English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 58 (5 milliseconds)
English Persian
certificate of origin گواهینامه مبداء
Other Matches
base of origin پایگاه مبداء منبع اصلی مبداء ارسال
true origin نقطه مبداء یا مبنای مختصات جغرافیایی نصف النهار مبداء مختصات جغرافیایی
affidavit گواهینامه
diploma گواهینامه
diplomas گواهینامه
certificate گواهینامه
certificates گواهینامه
driving licenses گواهینامه رانندگی
driving licence گواهینامه رانندگی
affidavy سوگندنامه گواهینامه
driving licences گواهینامه رانندگی
share warrant گواهینامه سهام
master's certificate گواهینامه فرماندهی
marriage line گواهینامه ازدواج
debenture گواهینامه گمرکی
affidavits سوگندنامه گواهینامه
airworthiness certificate گواهینامه صلاحیت پرواز
Here is my driving licence. بفرمائید، این گواهینامه من.
Here ist my driving licence card. بفرمائید این گواهینامه رانندگی من است.
source code کد مبداء
datum line خط مبداء
zero مبداء
zeros مبداء
origin مبداء
origins مبداء
zeroes مبداء
source مبداء
clearance گواهینامه یاکاغذ دال بر پاکی و بی عیبی ترخیص
source disk دیسک مبداء
refrence axis محور مبداء
principal axis محور مبداء
source program برنامه مبداء
zero deflection سمت مبداء
basic point نقطه مبداء
principle point مبداء اصلی
jumping off place نقطه یا مبداء
afterbrain مبداء نخاع
base of origin مبداء اصلی
source مایه مبداء
bench mark شاخص مبداء
certificate of origin گواهی مبداء
country of origin کشور مبداء
departure station مبداء حرکت
domicile of origin اقامتگاه مبداء
home address نشانی مبداء
to pass your driver's license test at the first attempt آزمون گواهینامه رانندگی را بار اول قبول شدن
extrinsic دارای مبداء خارجی
phase line خط مبداء حرکت جنگی
prime meridian نصف النهار مبداء
backstretch خط سیرجهت مخالف مبداء مسابقه
prime meridian نصف النهار مبداء یا گرینویچ
reference station ایستگاه مبداء سنجش جذر ومد دریایی
marshalling yard محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
christian era مبداء تاریخ کشورهای مسیحی که از زمان تولد مسیح اغازمیگردد
free on rail قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
control surface angle زاویه بین مبداء سنجش حرکت سطوح کنترل و وتر سطح ثابت یا محور طولی هواپیما
demurrage بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com