
tolerable	قابل تحمل
impossible [colloquial] <adj.>	تحمل ناپذیر
sufferable	تحمل پذیر
good humouredly	با صبر و تحمل
take it <idiom>	تحمل مشکلات
frustration tolerance	تحمل ناکامی
expected time	زمان تحمل
endurable	تحمل پذیر
intolerability	تحمل ناپذیری
insupportable	تحمل ناپذیر
dree	تحمل کردن
insufferable	تحمل ناپذیر
defrayal	تحمل هزینه
dure	تحمل کردن
impassibility	تحمل ناپذیری
fault tolerance	تحمل نقص
supportable	قابل تحمل
suffered	تحمل کردن
suffers	تحمل کردن
bide	تحمل کردن
sustain	تحمل کردن
sustained	تحمل کردن
sustains	تحمل کردن
undergo	تحمل کردن
undergoes	تحمل کردن
undergoing	تحمل کردن
undergone	تحمل کردن
weather	تحمل یابرگزارکردن
weathered	تحمل یابرگزارکردن
suffer	تحمل کردن
to give support to	تحمل کردن
forbearance	تحمل امساک
bearable	تحمل پذیر
tolerate	تحمل کردن
tolerated	تحمل کردن
tolerates	تحمل کردن
tolerating	تحمل کردن
endure	تحمل کردن
endures	تحمل کردن
withstand	تحمل کردن
withstanding	تحمل کردن
withstands	تحمل کردن
withstood	تحمل کردن
tolerator	تحمل کننده
stand	تحمل کردن
weathers	تحمل یابرگزارکردن
tolls	تحمل خسارت
to bear out	تحمل کردن
experience	تحمل کردن
experiences	تحمل کردن
experiencing	تحمل کردن
tolling	تحمل خسارت
toll	تحمل خسارت
sustainable	قابل تحمل
support	تحمل کردن
abiding	تحمل کننده
tolerable	تحمل پذیر
intolerance	عدم تحمل
unbearably	تحمل ناپذیر
unbearable	تحمل ناپذیر
thole	تحمل کردن
VHD	نوعی دیسک ویدیویی با گنجایش بالا که میتواند حجم زیادی داده را ذخیره کند
outstand	بیشتر تحمل کردن
stress tolerance	تحمل فشار روانی
taxpaying capacity	تحمل کل بار مالیات
tolerably	بطور قابل تحمل
unsustainable <adj.>	غیر قابل تحمل
to live through something	چیزی را تحمل کردن
tolerance	حدود قابل تحمل
stomached	اشتها تحمل کردن
stomach	اشتها تحمل کردن
breaking load	حداکثر تحمل بار
tolerances	حدود قابل تحمل
intolerable	غیر قابل تحمل
intolerably	بطور تحمل ناپذیر
fault tolerance	قدرت تحمل نقص
insupportably	بطور تحمل ناپذیر
borne	تحمل کرده یاشده
gameness	طاقت تحمل مصائب
bearingly	از روی تحمل و بردباری
insufferably	بطور تحمل ناپذیر
stomachs	اشتها تحمل کردن
intolerantly	بدون تحمل متعصبانه
stomaching	اشتها تحمل کردن
comport	جور بودن تحمل کردن
to sustain a loss	ضر ردادن تحمل خسارت کردن
comported	جور بودن تحمل کردن
comporting	جور بودن تحمل کردن
bear	تاب اوردن تحمل کردن
bears	تاب اوردن تحمل کردن
ties	عضو تحمل کننده کشش
(can't) stand <idiom>	تحمل نکردن،دوست نداشتن
smooth something over <idiom>	بهتریا قابل تحمل تر شدن
stick	پیچ درکار تحمل کردن
insufferable	تن در ندادنی غیر قابل تحمل
to suffer a loss	ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
bete noire	ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
tie	عضو تحمل کننده کشش
i am out of p with it	دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
bearing	قسمت تحمل کننده بار
at the top of one's bent	تا انجا که می توان تحمل کرد